جهان یادگارست وما رفتنی
به گیتی نماند به جز گفتنی
به نام نگو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
به گیتی نماند به جز گفتنی
به نام نگو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
به بازیگری مانَد این چرخِ مَست
که بازی برآردَ، به هفتاد دست
زمانی به خنجر ، زمانی به تیـغ
زمانی به باد و ، زمانی به میـغ
زمانی به دستِ یکی ناسزا
زمانی خود از درد و سختی، رها
زمانی دهد تخت و گنج و کلاه
زمانی غم و رنج و خواریّ و چاه
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
که بازی برآردَ، به هفتاد دست
زمانی به خنجر ، زمانی به تیـغ
زمانی به باد و ، زمانی به میـغ
زمانی به دستِ یکی ناسزا
زمانی خود از درد و سختی، رها
زمانی دهد تخت و گنج و کلاه
زمانی غم و رنج و خواریّ و چاه
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
هر آنگه که گویی که دانا شدم
به هر دانشی بر توانا شدم
چنان دان که نادانتری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
سخن را بیاید شنید از نخست
چو دانا شود پاسخ آید درست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
به هر دانشی بر توانا شدم
چنان دان که نادانتری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
سخن را بیاید شنید از نخست
چو دانا شود پاسخ آید درست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
چو خورشیدِ تابان میانِ هوا
نشسته بر او شاهِ فرمانروا ...
جهان انجمن شد بر آن تختِ او
شگفتی فرومانده از بختِ او ...
به جمشید بَر، گوهر اَفشاندند
مَرْ آن روز را «روزِ نو» خواندند
سرِ سالِ نو ، هُرمُزِ ((فـــَرْ وَ دین))
برآسوده از رنجْ تنْ ، دل ز کین ...
بزرگـــــان به شـــــادی بیاراستند
مَی و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرّخ از آن روزگار
به ما مانْد از آن خسروان یادگار
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
نشسته بر او شاهِ فرمانروا ...
جهان انجمن شد بر آن تختِ او
شگفتی فرومانده از بختِ او ...
به جمشید بَر، گوهر اَفشاندند
مَرْ آن روز را «روزِ نو» خواندند
سرِ سالِ نو ، هُرمُزِ ((فـــَرْ وَ دین))
برآسوده از رنجْ تنْ ، دل ز کین ...
بزرگـــــان به شـــــادی بیاراستند
مَی و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرّخ از آن روزگار
به ما مانْد از آن خسروان یادگار
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
اگر بودن اینست شادی چراست
شد از مرگ درویش با شاه راست
بخور هرچه برزی وبد را مکوش
به مرد خردمند بسپار گوش
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
شد از مرگ درویش با شاه راست
بخور هرچه برزی وبد را مکوش
به مرد خردمند بسپار گوش
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
Forwarded from منیژه بانو نورانی
۲۵ اردیبهشت ماه ، سالروز بزرگداشت #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی ، شاعر بلندآوازه ایرانی است.
او که با اثر شکوهمند خود ، نقش جوانمردی ، اخلاق و ایمان را در بلندای زمان بر تاریخ نشاند و با حکمت و بینش گسترده ، فرهنگ غنی ایران را تا فراسوی مرزهای خاکی به دل عاشقان فرهنگ و هنر نمایان ساخت.
فردوسی، از جمله معماران فرهنگ و ادب بخش بزرگی از جهان امروز است که با هموار ساختن رنجی سی ساله بر خود ، توانست اندیشه ی پویا و تصویری زیبا را در فرهنگ ملی در قالب یادگاری هزار ساله، ولی همواره تازه و سودمند باقی گذارد.
تولد و خانواده:
در سال ۳۲۹ هجری که ابوعبداللّه رودکی، پدر شعر فارسی بدرود حیات گفت ، روستای باژ از توابع خراسان، شاهد ولادت ابوالقاسم طوسی ، معروف به فردوسی بود . فردوسی از کودکی به دانش آموزی پرداخت و اخلاق ، تاریخ و فرهنگ ایرانی ، تن و جان او را پرورش داد . او با شوق و دقتی عاشقانه ، در نظم کشیدن شاهنامه میکوشید و هرگاه فرصتی مییافت ، مطلبی از زندگی خود را نیز در سرگذشت این نامه باستان می گنجاند . او همسری باسواد و اهل ادب داشت که از او با لطف و مهربانی یاد میکند . همچنین صاحب پسر و دختری شد که البته پسر در جوانی از دست رفت و پدر را در غم خود داغدار کرد .
فردوسی و زبان فارسی:
فردوسی برای اظهار هنر خود ، زبان
ساده ای را به کار برده و شاهنامه را شاهکار زمان و بیان ساخته است .
پس از اسلام و با ورود ادبیات عرب به ایران اندک اندک بسیاری از واژگان و
ترکیب های اصیل فارسی ، به دست فراموشی سپرده میشد ، ولی حکیم توس ، با به نظم در آوردن شاهنامه ، تا حد زیادی جلو این کار را گرفت . از این رو ، با اینکه بیش از هزار سال از تاریخ نظم شاهنامه میگذرد ، امروزه هم زبان این کتاب ، برای فارسی زبانان قابل فهم است .
این، معجزه سادگی زبان است که فردوسی آن را به وجود آورد .
بسیاری از واژه های ساده به کار رفته در شاهنامه ، از آفت فراموشی مصون مانده است ؛ زیرا بیشتر این واژه ها که در ادبیات شاهنامه آمده، بر زبانها جاری گشته و تا امروز باقی است .
رسالت فردوسی:
حکیم ابوالقاسم فردوسی ، با شاعران
هم عصر خود تفاوت بسیاری داشت . در آن زمان ، بسیاری از شاعران به ستایش شاهان و درباریان سرگرم بودند . در این میان، فردوسی، ستایشگری را پیشه خود نساخت . او در شاعری هدف بلندتری داشت و برای خویش رسالتی تاریخی قائل بود. به همین دلیل، به صله و ستایش نیاز نداشت . بزرگترین امتیاز فردوسی این است که او شاعری را رسالت میپنداشت و یکدل و یک جهت به این کار بزرگ همت گماشت و شاهنامه، ارزشمندترین کتاب تاریخی منظوم را از خود به یادگار گذاشت .
دانای توس، حکیم ابوالقاسم فردوسی که دیباچه سخن را به دلنشین ترین آهنگ سرود :
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
و همچنین :
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهایی هرچه هستی تویی
سرانجام :
فردوسی ، شاعر حماسه سرای ایرانی، حدود نود سال زیست و سی سال از عمر گرانبهایش را صرف نگهداری زبان اصیل فارسی و تمدن ایرانی کرد . او سالهای آخر عمر را در تنگدستی گذراند و توانایی مالی خود را که در جوانی از آن بهره مند بود ، از دست داد ؛ چونانکه می سراید :
الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان، برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
مرا کاش هرگز نپروردیا
چو پرورده بودی، نیازردیا
وی در شهر توس از دنیا رفت و در باغش به خاک سپرده شد .
او که با اثر شکوهمند خود ، نقش جوانمردی ، اخلاق و ایمان را در بلندای زمان بر تاریخ نشاند و با حکمت و بینش گسترده ، فرهنگ غنی ایران را تا فراسوی مرزهای خاکی به دل عاشقان فرهنگ و هنر نمایان ساخت.
فردوسی، از جمله معماران فرهنگ و ادب بخش بزرگی از جهان امروز است که با هموار ساختن رنجی سی ساله بر خود ، توانست اندیشه ی پویا و تصویری زیبا را در فرهنگ ملی در قالب یادگاری هزار ساله، ولی همواره تازه و سودمند باقی گذارد.
تولد و خانواده:
در سال ۳۲۹ هجری که ابوعبداللّه رودکی، پدر شعر فارسی بدرود حیات گفت ، روستای باژ از توابع خراسان، شاهد ولادت ابوالقاسم طوسی ، معروف به فردوسی بود . فردوسی از کودکی به دانش آموزی پرداخت و اخلاق ، تاریخ و فرهنگ ایرانی ، تن و جان او را پرورش داد . او با شوق و دقتی عاشقانه ، در نظم کشیدن شاهنامه میکوشید و هرگاه فرصتی مییافت ، مطلبی از زندگی خود را نیز در سرگذشت این نامه باستان می گنجاند . او همسری باسواد و اهل ادب داشت که از او با لطف و مهربانی یاد میکند . همچنین صاحب پسر و دختری شد که البته پسر در جوانی از دست رفت و پدر را در غم خود داغدار کرد .
فردوسی و زبان فارسی:
فردوسی برای اظهار هنر خود ، زبان
ساده ای را به کار برده و شاهنامه را شاهکار زمان و بیان ساخته است .
پس از اسلام و با ورود ادبیات عرب به ایران اندک اندک بسیاری از واژگان و
ترکیب های اصیل فارسی ، به دست فراموشی سپرده میشد ، ولی حکیم توس ، با به نظم در آوردن شاهنامه ، تا حد زیادی جلو این کار را گرفت . از این رو ، با اینکه بیش از هزار سال از تاریخ نظم شاهنامه میگذرد ، امروزه هم زبان این کتاب ، برای فارسی زبانان قابل فهم است .
این، معجزه سادگی زبان است که فردوسی آن را به وجود آورد .
بسیاری از واژه های ساده به کار رفته در شاهنامه ، از آفت فراموشی مصون مانده است ؛ زیرا بیشتر این واژه ها که در ادبیات شاهنامه آمده، بر زبانها جاری گشته و تا امروز باقی است .
رسالت فردوسی:
حکیم ابوالقاسم فردوسی ، با شاعران
هم عصر خود تفاوت بسیاری داشت . در آن زمان ، بسیاری از شاعران به ستایش شاهان و درباریان سرگرم بودند . در این میان، فردوسی، ستایشگری را پیشه خود نساخت . او در شاعری هدف بلندتری داشت و برای خویش رسالتی تاریخی قائل بود. به همین دلیل، به صله و ستایش نیاز نداشت . بزرگترین امتیاز فردوسی این است که او شاعری را رسالت میپنداشت و یکدل و یک جهت به این کار بزرگ همت گماشت و شاهنامه، ارزشمندترین کتاب تاریخی منظوم را از خود به یادگار گذاشت .
دانای توس، حکیم ابوالقاسم فردوسی که دیباچه سخن را به دلنشین ترین آهنگ سرود :
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
و همچنین :
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهایی هرچه هستی تویی
سرانجام :
فردوسی ، شاعر حماسه سرای ایرانی، حدود نود سال زیست و سی سال از عمر گرانبهایش را صرف نگهداری زبان اصیل فارسی و تمدن ایرانی کرد . او سالهای آخر عمر را در تنگدستی گذراند و توانایی مالی خود را که در جوانی از آن بهره مند بود ، از دست داد ؛ چونانکه می سراید :
الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان، برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
مرا کاش هرگز نپروردیا
چو پرورده بودی، نیازردیا
وی در شهر توس از دنیا رفت و در باغش به خاک سپرده شد .
نهان گشت کردار فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی،آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی،آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندر خورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده رو برخورد
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد راهنمای وخرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
بدین جایگه گفتن اندر خورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده رو برخورد
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد راهنمای وخرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
هرانگه که گویی رسیدم به جای
نباید به گیتی مرا رهنمای
چنان دان که نادانترین کس توی
اگر پند دانندگان نشنوی
ز خاکیم و هم خاک را زادهایم
به بیچارگی دل بدو دادهایم
اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کییبر بوی شادکام
وگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
نباید به گیتی مرا رهنمای
چنان دان که نادانترین کس توی
اگر پند دانندگان نشنوی
ز خاکیم و هم خاک را زادهایم
به بیچارگی دل بدو دادهایم
اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کییبر بوی شادکام
وگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
به گیتی به از مردمی کار نیست
بدین با تو دانش به پیکار نیست
سر راستی دانش ایزدی ست
چو دانستیش زو نترسی،بدیست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
بدین با تو دانش به پیکار نیست
سر راستی دانش ایزدی ست
چو دانستیش زو نترسی،بدیست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
ز گیتی دو چیز است جاوید و بس
دگر هرچه باشد نماند به کس:
سخن گفتنِ نغز و کردارِ نیک
نگردد کهن تا جهانست ریک
بر اینسان بوَد گردشِ روزگار
خُنُک مرد ِ با شرم و پرهیزگار
مکن شهریارا گنه تا توان
گناهی که زو شرم دارد روان
بیآزاری و سودمندی گزين
که این است فرهنگ و آیینِ دین»
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
دگر هرچه باشد نماند به کس:
سخن گفتنِ نغز و کردارِ نیک
نگردد کهن تا جهانست ریک
بر اینسان بوَد گردشِ روزگار
خُنُک مرد ِ با شرم و پرهیزگار
مکن شهریارا گنه تا توان
گناهی که زو شرم دارد روان
بیآزاری و سودمندی گزين
که این است فرهنگ و آیینِ دین»
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
ز گیتی دو چیز است جاوید و بس
دگر هرچه باشد نماند به کس:
سخن گفتنِ نغز و کردارِ نیک
نگردد کهن تا جهانست ریک
بر اینسان بوَد گردشِ روزگار
خُنُک مرد ِ با شرم و پرهیزگار
مکن شهریارا گنه تا توان
گناهی که زو شرم دارد روان
بیآزاری و سودمندی گزين
که این است فرهنگ و آیینِ دین»
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
دگر هرچه باشد نماند به کس:
سخن گفتنِ نغز و کردارِ نیک
نگردد کهن تا جهانست ریک
بر اینسان بوَد گردشِ روزگار
خُنُک مرد ِ با شرم و پرهیزگار
مکن شهریارا گنه تا توان
گناهی که زو شرم دارد روان
بیآزاری و سودمندی گزين
که این است فرهنگ و آیینِ دین»
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
فزون از خِرَد نیست اندر جَهان
فروزندهی کِهتران و مِهان
هر آنکس که او شاد گشت از خِرَد
جَهان را به کَردار بد نسپَرَد
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد آبَ دانش نیارَد مَزید
رهانَد خِرَد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
فروزندهی کِهتران و مِهان
هر آنکس که او شاد گشت از خِرَد
جَهان را به کَردار بد نسپَرَد
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد آبَ دانش نیارَد مَزید
رهانَد خِرَد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
دلت گر به راه خطا مایلست
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
یکم بهمن ماه زادروز فردوسی بزرگ (روز آموزگار ایرانی) سخنسرای نامی و سرایندهی شاهنامه حماسهی ملی ایران بر تمام ایرانیان و پارسی زبانان سراسر جهان و میهن پرستان خجسته باد،
یونسکو شاهنامهی فردوسی را یکی از سه اثر برجستهی جهان معرفی کرده است.
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
یکم بهمن ماه زادروز فردوسی بزرگ (روز آموزگار ایرانی) سخنسرای نامی و سرایندهی شاهنامه حماسهی ملی ایران بر تمام ایرانیان و پارسی زبانان سراسر جهان و میهن پرستان خجسته باد،
یونسکو شاهنامهی فردوسی را یکی از سه اثر برجستهی جهان معرفی کرده است.
به یزدان چنین گفت کای دادگر
تو دادی مرا دانش و زور و فر
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
اگر چند بخشی ز گنج سخن
بر افشان که دانش نیاید به بن
اگر دانشی مرد گوید سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
به رنج اندر ار تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشی
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
چقدر خوب میبود قلبی را بیابی
که دوستت بدارد بی آنکه چیزی بخواهد، جز اینکه حالت خوب باشد.
#جبران_خليل_جبران
تو دادی مرا دانش و زور و فر
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
اگر چند بخشی ز گنج سخن
بر افشان که دانش نیاید به بن
اگر دانشی مرد گوید سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
به رنج اندر ار تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشی
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
چقدر خوب میبود قلبی را بیابی
که دوستت بدارد بی آنکه چیزی بخواهد، جز اینکه حالت خوب باشد.
#جبران_خليل_جبران
اگر بودن اینست شادی چراست
شد از مرگ درویش با شاه راست
بخور هرچه برزی وبد را مکوش
به مرد خردمند بسپار گوش
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
شد از مرگ درویش با شاه راست
بخور هرچه برزی وبد را مکوش
به مرد خردمند بسپار گوش
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
به یزدان چنین گفت کای دادگر
تو دادی مرا دانش و زور و فر
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
اگر چند بخشی ز گنج سخن
بر افشان که دانش نیاید به بن
اگر دانشی مرد گوید سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
به رنج اندر ار تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشی
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
چقدر خوب میبود قلبی را بیابی
که دوستت بدارد بی آنکه چیزی بخواهد، جز اینکه حالت خوب باشد.
#جبران_خليل_جبران
تو دادی مرا دانش و زور و فر
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
اگر چند بخشی ز گنج سخن
بر افشان که دانش نیاید به بن
اگر دانشی مرد گوید سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
به رنج اندر ار تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشی
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
چقدر خوب میبود قلبی را بیابی
که دوستت بدارد بی آنکه چیزی بخواهد، جز اینکه حالت خوب باشد.
#جبران_خليل_جبران
بمان ، تا بیایَد مَهِ فروَدین ،
كه بفروزد اندر جهان ، هورِ دین ،
زمین ، چادرِ سبز ، در پوشدا ،
هوا ، بر گُلان ، سخت بخروشدا ،
کنون خورد باید میِ خوشگوار ،
که می بویِ مشک آید از کوهسار ،
هوا ، پُر خروش و ،،، زمین پُر زجوش ،
خُنُک آنکه ،،، دل ، شاد دارد بهنوش ،
همه بوستان ،،، زیرِ برگِ گُل است ،
همه کوه ،،، پُر لاله و سنبل است ،
به پالیز ، بلبل بنالد همی ،
گُل ،،، از نالهی او ، ببالد همی ،
شبِ تیره ، بلبل نخسبد همی ،
گُل ، از باد و باران ، بخندد ( بجنبد ) همی ،
من از ابر بینم همی باد و نَم ،
ندانم که نرگس چرا شد دژم؟ ،
بخندد همی بلبل ، از هر دُوان ( و ،،، هر زمان ) ،
چو بر گُل نشیند ، گشایَد زبان ،
ندانم که عاشق ، گُل آمد ، گر ابر ،
که از ابر بینم ، خروشِ هژبر ،
بِدَرَّد همی پیش پیراهنش ،
درخشان شود ، آتش اندر تنش ،
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
🌸🌸🌸🌸🌸سال نو🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸مبارک🌸🌸🌸🌸🌸
كه بفروزد اندر جهان ، هورِ دین ،
زمین ، چادرِ سبز ، در پوشدا ،
هوا ، بر گُلان ، سخت بخروشدا ،
کنون خورد باید میِ خوشگوار ،
که می بویِ مشک آید از کوهسار ،
هوا ، پُر خروش و ،،، زمین پُر زجوش ،
خُنُک آنکه ،،، دل ، شاد دارد بهنوش ،
همه بوستان ،،، زیرِ برگِ گُل است ،
همه کوه ،،، پُر لاله و سنبل است ،
به پالیز ، بلبل بنالد همی ،
گُل ،،، از نالهی او ، ببالد همی ،
شبِ تیره ، بلبل نخسبد همی ،
گُل ، از باد و باران ، بخندد ( بجنبد ) همی ،
من از ابر بینم همی باد و نَم ،
ندانم که نرگس چرا شد دژم؟ ،
بخندد همی بلبل ، از هر دُوان ( و ،،، هر زمان ) ،
چو بر گُل نشیند ، گشایَد زبان ،
ندانم که عاشق ، گُل آمد ، گر ابر ،
که از ابر بینم ، خروشِ هژبر ،
بِدَرَّد همی پیش پیراهنش ،
درخشان شود ، آتش اندر تنش ،
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
🌸🌸🌸🌸🌸سال نو🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸مبارک🌸🌸🌸🌸🌸