آفاق را گردیدهام ، مهرِ بُتان ورزیدهام ،
بسیار خوبان دیدهام ، اما تو چیزِ دیگری ،
ای راحت و آرامِ جان ، با رویِ چون سروِ روان ،
زینسان مَرُو دامنکشان ، کآرامِ جانم میبری ،
عزمِ تماشا کردهای ، آهنگِ صحرا کردهای ،
جان و دل ما بُردهای ، اینست رسم دلبری ،
#امیرخسرو_دهلوی
بسیار خوبان دیدهام ، اما تو چیزِ دیگری ،
ای راحت و آرامِ جان ، با رویِ چون سروِ روان ،
زینسان مَرُو دامنکشان ، کآرامِ جانم میبری ،
عزمِ تماشا کردهای ، آهنگِ صحرا کردهای ،
جان و دل ما بُردهای ، اینست رسم دلبری ،
#امیرخسرو_دهلوی
شوق توام ، باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ، ترک دو عالم ولی
ترک رخ و زلف تو، نتوان گرفت
جان منی ، بی تو نفس چون زنم ؟
زانکه مرا بی تو ، دل از جان گرفت
هرکه چنین فرصتی از دست داد
بس سر انگشت به دندان گرفت
#امیرخسرو_دهلوی
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ، ترک دو عالم ولی
ترک رخ و زلف تو، نتوان گرفت
جان منی ، بی تو نفس چون زنم ؟
زانکه مرا بی تو ، دل از جان گرفت
هرکه چنین فرصتی از دست داد
بس سر انگشت به دندان گرفت
#امیرخسرو_دهلوی
خرم آن لحظه که
مشتاق به یاری برسد
آرزومندِ
نگاری به نگاری برسد
لذت وصل نداند
مگر آن سوختهای
که پس از دوری
بسیار به یاری برسد
#امیرخسرو_دهلوی
مشتاق به یاری برسد
آرزومندِ
نگاری به نگاری برسد
لذت وصل نداند
مگر آن سوختهای
که پس از دوری
بسیار به یاری برسد
#امیرخسرو_دهلوی
گفتی که شکیبا ، شو ،
تا نوبتِ وصل ، آید ،
تو ،، پیشِ نظر ،، وآنگه ،
امکانِ شکیبایی!!!؟ ،
#امیرخسرو_دهلوی
تا نوبتِ وصل ، آید ،
تو ،، پیشِ نظر ،، وآنگه ،
امکانِ شکیبایی!!!؟ ،
#امیرخسرو_دهلوی
گاه گاه ای باد ، کآنجاهات میافتد گذر ،
زآشنایانِ کهن ،،، یادی دِه آن بیگانه را ،
هر شب از هر سویِ در ،،، میآیَدَم در دل ، خیال ،
از کدامین سو ، نگهدارم من این ویرانه را؟ ،
حاجتم نَبوَد ، که فرمایی به ترکِ ننگ و نام ،
زانکه ،،، رسوایی نیاموزد کسی ، دیوانه را ،
#امیرخسرو_دهلوی
زآشنایانِ کهن ،،، یادی دِه آن بیگانه را ،
هر شب از هر سویِ در ،،، میآیَدَم در دل ، خیال ،
از کدامین سو ، نگهدارم من این ویرانه را؟ ،
حاجتم نَبوَد ، که فرمایی به ترکِ ننگ و نام ،
زانکه ،،، رسوایی نیاموزد کسی ، دیوانه را ،
#امیرخسرو_دهلوی
دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
#امیرخسرو_دهلوی
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
#امیرخسرو_دهلوی
سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
رود به راه رهاوی رباب مطرب صبح
حریفِ خفته ز بانگ رباب برخیزد
خوش آن کسی که نشیند به باده وقت سحر
نماز خفتن مست و خراب برخیزد
به روی دریا گنبدکنان رود چو سحاب
کسی که از سر می چون حباب برخیزد
کجاست ساقی بیداربخت و خوابآلود؟
که بهر دادن جام شراب برخیزد
غلام نرگس مستم که بامداد پگاه
قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد
به آفتاب بگویید بر نیاید تا
ز خواب خوش ملک کامیاب برخیزد
کجاست خسرو شب زنده داشته که به صبح؟
به دست کرده دلی چون کباب برخیزد.
#امیرخسرو_دهلوی
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
رود به راه رهاوی رباب مطرب صبح
حریفِ خفته ز بانگ رباب برخیزد
خوش آن کسی که نشیند به باده وقت سحر
نماز خفتن مست و خراب برخیزد
به روی دریا گنبدکنان رود چو سحاب
کسی که از سر می چون حباب برخیزد
کجاست ساقی بیداربخت و خوابآلود؟
که بهر دادن جام شراب برخیزد
غلام نرگس مستم که بامداد پگاه
قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد
به آفتاب بگویید بر نیاید تا
ز خواب خوش ملک کامیاب برخیزد
کجاست خسرو شب زنده داشته که به صبح؟
به دست کرده دلی چون کباب برخیزد.
#امیرخسرو_دهلوی
بیار بادۀ روشن که صبح روی نمود
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبۀ شرابآلود
#امیرخسرو_دهلوی
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبۀ شرابآلود
#امیرخسرو_دهلوی