غیر دانا در جهان از غم کسی در تاب نیست
زانکه از اعضا همین دل را نصیب از خواب نیست.

#وحید_قزوینی

چشم اگر یعقوب پوشد از رخِ یوسف رواست
بیشتر از یک نگه روی نکو را تاب نیست.

#وحید_قزوینی

از رشتهٔ نَفَسِ پاره‌پاره معلوم است
که دل به هستی ناپایدار نتوان بست.

#وحید_قزوینی

آمد و رفت نفس پست و بلند این ره است
تا نفس باقی است راه زندگی هموار نیست.

#وحید_قزوینی

چنان کز سنگ و آهن آتش سوزان شود پیدا
زنی چون هر دو‌عالم را بهم جانان شود پیدا
ز فانوس گِلین نتوان فروغ شمع را دیدن
چو بنشیند غبار جسم،نورِ جان شود پیدا
پس از مردن ازین خونی که در دل دارم از لعلت
ز خاکم استخوان چون پنجهٔ مرجان شود پیدا
لبِ خشکی چو گندم باز کن بهر دعا شاید
برین کِشت از سحابِ مرحمت باران شود پیدا
دل پر‌شکوه‌ای دارم ندارم محرم رازی
نمی‌گویم سخن با غیر تا نسیان شود پیدا

فشانَد جان"وحیدِ"خسته چون پروانه در وصلت
که می‌ترسد چو وصل آخر شود هجران شود پیدا

#وحید_قزوینی

چنان کز سنگ و آهن آتش سوزان شود پیدا
زنی چون هر دو‌عالم را بهم جانان شود پیدا
ز فانوس گِلین نتوان فروغ شمع را دیدن
چو بنشیند غبار جسم،نورِ جان شود پیدا
پس از مردن ازین خونی که در دل دارم از لعلت
ز خاکم استخوان چون پنجهٔ مرجان شود پیدا
لبِ خشکی چو گندم باز کن بهر دعا شاید
برین کِشت از سحابِ مرحمت باران شود پیدا
دل پر‌شکوه‌ای دارم ندارم محرم رازی
نمی‌گویم سخن با غیر تا نسیان شود پیدا

فشانَد جان"وحیدِ"خسته چون پروانه در وصلت
که می‌ترسد چو وصل آخر شود هجران شود پیدا

#وحید_قزوینی

نور معشوق ازل در دلم از یار افتاد
عکس خورشید ز آئینه به دیوار افتاد.

#وحید_قزوینی

این‌قدر قاصد که از من سوی# جانان رفته است
جمع اگر گردد به یک‌جا کاروانی می شود

#وحید_قزوینی

ز #دل شکستن ما، هرکه بود، بوئی برد
چو مجلسی که در او شیشهء گلاب شکست

#وحید_قزوینی

کیفی نبوَد چو کیفِ باده
هوشم بَرَد این حرام‌زاده

#وحید_قزوینی

#تابلوی_نقاشی
اثر: #خرارد_فن_هونهورست