معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.2K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
قتلم چو روا داشتی اکنون چه خوری غم؟
شاید که خدا نیز روا داشته باشد.

#شریف_تبریزی
یقینم گشته چندان تلخ‌کامی بعدِ هر کامی
که ممنونم ز گردون گر به کام من نمی‌گردد.

#شریف_تبریزی
دلم چندین فسون از چشم ترکان ختا دیده
فریبم چون دهد نرگس که چشمم چشمها دیده

بحل کردم بهای خون خود گر آن جفاپیشه
صلاح کار خود در کُشتن اهل وفا دیده

بلای موج‌خیز اشک من خونین‌دلی داند
کز آب دیده خود را غرق طوفان بلا دیده

یکی را دیده دریا دیگری را قطره‌ای نم نه
بسی فرقست نور چشم من از دیده تا دیده

خروش دادخواهان بین بدان قدر وفاداری
که از دستت نکرده یک فغان گر صد جفا دیده

"شریف"از بزم وصلت دی چنان بیخود برون رفته
که از راز دل خود کرده واقف هر که را دیده.

#شریف_تبریزی
تو را با من سر یاری است یا نه؟
سر مهر و وفاداری است یا نه؟

متاع جان به نازی می فروشم
تو را میل خریداری است یا نه؟

نظر کن در شکاف سینه ی من
ببین زخم دلم کاری است یا نه؟

لبت خون دلی ناخورده نگذاشت
هنوزش میل خونخواری است یا نه؟

عجب می آیدم وصلت،ندانم
که این دولت به بیداری است یا نه !

شریف از خرقه پوشان است اما
ندانم کز ریا عاری است یا نه

#شریف_تبریزی
گلشن چه کنم بی تو که گلخن به از آن است
در آتش سوزنده نشیمن به از آن است

از خرمن گل،بی گل روی تو چه حاصل
آتش بر این سوخته خرمن به از آن است

ای گوهر وصل تو گرانمایه تر از عمر
عمری است مرا بی تو که مردن به از آن است

جانان مرا ای فلک از من چه کنی دور؟
گر دور کنی جان من از تن به از آن است

زهدی که سر از جیب ریا بر زند ای شیخ
در معصیت آلایش دامن به از آن است

#شریف_تبریزی
دست تو چون به دامن قاتل نمی‌رسد
ای مرغِ نیم‌کشته،طپیدن چه فایده؟

#شریف_تبریزی
به مراد دل خود،روی تو دیدن نتوان
گلی از گلشن دیدار تو چیدن نتوان

مردن و سوختن و جور کشیدن ز رقیب
همه بتوان،ز تو پیوند بریدن نتوان

گر همه مژدهٔ دیدار دهد باد صبا
سخن یار ز اغیار شنیدن نتوان

می‌رود آه که مانع شود از قتل منش
آه اگر پیش‌تر از آه رسیدن نتوان

زهر هجران تو آورده به لب جانِ"شریف"
وای اگر شهد وصال تو چشیدن نتوان.

#شریف_تبریزی
هجوم آورده غم،طوفان بیداد است پنداری
مرا وقت وداع این غم‌آباد است پنداری

دلم را ناتوانی،مانعِ نالیدن است امشب
تو چون آگه نئی،از محنت آزاد است پنداری

به افسون کم نشد سوز دل من،بلکه افزون شد
فسون بر آتش جانسوز من باد است پنداری

فغانِ زار دارد بلبل بیچاره در گلشن
چو من داغ غمش بر جان ناشاد است پنداری

چنان در بیستون از لاله بوی درد می‌آید
که آب و رنگ او از خون فرهاد است پنداری

"شریفا"نیست جز آهی و فریادی در آن کویت
به عالم کار،تنها آه و فریاد است پنداری.

#شریف_تبریزی
کهن شد قصّهٔ مجنون،حدیث درد من بشنو
به هر افسانه عمر خود مکن ضایع،سخن بشنو

زبان حال اگر دانی به کوه بیستون بگذر
ز هر سنگی به رنگی،شرح درد کوهکن بشنو.

#شریف_تبریزی
مه کجا و آفتابِ طلعت جانان کجا
آن شب است این روز روشن، این کجا و آن کجا

دل که دارد درد او، از فکر درمان فارغ است
دردمندِ او کجا، اندیشهٔ درمان کجا

بی‌نیازا، محنت هجران نصیب من نکن
ناز پرورد وصالم، من کجا هجران کجا

زاهدان، باغ جنان خواهند ما گلزار وصل
واعظ! انصافی بده، گلشن کجا زندان کجا

گر به جان دوری گزینم از رقیبان دور نیست
ما فقیر، ایشان معظّم، ما کجا ایشان کجا

ناصحا، فکرِ سر و سامان ز من جستن چه سود؟
عاشق بیدل کجا، فکر سر و سامان کجا

سوی بزم او مخوان چون من گدایی را «شریف»
من کجا و آرزوی صحبت جانان کجا.

#شریف_تبریزی

دیوان شریف تبریزی
به‌کوشش: حسینقلی صیادی
منتشر شده در گنجینهٔ بهارستان
نصیبم گشته چندان تلخکامی بعد هر کامی

که ممنونم ز گردون گر به کام من نمی گردد

#شریف_تبریزی
پیش او خوارم که ظاهر کرده‌ام اسرارِ عشق

ظاهراً کفر است در کیش بتان اظهارِ عشق

#شریف_تبریزی
ز دو دیده ریختم خون که نظر کنی نکردی
به ره تو خاک گشتم که گذر کنی نکردی

دم مرگ،هیچ دانی ز چه بود باز چشمم؟
ز تو بود چشمِ آنم که نظر کنی نکردی

چو شدم اسیر،ناصح! چه کنی سخن ز جورم؟
ز نخست بود لازم،که خبر کنی نکردی

چو نکرد یار رحمی،ز تو ای فغان چه حاصل؟
ز تو بود امیدِ آنم که اثر کنی نکردی

ز نخست گفتم ای‌دل به تو شرحِ غمزهٔ او
خبرت ز فتنه کردم که حذر کنی نکردی

به وطن"شریف"روزی که تو را نمانْد قدری
بجز این نبود چاره،که سفر کنی نکردی.

#شریف_تبریزی
جز خون جگر بی‌تو ز مژگان چه گشاید؟
زین خار بغیر از گلِ حرمان چه گشاید؟

#شریف_تبریزی
جان توان باخت ولی ترک وفا نتوان کرد
چیست جان کز جهت یار فدا نتوان کرد؟

#شریف_تبریزی
چون غنچه"شریف"از گره غم چه به تنگی،
دل چاک کن از چاک گریبان چه گشاید؟

#شریف_تبریزی
ای که گفتی با دلت تیغ جفای او چه کرد
چشم اگر داری ازین اشکِ جگرگون کن قیاس.

#شریف_تبریزی
که عشقِ بی‌ملامت حکمِ علمِ بی‌عمل دارد

#شریف‌_تبریزی
چه بلاست این که بر من، دلِ یارِ من نسوزد؟

#شریف‌_تبریزی