معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط المستقیم ای دل کسی گمراه نیست
شعر: #حافظ
خط: #اکبرنژاد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
شعر: #باباطاهر
خط: #اکبرنژاد
روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد
کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد
شعر: #حافظ
خط: #اکبرنژاد
من آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سرِ حرف آمدستم
به هر الفی اَلِف قدّی برآید
اَلِف قدّم که در الف آمدستم
شعر: #باباطاهر
خط: #اکبرنژاد
بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی
خون خوری گر طلبِ روزیِ ننهاده کنی
تکیه بر جایِ بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسبابِ بزرگی همه آماده کنی
شعر: #حافظ
خط: #اکبرنژاد
.
هوالمحبوب

من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم
که گاهگاه براو دستِ اهرمن باشد

هُمای گو مفکن سایه ی شَرَف هرگز
درآن دیار که طوطی کم از زغن باشد

روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب مَحرَم و حرمان نصیبِ من باشد

شعر: #حافظ
خط: #اکبرنژاد
هوالمحبوب
منِ خسته چون ندارم، نفسی قرار بی‌تو
به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بی‌تو
ره صبر چون گزینم، من دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بی‌تو
صنما به خاک پایت، که به کُنج بیت احزان
به ضرورتم نشیند، نه به اختیار بی‌تو
اگرم به سوی دوزخ، ببرند باز خوش خوش
بروم ولی به جنت، نکنم گذار بی‌تو
سر باغ و بوستانم، به چه دل بود نگارا
که به چشم من جهان شد، همه زرنگار بی‌تو
نفسی به بوی وصلت، زدنم بهست جانا
که چنین بماند عمری، من دلفگار بی‌تو
تو گمان مبر که سعدی، به تو برگزید یاری
به سرت که نیست او را، سر هیچ یار بی‌تو

شعر: #سعدی
خط: #اکبرنژاد
هوالمحبوب
دل از من برد و روی از من نهان کرد.
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصدِجان کرد
شعر: #حافظ خط: #اکبرنژاد
هوالمحبوب
دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند
عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند
تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند
صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند
شعر: #حافظ
خط: #اکبرنژاد
هوالمحبوب

دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور
ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن
با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور
از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد
ما را غم نگار بود مایه سرور
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور
حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

شعر: #حافظ
خط: #اکبرنژاد