معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اصلاحیه



ای اشک آهسته بریز غم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز شب دراز است

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشۀ گلرنگ عقیق یمنی نیست

هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هراحمد و محمود رسول مدنی نیست

بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست

خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین‌ سخنی نیست

جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست ...

شمس_تبریزی🌺❤️🌺


جعلی
از شمس نیست

‌‌
کس به جز شاعر، تلاشِ ما نمی‌فهمد کلیم!
شعر فهمان، جمله صیّادند صیدِ بسته را


کلیمِ همدانی
#اصلاحیه

وداع و وصل جداگانه لذتی دارد

هزار بار برو، صد هزار بار بیا

غالب دهلوی


این شعر از بیدل دهلوی نیست بلکه از غالب دهلوی میباشد🙏
تا چاربند عقل را ویران کنی این‌گونه شو:
دیوانه‌خو، دیوانه‌دل، دیوانه‌سر، دیوانه‌جان

ای حاصل ضرب جنون در جانِ جان جان من
دیوانه در دیوانگی، دیوانه در دیوانه‌جان

هم عشق از آن‌سوی دگر سوی جنونت می‌کشد
گیرم که عاقل هم شدی زین ره‌گذر دیوانه‌جان

یا عقل را نابود کن یا با جنون خود بمیر
در عشق هم یا با سپر یا بر سپر دیوانه‌جان

#حسین_منزوی
چون کسی را خار در پایَش جهد

پایِ خود را بر سرِ زانو نهد

وز سرِ سوزن همی جوید سرش

ور نیابد، می کند با لب ترش

خار، در پا شد چنین دشواریاب

خار، در دل چون بُوَد؟ واده جواب

خارِ دل را گر بدیدی هر خسی

دست، کی بودی غمان را بر کسی؟


مثنوی معنوی/دفتر اول 150 - 153
بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند

اگر از بهر دل زاهد خودبین
بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

به صفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

نامه تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند

گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند

در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند

حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند

حضرت حافظ
هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم!
من، چونان تو،
از نخستین گزش، به عشق ایمان نمی‌آورم،
اما می‌دانم که ما پیش‌تر،
یک‌دیگر را دیدار کرده‌ایم،
به روزگاران، در میان افسانه‌ای راستین.

و ما دو چهره، یک‌دیگر را در آغوش فشردیم،
بر گستره‌ی آب‌های ابدی.
سایه‌ات، پیوسته، به سایه‌ی من می‌پیوندد
در گذر روزگاران
در میان آینه‌های ازلی و مرموز عشق
من هم‌واره از تو سرشارم،
در خلوت قرن‌های پیاپی...

آن‌جا مردی است کولی،
که چراغ‌دان‌های اشتیاق را می‌افروزد،
و با سازش می‌خواند:
اشعاری را
که بر اوراق بادها می‌نویسی،
برای من.
آن‌جا زنی است کولی،
که در بیشه‌های اعصار
گم شده است،
و ریزه‌های نان خاطرات آینده‌اش را با تو،
پی می‌گیرد،
تا گذرگاهِ کُمایِ روحی را
گم نکند

#غاده_السمان
تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

استادشهریار
دوش جوانمردی گفت: آه! آسمان و زمین بسوخت.

شيخ ابوالحسن خرقانی
گر ضریری لمترست و تیز خشم
گوشت‌پاره‌ش دان چو او را نیست چشم



اگر نابینایی، تنی گوشت آلود و طبعی تُند و خشمگین دارد. باید او را پاره گوشتی بدانی، زیرا که چشم ندارد. مثالی برای مدعیان معرفت و حقیقت .
ضریر: نابینا
لَمتُر: چاق و فربه


گر سخن گوید ز مو باریکتر
آن سرش را زان سخن نبود خبر


اگر آدمِ مقلّد نکته هایی دقیق و باریکتر از مو هم که بیان کند، قلب وروحش از آن سخنان، بی خبر است.

مستیی دارد ز گفت خود ولیک
از بر وی تا بمی راهیست نیک


آدم مقلّد، از سخنانِ خود سرمست می شود، ولی او با شراب، فاصله بسیاری دارد.

همچو جویست او نه او آبی خورد
آب ازو بر آب‌خوران بگذرد


شخص مقلّد در مَثَل مانند جویِ آب است. جوی، هرگز جرعه ای از آب نمی نوشد. امّا آب آن به تشنگان و نوشندگانِ آب می رسد.(همینطور آب معانی و معارف در باطن انسان مقلد که طوطی وار، کلمات اولیاء الله را بر زبان جاری می سازد تاثیری نمی گذارد و او را به طریق مردان حق نمی کشد.)

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست
جان باستقبالش آمد آنکه جان ماوای اوست

اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوست هم دل جای اوست

#فیض_کاشانی
از فلک، بی‌ناله، کام دل نمی‌آید به دست
شهد خواهی آتشی زن خانهٔ زنبور را

در طریق نفع خود، کس نیست محتاج دلیل
بی‌عصا راه دهن معلوم باشد کور را

بر امید وصل، مشکل نیست قطع زندگی
شوق منزل می‌کند نزدیک‌، راه دور را

#بیدل_دهلوی
Ro Sar Beneh Be Balin
Mohamd Reza Shajarian
استادجان محمدرضا شجریان
ح
ضرت مولانا


رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن


غزل 2039 مولانا
@radiosonati - homayoun shajarian
roo sar beneh be balin
همایون جان شجریان
حضرت
مولانا

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

غزل 2039 مولانا
🔷شماره ۹۱۵۱:


زلیخا روی به #عشق آورد و گفت:

ای صد هزار جان گرامی فدای تو
از کجا آمدی و به کجا خواهی رفتن و ترا چه خوانند؟


عشق جوابش داد که:

من از "بیت المقدسم" ،
از محله روح آباد از درب "حُسن". خانه‌ای درهمسایگی "حزن" دارم،
پیشه‌ی من "سیاحت" است،
صوفی مجردم،
هروقتی روی به‌طرفی آوردم،
هر روز به منزلی باشم
و هر شب جایی مقام سازم.
چون در "عرب" باشم عشقم خوانند،
و چون در "عجم" آیم "مهر"م خوانند.
در آسمان به "محرّک" مشهورم
و در زمین به "مسکن" معروفم، اگرچه دیرینه‌ام هنوز جوانم
و اگرچه بی برگم از خاندان بزرگم...


🔺شیخ شهاب الدین #سهروردی
📚مونس العشاق
عمادالدین عربشاه‌ یزدی
🔷شماره ۹۵۸۹:


🍃 «#محبت» چون به‌غايت رسد، آن را #عشق خوانند؛ «العشق محبّة مفرطة». و «عشق» خاص‌ّتر از «محبّت» است؛ زيرا كه همه عشقى‏ «محبّت» باشد، امّا همه محبّتى‏ «عشق» نباشد.
و «محبّت» خاص‌ّتر از «#معرفت» است؛ زيرا كه همه محبّتى «معرفت» باشد، امّا همه معرفتى «محبّت» نباشد.

🍃و از «معرفت» دو چيز متقابل‏ تولّد كند كه آن را «محبّت» و «عداوت» خوانند؛

_زيرا كه «معرفت» يا به چيزى خواهد بودن‏، مناسب و ملايم جسمانى يا روحانى، كه آن را «خير محض» خوانند و «كمال‏ مطلق» خوانند، و نفسِ انسان طالب آن است و خواهد كه خود را بدان‌جا رساند و كمال حاصل كند؛

_ يا به‌چيزى خواهد بودن كه نه ملايم بُوَد و نه مناسب، خواه جسمانى و خواه روحانى كه آن را «شرّ محض» خوانند و «نقص مطلق» خوانند. و نفس انسانى دائما از آن‌جا می‌گريزد [و از آن‌جاش نفرتى طبيعى حاصل می‌شود]،
و از اوّل «محبّت» خيزد و از دوم «عداوت».

🍃 پس اوّل‌پايه «معرفت» است، و دوّم‌پايه «محبّت»، و سوّم‏‌پايه «عشق». و به عالم «عشق» كه بالاى همه است نتوان رسيدن تا از معرفت و محبّت دو پايه نردبان نسازد و معنى «خطوَطين و قد وصلت» اين است. و همچنان‌كه عالم عشق‏، منتهاى عالم معرفت و محبّت است؛ و اصل او منتهاى عُلماى راسخ و حكماى متألّه باشد و از اين‌جا گفته‌‏اند:

عشق هيچ آفريده را نبوَد
عاشقى جز رسيده را نبوَد

📚مونس‌العشاق، در مجموعۀ مصنّفات #شيخ‌اشراق، ج‏3، ص286.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وادی عشق بسی 
دور و دراز است
ولی

طی شود جاده صد ساله،

به " آهی"
گاهی...

 
اقبال لاهوری
☀️
‍ " راه عشق "

در منطق الطیر آمده است:
مرغان به راه می افتند
و چون به آغاز وادی می رسند
از هیبت آن بیابان، نفیر و فریاد از ایشان به آسمان می رود.
راهی است خاموش و آرام، و خالی از کاروان.
یکی می‌پرسد: آخر از چه روی این راه عزیز را رهروی نیست؟

هدهد گوید: این از جلال آن پادشاه است که هرکس را به خود راه نمی دهد.
شورشی در وی پدید آمد بزور
گفت یارب در دلم افتاد شور
با چنین درگه که در رفعت تو راست
این چنین خالی ز مشتاقان چراست
هاتفی گفتش که ای حیران راه
هر کسی را راه ندهد پادشاه
سالها بردند مردان انتظار
تا یکی را بار بود از صد هزار
عطار



دکتر الهی قمشه ای
امام حسین علیه‌السلام

《نَحْنُ الّذِينَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ
وَ بَيَانُ مَا فِيهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ اَحَدٍ
مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاَِنّا اَهْلُ سِرّ الله》

ما كسانى هستيم كه
علم قرآن و بيان آنچه در آن است
نزد ماست و آنچه در نزد ماست
نزد هیچ یک از آفريدگان خدا نيست
زیرا ما محرم راز خدائیم

بحارالانوار
حافظا !
می خور
و
رندی کن
و
خوش باش
ولی...

دام تزویر مکن چون دگران ، قرآن را..


#حافظ