معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
🌹🌿🌹


رند و می‌خواره و هرجایی و شاهدبازم
در خرابات به بی‌‌پا و سری ممتازم

حاصلی نیست چو در باده و سودی به حشیش
آتش آن به که درین آب و علف اندازم !

#همای شیرازی🌹
رهیست عشق که در هر قدم فتاده سری
مباد آنکه کس این راه سرسری داند
نهنگ عشق به دریای خون گشاده دهن
کراست زهره که آنجا شناوری داند


#همای شیرازی
زاهد گر از حلال شناسد حرام را
گو از چه خورد خون دل خاص و عام را
شربت به دست غیر و به جام حبیب زهر
انصاف ده که من بستانم کدام را
ساقی بهای جام ز ما ملک جم گرفت
زان پیشتر که جم بزند نقش جام را
بدنامی ار به کیش تو ننگ است زاهدا
ما بر خلاف ننگ شماریم نام را
ای باد اگر به منظر آن ماه بگذری
زنهار ناتمام نگویی پیام را
در شهر عشق غیر تو ای پادشاه حسن
بی‌جرم کس زخانه نراند غلام را
آنکس که گفت طول قیامت حکایت است
قامتِ نما که قصه نماید قیام را
خام است شیخ صومعه ساقی بیار می
زان آب آتشین که کند پخته خام را
جز زلف و روی دوست که جمعند صبح و شام
با هم قرین ندیده کسی صبح و شام را
دیدی "هما" که صوفی و زاهد فروختند
آخر به پیر میکده بیت‌الحرام را


#همای شیرازی
عشق در مُلک دلم خیمه چو می زد گفتم

برو ای عقل که این خانه دگر جای تو نیست

#همای_شیرازی
یک نفس سوخته‌‌ی آتش هجران تو دید

آنچه واعظ مثل از دوزخ و محشر زده است

#همای_شیرازی
نیابی ره به گنج دل مگر در خدمت کامل
نجویی کیمیای جان مگر در صحبت دانا

عزیز مصر جانی، چند در زندان تن مانی
از این زندان پر وحشت به سوی مصر جان بازآ

#همای_شیرازی
از سر کوی تو حاشا به ملامت بروم
خونم آن روز که ریزی به سلامت بروم

به ملامت دگران گر بگریزند ز دوست
من نه آنم که ز شمشیرِ ملامت بروم

زلف تو شاهد حال منِ بی‌دل باشد
چون که در مجمع آشوبِ قیامت بروم

سال‌ها هست که سرمستِ مِیِ عاشقیم
کاری ای دل نکنی تا به ندامت بروم

به تماشای گل و سرو به گلگشتِ بهار
همه اندر طلبِ آن رخ و قامت بروم

رهِ این بادیه گر در دهنِ شیر بُود
به تولّای تو زین ره به سلامت بروم

چه سلامت چه ملامت؛ نکند فرق، بگو
به سلامت بروم یا به ملامت بروم

مدعی باشم اگر جان طلبی در شبِ وصل
از سر کوی تو از بیمِ غرامت بروم

رهِ عشق است بسی دور و خطرناک «هما»
عَلمِ عشق بزن تا به علامت بروم...

#همای_شیرازی
از چین زلف #دوست مگر می‌وزد نسیم

کآفاق پر ز غالیه و مشک و عنبر است

#همای_شیرازی
عشق در مُلک دلم
خیمه چو میزد

گفتم برو ای عقل
که این خانه دگر جای تو نیست!

#همای_شیرازی
گر گدازد وَر نوازد جان و دل در حکم اوست


ما به دست دوست دادیم اختیار خویش را

#همای_شیرازی
‏شربت به دستِ غیر و به دست حبیب، زهر
انصاف ده که من بستانم کدام را

#همای_شیرازی
از سر کوی تو حاشا به ملامت بروم
خونم آن روز که ریزی به سلامت بروم

به ملامت دگران گر بگریزند ز دوست
من نه آنم که ز شمشیرِ ملامت بروم

زلف تو شاهد حال منِ بی‌دل باشد
چون که در مجمع آشوبِ قیامت بروم

سال‌ها هست که سرمستِ مِیِ عاشقیم
کاری ای دل نکنی تا به ندامت بروم

به تماشای گل و سرو به گلگشتِ بهار
همه اندر طلبِ آن رخ و قامت بروم

رهِ این بادیه گر در دهنِ شیر بُود
به تولّای تو زین ره به سلامت بروم

چه سلامت چه ملامت؛ نکند فرق، بگو
به سلامت بروم یا به ملامت بروم

مدعی باشم اگر جان طلبی در شبِ وصل
از سر کوی تو از بیمِ غرامت بروم

رهِ عشق است بسی دور و خطرناک «هما»
عَلمِ عشق بزن تا به علامت بروم...

#همای_شیرازی
تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم
به تولاي تو بر هر دو جهان پازده ايم

تا به کوي تو نهاديم صنم روي نياز
پشت پا بر حرم و دير و کليسا زده ايم

در خور مستي ما رطل و خم و ساغر نيست
ما از آن باده کشانيم که دريا زده ايم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم
به تولای تو بر هر دو جهان پازده ايم

همه شب از طرب گریه مينا من و جام
خنده بر گردش اين گنبد مينا زده ايم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم
بتولاي تو بر هر دو جهان پازده ايم

نشوي غافل از انديشه شيدائي ما
گرچه زنجير به پاي دل شيدا زده ايم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم
بتولاي تو بر هر دو جهان پازده ايم

تا نهاديم سر اندر قدم پير مغان
پای بر فرق جهان از سر دار آمده ايم

تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم
به تولاي تو بر هر دو جهان پازده ايم

جای دیوانه چو در شهر ندانند هما
من و دل چند گهي خيمه به صحرا زده ايم

#همای_شیرازی
بنان بیدل(شور)
@Jane_oshaagh ‌
استاد #بنان
دستگاه شور
بیدل و خسته
در این شهرم و دلداری نیست
#همای_شیرازی
ویلون استاد #محمودتاجبخش
(از موسیقی ایرانی گریه شمع)
رند و می‌خواره و هرجایی و ،، شاهدبازم ،

در خرابات ،، به بی‌‌پا و سری ، ممتازم ،





حاصلی نیست چو در باده و ،،، سودی ،، به حشیش ،

آتش آن بِه ،، که درین آب و علف ، اندازم ! ،

#همای_شیرازی