معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.2K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
‍ اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بی‌کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد

همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرم و عیار باشد

به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست
که او را صد هزار انوار باشد

وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد

شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد

به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسیار باشد

وگر بیمار بینی عاشقی را
نه شاهد بر سر بیمار باشد

سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد

به یک حمله تو را منزل رساند
اگر چه راه ناهموار باشد

علف خواری نداند جان عاشق
که جان عاشقان خمار باشد

ز شمس الدین تبریزی بیابی
دلی کو مست و بس هشیار باشد

#حضرت_مولانا
‍ اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بی‌کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد

همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرم و عیار باشد

به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست
که او را صد هزار انوار باشد

وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد

شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد

به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسیار باشد

وگر بیمار بینی عاشقی را
نه شاهد بر سر بیمار باشد

سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد

به یک حمله تو را منزل رساند
اگر چه راه ناهموار باشد

علف خواری نداند جان عاشق
که جان عاشقان خمار باشد

ز شمس الدین تبریزی بیابی
دلی کو مست و بس هشیار باشد

#حضرت_مولانا
از جَمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مُردم به حیوان سَر زدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون . . .


#حضرت_مولانا
چه دانم‌های بسیار است
                                   لیکن من نمی‌دانم

#حضرت_مولانا
‍ ما گوش شماییم شما تن زده تا کی
ما مست و خراباتی و بیخود شده تا کی

ما سوخته حالان و شما سیر و ملولان
آخر بنگویید که این قاعده تا کی

دل زیر و زبر گشت مها چند زنی طشت
مجلس همه شوریده بتا عربده تا کی

دی عقل درافتاد و به کف کرده عصایی
در حلقه رندان شده کاین مفسده تا کی

چون ساقی ما ریخت بر او جام شرابی
بشکست در صومعه کاین معبده تا کی

تسبیح بینداخت و ز سالوس بپرداخت
کاین نوبت شادی است غم بیهده تا کی

آن‌ها که خموشند به مستی مزه نوشند
ای در سخن بی‌مزه گرم آمده تا کی

#حضرت_مولانا
هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست
ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست

از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست

بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست
شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست

در دل ما درنگر هر دم شق قمر
کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست

خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان
کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاست

بلک به دریا دریم جمله در او حاضریم
ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست

آمد موج الست کشتی قالب ببست
باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست

#حضرت_مولانا
سست مکن زه که من تیر توام چارپر
روی مگردان که من یک دله ام نی دوسر

از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا
یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر

گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار
نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر

جان بسپارم به تیغ هیچ نگویم دریغ
از جهت زخم تیغ ساخت حقم چون سپر

تیغ زن ای آفتاب گردن شب را به تاب
ظلمت شب‌ها ز چیست کوره خاک کدر

معدن صبرست تن معدن شکر است دل
معدن خنده ست شش معدن رحمت جگر

بر سر من چون کلاه ساز شها تختگاه
در بر خود چون قبا تنگ بگیرم به بر

گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا
منبت هر دست و پا عشق بود در صور

نی پدر و مادرت یک دمه ای عشق باخت
چونک یگانه شدند چون تو کسی کرد سر

عشق که بی دست او دست تو را دست ساخت
بی سر و دستش مبین شکل دگر کن نظر

رنگ همه روی ها آب همه جوی ها
مفخر تبریز دان شمس حق ای دیده ور

#حضرت_مولانا
گر چه از شمع تو می‌سوخت چو پروانه دلم
گرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب

شب به پیش رخ چون ماه تو چادر می‌بست
من چو مه چادر شب می‌بدریدم همه شب

جان ز ذوق تو چو گربه لب خود می‌لیسد
من چو طفلان سر انگشت گزیدم همه شب

سینه چون خانه زنبور پر از مشغله بود
کز تو ای کان عسل شهد کشیدم همه شب



#حضرت_مولانا
رباعیات :

تا پردهٔ عاشقانه بشناخته‌ایم

از روی طرب پرده برانداختیم

با مطرب عشق چنگ خود در زده‌ایم

همچون دف و نای هردو در ساخته‌ایم

با عشق کلاه بر کمر دوز خوش است

با نالهٔ سرنای جگرسوز خوش است

ای مطرب چنگ و نای را تا بسحر

بنواز بر این صفت که تا روز خوش است

#حضرت_مولانا
نگفتمت مرو آنجا، که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم

وگر به خشم رَوی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قوّت پروازِ پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت بر تو نهند
که گم کنی که سر چشمهٔ صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلّاق بی‌جهات منم

اگر چراغ‌دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

#حضرت_مولانا