بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم
معنی عشق تو را بر همه روشن کردم
کسی از دور فلک این همه اندیشه نکرد
که من از گردش آن نرگس رهزن کردم
خادم غیر شدم با همه غیرت عشق
آه کز دوستیات خدمت دشمن کردم
سنگ نالید به حال دل دیوانهٔ من
بس که در کوه غمش ناله و شیون کردم
یارب آویزهٔ گوش تو پریپیکر باد
در اشکی که من از دیده به دامن کردم
عاجزم پیش دل سخت تو من کز آهی
رخنه در خاره و سوراخ در آهن کردم
سری از چشم تو با مردم عالم گفتم
همه را زآفت دور فلک ایمن کردم
بوسهای از لب نوشین تو مقدورم شد
نوش داروی دل خسته معین کردم
اثر از دیر و حرم ندیدم هر چند
طلب وصل تو از شیخ و برهمن کردم
گر پرم بشکنی از سنگ، نخواهم برخاست
من که از سدره به بام تو نشیمن کردم
خیل اندوه به سر منزل من راه نبرد
تا فروغی به در میکده مسکن کردم
#فروغی_بسطامی
معنی عشق تو را بر همه روشن کردم
کسی از دور فلک این همه اندیشه نکرد
که من از گردش آن نرگس رهزن کردم
خادم غیر شدم با همه غیرت عشق
آه کز دوستیات خدمت دشمن کردم
سنگ نالید به حال دل دیوانهٔ من
بس که در کوه غمش ناله و شیون کردم
یارب آویزهٔ گوش تو پریپیکر باد
در اشکی که من از دیده به دامن کردم
عاجزم پیش دل سخت تو من کز آهی
رخنه در خاره و سوراخ در آهن کردم
سری از چشم تو با مردم عالم گفتم
همه را زآفت دور فلک ایمن کردم
بوسهای از لب نوشین تو مقدورم شد
نوش داروی دل خسته معین کردم
اثر از دیر و حرم ندیدم هر چند
طلب وصل تو از شیخ و برهمن کردم
گر پرم بشکنی از سنگ، نخواهم برخاست
من که از سدره به بام تو نشیمن کردم
خیل اندوه به سر منزل من راه نبرد
تا فروغی به در میکده مسکن کردم
#فروغی_بسطامی
سحرگه ره روی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
#حافظ
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
#حافظ
#آیه_گرافی🕊
وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ
و هر چه میخواهید از فضل خدا طلب کنید
از درگه همچون تو کریمی هرگز،
نومید کسی نرفت و من هم نروم...
سوره نساء | ۳۲
وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ
و هر چه میخواهید از فضل خدا طلب کنید
از درگه همچون تو کریمی هرگز،
نومید کسی نرفت و من هم نروم...
سوره نساء | ۳۲
#چهل_قاعده_شمس_تبریزی
قاعده سی و پنجم
در این زندگی فقط با تضادهاست که میتوانیم پیش برویم.
مومن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مومن درونش.
شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله پیش میرود.
و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته، بالغ میشود.
قاعده سی و پنجم
در این زندگی فقط با تضادهاست که میتوانیم پیش برویم.
مومن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مومن درونش.
شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله پیش میرود.
و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته، بالغ میشود.
ای سالك
دنیا نه جای آسایش است،
بلکه جای آزمایش است.
یکی را همت بهشت،
یکی را دولت دوست.
ای من به فدای آن که همتش،
همه اوست.
طالب دنیا، رنجور است
و طالب عقبی، مزدور است
و طالب مولا، مسرور...
دنیا طلبا تو در جهان رنجوری
عقبا طلبا تو از حقیقت دوری
مولا طلبا که داغ مولا داری
اندر دو جهان مظفر و منصوری
#نصایح
#خواجه_عبدالله_انصاری
دنیا نه جای آسایش است،
بلکه جای آزمایش است.
یکی را همت بهشت،
یکی را دولت دوست.
ای من به فدای آن که همتش،
همه اوست.
طالب دنیا، رنجور است
و طالب عقبی، مزدور است
و طالب مولا، مسرور...
دنیا طلبا تو در جهان رنجوری
عقبا طلبا تو از حقیقت دوری
مولا طلبا که داغ مولا داری
اندر دو جهان مظفر و منصوری
#نصایح
#خواجه_عبدالله_انصاری
خوشبختی را کجا میتوان یافت؟
شخصی از خدا پرسید: «خوشبختی
را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت
جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای
بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً
خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم
اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری،
بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه
که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب
دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای
سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران........
شخصی از خدا پرسید: «خوشبختی
را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت
جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای
بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً
خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم
اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری،
بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه
که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب
دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای
سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران........
در دستِ غفلت است ز عمر آنچه مانده است
دادم به دستِ دزد، زرِ ناشمرده را
#وحید_قزوینی
صیادان معنی/محمد قهرمان
دادم به دستِ دزد، زرِ ناشمرده را
#وحید_قزوینی
صیادان معنی/محمد قهرمان
خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست
پرده خارست اگر دارد گلی این بوستان
نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست
ساحلی گر دارد این دریا لب گورست و بس
هست اگر کامی درین ویرانه کام اژدهاست
داغ ناسورست هست این خانه را گر روزنی
آه جانسوزست اگر شمعی درین ماتم سراست
سختی دوران به ارباب سعادت می رسد
استخوان از سفره این سنگدل رزق هماست
نیست سالم دامن پاکان ز دست انداز او
گرگ تهمت یوسف گل پیرهن را در قفاست
سنگ می بارد به نخل میوه دار از شش جهت
سرو از بی حاصلی پیوسته در نشو و نماست
قرص مهر و ماه گردون را کسی نشکسته است
از دل خود روزی مهمان درین مهمانسراست
هر زبانی کز فروغ صدق دارد روشنی
زنده زیر خاک دایم چون چراغ آسیاست
تیرباران قضا نازل به مردان می شود
از نیستان شیر را آرامگاه و متکاست
هست اگر آسایشی در زیر تیغ و خنجرست
دیده حیران قربانی بر این معنی گواست
نیست غیر از نامرادی در جهان خاک مراد
مدعای هر دو عالم در دل بی مدعاست
لب گشودن می شود موج خطر را بال و پر
لنگر این بحر پرآشوب، تسلیم و رضاست
زیر گردون ما ز غفلت شادمانی می کنیم
ورنه گندم سینه چاک از بیم زخم آسیاست
ابیاتی از قصید
#صائب_تبریزی
آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست
پرده خارست اگر دارد گلی این بوستان
نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست
ساحلی گر دارد این دریا لب گورست و بس
هست اگر کامی درین ویرانه کام اژدهاست
داغ ناسورست هست این خانه را گر روزنی
آه جانسوزست اگر شمعی درین ماتم سراست
سختی دوران به ارباب سعادت می رسد
استخوان از سفره این سنگدل رزق هماست
نیست سالم دامن پاکان ز دست انداز او
گرگ تهمت یوسف گل پیرهن را در قفاست
سنگ می بارد به نخل میوه دار از شش جهت
سرو از بی حاصلی پیوسته در نشو و نماست
قرص مهر و ماه گردون را کسی نشکسته است
از دل خود روزی مهمان درین مهمانسراست
هر زبانی کز فروغ صدق دارد روشنی
زنده زیر خاک دایم چون چراغ آسیاست
تیرباران قضا نازل به مردان می شود
از نیستان شیر را آرامگاه و متکاست
هست اگر آسایشی در زیر تیغ و خنجرست
دیده حیران قربانی بر این معنی گواست
نیست غیر از نامرادی در جهان خاک مراد
مدعای هر دو عالم در دل بی مدعاست
لب گشودن می شود موج خطر را بال و پر
لنگر این بحر پرآشوب، تسلیم و رضاست
زیر گردون ما ز غفلت شادمانی می کنیم
ورنه گندم سینه چاک از بیم زخم آسیاست
ابیاتی از قصید
#صائب_تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معشوق را «دلارام» میگویند. یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر، چون آرام و قرار گیرد؟
فیهمافیه
مولانا
.
فیهمافیه
مولانا
.
شد دلم ویران ز سنگانداز هجرانت، ولی
شادمانم چون تو دایم گنج آن ویرانهای
شد کنار من پر از در، ز آب چشم چون گهر
از کنار من چرا دوری، اگر دردانهای؟
#اوحدی
شادمانم چون تو دایم گنج آن ویرانهای
شد کنار من پر از در، ز آب چشم چون گهر
از کنار من چرا دوری، اگر دردانهای؟
#اوحدی
بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب
چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
#خاقانی
چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
#خاقانی
تا در دل من صورت آن رشک پریست
دلشاد چو من در همهٔ عالم کیست
والله که به جز شاد نمیدانم زیست
غم میشنوم ولی نمیدانم چیست
مولانای جان
رباعی شماره ۳۶۲
دلشاد چو من در همهٔ عالم کیست
والله که به جز شاد نمیدانم زیست
غم میشنوم ولی نمیدانم چیست
مولانای جان
رباعی شماره ۳۶۲
تنهات یافتم. هر یکی به چیزی مشغول و بِدان خُوشدل و خُرسند؛ بعضی روحی بودند، به روح خود مشغول بودند. بعضی به عقل خود؛ بعضی به نفس خود؛ تو را بیکس یافتم.
همه یاران رفتند به سوی مطلوبان خود. تنهات رها کردند.
من یارِ بییارانم !
#شمس_تبریزی
همه یاران رفتند به سوی مطلوبان خود. تنهات رها کردند.
من یارِ بییارانم !
#شمس_تبریزی
اصلاحیه❌❌❌❌❌
شعر ارسالی از مولوی نمیباشد❌❌❌❌❌
باطن و ظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
غایب و حاضرم تویی، من نه منم، نه من منم
خلق نمود و بود تو، من عدم و وجود تو
عین مظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
سایه و روشنم تویی، گل تو و گلشنم تویی
منظر و ناظرم تویی، من نه منم، نه من منم
#نیستی #از تو #هست شد،#عالمی #از تو #مست #شد
#باده و #ساغرم #تویی، #من نه #منم، نه #من #منم
قهر منی و الفتم، نو ر منی و ظلمتم
مومن و کافرم تویی، من نه منم، نه من منم
در سر من هوای تو، خلوت دل سرای تو
شاهد و ساغرم تویی، من نه منم، نه من منم
ای تو سروربخش من، مهری و #نوربخش من
آیت با هرم تویی، من نه منم، نه من منم
جعلی❌❌❌❌❌❌
این شعر از مولانا نیست❌❌❌❌❌❌
شاعر دکتر جواد نوربخش ✅✅✅✅✅
شعر ارسالی از مولوی نمیباشد❌❌❌❌❌
باطن و ظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
غایب و حاضرم تویی، من نه منم، نه من منم
خلق نمود و بود تو، من عدم و وجود تو
عین مظاهرم تویی، من نه منم، نه من منم
سایه و روشنم تویی، گل تو و گلشنم تویی
منظر و ناظرم تویی، من نه منم، نه من منم
#نیستی #از تو #هست شد،#عالمی #از تو #مست #شد
#باده و #ساغرم #تویی، #من نه #منم، نه #من #منم
قهر منی و الفتم، نو ر منی و ظلمتم
مومن و کافرم تویی، من نه منم، نه من منم
در سر من هوای تو، خلوت دل سرای تو
شاهد و ساغرم تویی، من نه منم، نه من منم
ای تو سروربخش من، مهری و #نوربخش من
آیت با هرم تویی، من نه منم، نه من منم
جعلی❌❌❌❌❌❌
این شعر از مولانا نیست❌❌❌❌❌❌
شاعر دکتر جواد نوربخش ✅✅✅✅✅
هر که در دیده عشاق شود مردمکی
آن نظر زود سوی گوهر انسان کشدش
کافر زلف وی آن را که ز راهش ببرد
کفر آید بر او جانب ایمان کشدش
شمس تبریز مرا عشق تو سرمست کند
هر کی او باده کشد باده بدین سان کشدش
#مولانای_جان
آن نظر زود سوی گوهر انسان کشدش
کافر زلف وی آن را که ز راهش ببرد
کفر آید بر او جانب ایمان کشدش
شمس تبریز مرا عشق تو سرمست کند
هر کی او باده کشد باده بدین سان کشدش
#مولانای_جان
ستایش #استاد شجریان از زبان #هوشنگ-ابتهاج..(سایه) در پیر پرنیاناندیش (ص ۵۸۳):
عبور از شجریان خیلی سخته واقعاً... باید امکانات عجیب و غریب صدای اونو، شیرینی و وسعت صدای اونو داشته باشی... از یه طرف قُدّی و سرکشی شجریانو هم داشته باشی که جایی که خیال میکردی دیگه نمیتونه بخونه، او میخوند، درنمیرفت؛ گاهی بهش میگفتم:
«آقا! نمیشه، حنجرهتو اذیت نکن...»
ولی شجریان میخوند، میخوند، میخوند تا بالأخره موفق میشد! (لبخند)
صدای شجریان یه چیز استثنائیه... یه تصادف عجیب و غریب طبیعته؛ جنس صدا، وسعت صدا، قدرت صدا، زلالی صدا، شیرینی صدا... هر کدوم از اینها رو یه خواننده داره...
بعد اون عطش یادگیری که از هر کی میتونسته یاد گرفته، هوش، نبوغ... خیلی آدم عجیبیه.
زندگی سالم داشته (با تأکید قاطعی این جمله را میگوید.)؛ نه تریاکی بوده، نه مشروب میخورده، نه سیگار میکشه؛ هنوز هم همینطوره...
یه استثناست واقعاً... شجریان حتی از کسانی که میگه از آوازشون خوشم نمیآد هم بیشک چیزای زیادی یادگرفته، نفیاًواثباتاً...
عبور از شجریان خیلی سخته واقعاً... باید امکانات عجیب و غریب صدای اونو، شیرینی و وسعت صدای اونو داشته باشی... از یه طرف قُدّی و سرکشی شجریانو هم داشته باشی که جایی که خیال میکردی دیگه نمیتونه بخونه، او میخوند، درنمیرفت؛ گاهی بهش میگفتم:
«آقا! نمیشه، حنجرهتو اذیت نکن...»
ولی شجریان میخوند، میخوند، میخوند تا بالأخره موفق میشد! (لبخند)
صدای شجریان یه چیز استثنائیه... یه تصادف عجیب و غریب طبیعته؛ جنس صدا، وسعت صدا، قدرت صدا، زلالی صدا، شیرینی صدا... هر کدوم از اینها رو یه خواننده داره...
بعد اون عطش یادگیری که از هر کی میتونسته یاد گرفته، هوش، نبوغ... خیلی آدم عجیبیه.
زندگی سالم داشته (با تأکید قاطعی این جمله را میگوید.)؛ نه تریاکی بوده، نه مشروب میخورده، نه سیگار میکشه؛ هنوز هم همینطوره...
یه استثناست واقعاً... شجریان حتی از کسانی که میگه از آوازشون خوشم نمیآد هم بیشک چیزای زیادی یادگرفته، نفیاًواثباتاً...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بازخوانی تصنیف «باد صبا» توسط
بانو #آساره_شکارچی
در مقدمه این نماهنگ آمده است:
تقدیم به روح سرافراز استاد عزیزم «محمدرضا شجریان»، به پاس آموخته هایم در محضر ایشان،
زادروزتان فرخنده، استاد جان
آهنگ: #جهانگیر_مراد (حسام السلطنه)
شعر: #ملک_الشعرای_بهار
دستگاه/آواز: شوشتری
بانو #آساره_شکارچی
در مقدمه این نماهنگ آمده است:
تقدیم به روح سرافراز استاد عزیزم «محمدرضا شجریان»، به پاس آموخته هایم در محضر ایشان،
زادروزتان فرخنده، استاد جان
آهنگ: #جهانگیر_مراد (حسام السلطنه)
شعر: #ملک_الشعرای_بهار
دستگاه/آواز: شوشتری
اصلاحیه❌❌❌❌❌❌
سال ها پرسیدم از خود کیستم؟
آتشم، شوقم، شرارم، چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم" کنون..
او به جز من، من به جز او نیستم!!!
#مولانا
جعلی❌❌❌❌❌
این شعر از مولانا نیست❌❌❌❌❌❌
سال ها پرسیدم از خود کیستم؟
آتشم، شوقم، شرارم، چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم" کنون..
او به جز من، من به جز او نیستم!!!
#مولانا
جعلی❌❌❌❌❌
این شعر از مولانا نیست❌❌❌❌❌❌
شاه_نعمت_الله_ولی
نعمت الله است دائم با خدا
نعمت از الله کی باشد جدا
در دل و دیده ندیدم جز یکی
گر چه گردیدم بسی در دو سرا
نعمت الله است دائم با خدا
نعمت از الله کی باشد جدا
در دل و دیده ندیدم جز یکی
گر چه گردیدم بسی در دو سرا
در گلستان بلبل و در انجمن پروانه باش
هرکجا دام تماشایی که بینی دانه باش
کفر و دین را پرده دار جلوه معشوق دان
گاه در بیت الحرام و گاه در بتخانه باش
خضرِ راهِ رستگاری، دل به دست آوردن است
در مذاق کودکان شیرینی افسانه باش
تا شوی چشم و چراغ این جهان چون آفتاب
پوشش هر تنگدست و فرش هر ویرانه باش
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
سنگ طفلان می دهد کیفیت رطل گران
نشأه سرشار می خواهی برو دیوانه باش
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
چون ز مجلس می روی بیرون لب پیمانه باش
تا مگر #صائب چراغ کشته ات روشن شود
هر دل گرمی که یابی گرد او پروانه باش
هرکجا دام تماشایی که بینی دانه باش
کفر و دین را پرده دار جلوه معشوق دان
گاه در بیت الحرام و گاه در بتخانه باش
خضرِ راهِ رستگاری، دل به دست آوردن است
در مذاق کودکان شیرینی افسانه باش
تا شوی چشم و چراغ این جهان چون آفتاب
پوشش هر تنگدست و فرش هر ویرانه باش
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
سنگ طفلان می دهد کیفیت رطل گران
نشأه سرشار می خواهی برو دیوانه باش
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو
چون ز مجلس می روی بیرون لب پیمانه باش
تا مگر #صائب چراغ کشته ات روشن شود
هر دل گرمی که یابی گرد او پروانه باش