معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر «به کوشندگان قرن بیستم» با صدا و تصویر #هوشنگ_ابتهاج #ه_ا_سایه سایه:

این‌همه راه آمدی، آری
بنشین خسته‌ای و حق داری
نفسی تازه کن، نمی‌دانم
چند مانده‌ست از شب دشوار
تا رسیدن هنوز باید رفت
کار سخت است و راه ناهموار

#سایه با دیدنِ جهل و جنونی که در جهان موج می‌زند، از انسان‌ها ناامید نمی‌شود. او معتقد است سرعت تحولات و پیشرفت‌های بشر در قرن بیستم چنان سرسام‌آور بوده که بشر نیاز دارد چندی بیاساید و دست از کار بکشد تا باز برای پیشرفتی دیگر آماده شود. هنوز تا روزِ بهی و روزی که صلح و آزادی و آبادی در سراسر جهان حکم‌فرما شود، راه بسیاری مانده است. رسیدن به آن روز، سخت است؛ اما در چشمِ امیدوارِ سایه، شدنی است.
درگذشت #سایه، شاعر بزرگ نسل ما، مرگ دوره‌ای از ادبیات و فرهنگ است. با او نوعی از سخن سرایی برای همیشه رفت. شیوه‌ای که ریشه‌‌های عمیقی در سنت داشت و حتی در بیان امروزی‌ترین حرفها هم از زبان و خیال کهن استفاده می‌کرد. شعری که خواندنش برای ما، طعم خوش و امنیت‌بخش سر زدن به خانۀ پدری و سرزمین مادری را داشت. شعر او، تجسم زندۀ شعرای بزرگ ما بود.
معروف است که «هانری کربن» بعد از درگذشت «سیدجلال‌الدین آشتیانی» گفته بود:
ملاصدرا دوباره مرد.
بی‌وجه نیست که امروز بگوییم: #حافظ دوباره مرد.

#روانش_شاد
To Beman
Diyar Project
سوگنامه ای برای آخرین بیتی که #سایه سرود ...





با من بی‌کس تنها شده یارا #تو_بمان
همه رفتند ازین خانه خدارا تو بمان

من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی‌ام
تو همه بارو بری تازه بهارا تو بمان

داغ و درد است همه نش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دال ما خوش به فریبی‌ست غبارا تو بمان

هر دم از حلقه‌ی عشاق پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان



سوگنامه #هوشنگ_ابتهاج
با صدای حسین پیرحیاتی
شیرین‌ترین و تلخ‌ترین لحظه‌ی عمر #سایه !

#پیر_پرنیان_اندیش
به یاد استادعلامه#عباس_زریاب‌‌خویی، در ۲۰ مردادسالروزتولدشان بخشی از سخنان#سایه دربارۀ این دانشمند کم‌نظیر
[عظیمی]: کتاب شط شیرین پرشوکت را خدمت سایه تقدیم کردم. مجموعه‌ای از مقالات استاد عباس زریاب‌خویی [به اهتمام میلاد عظیمی]
[سایه]: من این اواخرعمرزریاب هفته‌ای چندروز اونو می‌دیدم.درست مثل بچه‌محصلی که درمحضراستادبزرگی هست درمحضرش می‌نشستم و همین‌طور هم بود واقعاً... . خب زریاب می‌دونست که من چه علاقه‌ای به حافظ دارم. وقتی این کتاب آیینۀ جام دراومد بهش گفتم:آقای زریاب من این کتاب شما روخوندم، اجازه می‌دید چند کلمه عرض کنم؟.... این‌قدراین مرد (مرد را طوری تلفظ می‌کند که شکوه وعظمت شخصیت زریاب درجانت می‌نشیند) بافروتنی و بزرگواری حرف منوگوش کردبی‌اینکه خمی به ابروبیاره یا درچهره‌اش ملالی دیده بشه،یعنی اصلاً بردامن کبریاش ننشیند گرد،من حظ کردم
آقای عظیمی من دلم می‌خواست که شما اون روز بودید و بزرگواری این مردو می‌دیدین.
(پیر پرنیان‌اندیش، ص ۴۱۲- ۴۱۳)

عکس: زریاب‌ خویی و#ایرج_افشار


عباس زریاب خویی (۲۰ مرداد ۱۲۹۸، خوی_۱۴ بهمن ۱۳۷۳، تهران)، مورخ، ادیب، نسخه‌شناس، نویسنده و مترجم ایرانی بود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای رقص #سایه با هفت هزار سالگان در آسمان آزادی و عدالت خواهی.
مام میهن به خون گریست در مرگ تو ...
به آغوش او باز گرد #سایه جان ...


بخشی از #ارغوان
شعر #هوشنگ_ابتهاج
آهنگ و سنتور : #سورنا_صفاتی
آواز #مژگان_شجریان
رقص: #کارولین_خدادیان


ارغوان شاخۀ هم‌خون جداماندۀ من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا
یا گرفته‌ست هنوز؟

من درین گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است...

کورسویی ز چراغی رنجور
قصه‌پرداز شب ظلمانی‌ست
نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی‌ست
چه‌زنم به سر؟! چه‌زنم به پا؟! چه‌‌دهم سَقَط؟! چه‌کُنَم فغان؟!
به جـهان نیامـــدی از ازل، تو چـگونه رفـته‌ای از جـهان؟!

چــو خیالِ خواجه به خُــرّمی، پسِ پــرده بوده به مُبهمی،
تــو که آشکاره نبوده‌ای کــه کــنون زِ دیــده شوی نهان!

تو وجــودِ واجبی از قضا، چه‌قَــدَر نبودِ تو ممــکن است؟!
مـن و ظَــنِّ در نَفـَـحاتِ حق؟! به یقین کسی نَبَرَد گمان!

نه کُلَه به‌سر... نه سخن به‌زَر... نه به دین‌گرو... نه جهان به‌جُو
زِ دو کُون بهره به پیشخوان... نه دُکان زدی، نه زدی دُکان!

نه حـــضور می‌کُنَدت عیان، نه غــــیاب می ‌کُنَدَت نهان
نشمارمت به شمارگان، نه چو زنــدگان نه چو مــــردگان!

منِ بی‌دهـــان زِ تو گفته‌ام، که از آن دولب چه شنفته‌ام...
عجبی نباشدت از بیان، چو تو شعله، همچو منی دُخـــان!

من و بعد ازین غــــــمِ بودنت، من و زین قبیل سرودنت...
پس ازین به عکسِ تو بنگرم، اگرم که گریه دهد امــــــان!

#حسین_جنتی
#سایه
محال پرست
خیال پرست
به خط شاعرش، زنده‌یاد فریدون مشیری
با یاد سفری با #سایه

بسوخت جان من این دیده‌ی جمال پرست
ز دست رفت دل هرزه‌پوی حال پرست

چگونه زین همه حسرت بود امید نجات
مرا که هست همین چشم ِ خط و خال پرست

نوازش نـَـفَـست با من است در همه حال
چه می‌گریزی از این شاعر محال پرست

شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت
دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست

شکوه حزن تو را نازم ای بهار ملول
که الفتی‌ست تو را با من ملال پرست
‌‌
بهار من به خموشی کنار « #سایه » گذشت
چمن سپرده به مرغان قیل و قال پرست
‌‌
#فریدون_مشیری
از دفتر: نوایی هم آهنگ باران
#هوشنگ_ابتهاج .ا.سایه
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - ساز اواز ماهور
درین هوا چه نفس‌ها پر آتش است و خوش است
که بوی عود دل ماست در مشام شما

آواز : #محمدرضا_شجریان
تار : #محمدرضا_لطفی
شعر : #سایه
دستگاه : #ماهور
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت

#امیر_هوشنگ_ابتهاج
#سایه