ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش
گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
#عطار
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش
گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
#عطار
یکی ازو پرسید: تو مُشتاق ِ خدایی؟
گفت: نه
پرسید: چرا؟
گفت: بهجهت ِ آنکه شوق به غایب بوَد، امّا چون غایب، حاضر بوَد، کجا شوق بُوَد!
#عطار_نیشابوری
گفت: نه
پرسید: چرا؟
گفت: بهجهت ِ آنکه شوق به غایب بوَد، امّا چون غایب، حاضر بوَد، کجا شوق بُوَد!
#عطار_نیشابوری
تا کِی از صومعه؟ ،،، خَمّار ، کجاست؟ ،
خرقه بفکندم ،،، زُنّار کجاست؟ ،
سیرم از زرقفروشی و نفاق ،
عاشقی مَحرَمِ اسرار ، کجاست؟ ،
چون ، من از بادهٔ غفلت ، مستم ،
آن بُتِ دلبرِ هشیار ، کجاست؟ ،
همه کس طالبِ یارند ، ولیک ،
مفلسی مست ، پدیدار ، کجاست؟ ،
همه در کار شدیم از پیِ خویش ،
کاملی ، در خورِ این کار ، کجاست؟ ،
گرچه مردم همه در خوابِ خوشند ،
زیرکی ، پُر دلِ بیدار ، کجاست؟ ،
روزِ روشن ، همگان در خوابند ،
شبروی ، عاشقِ عیّار ، کجاست؟ ،
گرگ پیرند ، همه پردهدران ،
یوسفی ، بر سرِ بازار ، کجاست؟ ،
همه در جام بماندیم مدام ،
اثرِ گَردِ رَهِ یار ، کجاست؟ ،
گشت عطار ، در این واقعه ، گم ،
اندرین واقعه ، عطار ، کجاست؟ ،
#عطار
خرقه بفکندم ،،، زُنّار کجاست؟ ،
سیرم از زرقفروشی و نفاق ،
عاشقی مَحرَمِ اسرار ، کجاست؟ ،
چون ، من از بادهٔ غفلت ، مستم ،
آن بُتِ دلبرِ هشیار ، کجاست؟ ،
همه کس طالبِ یارند ، ولیک ،
مفلسی مست ، پدیدار ، کجاست؟ ،
همه در کار شدیم از پیِ خویش ،
کاملی ، در خورِ این کار ، کجاست؟ ،
گرچه مردم همه در خوابِ خوشند ،
زیرکی ، پُر دلِ بیدار ، کجاست؟ ،
روزِ روشن ، همگان در خوابند ،
شبروی ، عاشقِ عیّار ، کجاست؟ ،
گرگ پیرند ، همه پردهدران ،
یوسفی ، بر سرِ بازار ، کجاست؟ ،
همه در جام بماندیم مدام ،
اثرِ گَردِ رَهِ یار ، کجاست؟ ،
گشت عطار ، در این واقعه ، گم ،
اندرین واقعه ، عطار ، کجاست؟ ،
#عطار
آنکه او ، بر باد خواهد داد دل ،
یک وزیدن بادش ، از سویِ تو ، بس ،
در رهِ تاریکِ زلفت ، عقل را ،
روشنی یک ذرّه از رویِ تو ، بس ،
#عطار
یک وزیدن بادش ، از سویِ تو ، بس ،
در رهِ تاریکِ زلفت ، عقل را ،
روشنی یک ذرّه از رویِ تو ، بس ،
#عطار
گفت:
مردمان دعا کنند
وگویندخداوندا مارا بسه موضع فریاد رس
یکی در وقت جان کندن
دوم در گور
سیم در قیامت
من گویم الهی مرا بهمه وقتی فریادرس.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاوليا
مردمان دعا کنند
وگویندخداوندا مارا بسه موضع فریاد رس
یکی در وقت جان کندن
دوم در گور
سیم در قیامت
من گویم الهی مرا بهمه وقتی فریادرس.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاوليا
در قحطی نیشابور
چهل شبانه روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!
آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...
#عطار_نیشابوری
چهل شبانه روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!
آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...
#عطار_نیشابوری
دی ، ز دیر آمد برون ، سنگیندلی ،
با لبی پُرخنده ، بس مستعجلی ،
#دی = دیروز
عالَمی نظارگی ، حیرانِ او ،
دست ، بر دل مانده ،،، پای ، اندر گِلی ،
عِلم ، در وصفِ لبش ، لایعلمی ،
عقل ، در شرحِ رُخَش ، لایعقلی ،
زلف ، همچون شستِ او ، میکرد صید ،
هر کجا در شهر ، جانی و دلی ،
عاشقان را ، از خیالِ زلفِ او ،
تازه میشد هر زمانی ، مشکلی ،
تا نگردی هندویِ زلفش ، به جان ،
نه مبارک باشی و ، نه مقبلی ،
جمله ، پشتِ دست میخایَند از او ،
هست هرجا ، عالِمی و عاقلی ،
منزلِ عشقش ،،، دلِ پاک است و بس ،
نیست عشقش ، درخورِ هر منزلی ،
تا ، تو بی حاصل نگردی از دو کون ،
هرگز از عشقش ، نیابی حاصلی ،
شد دلِ عطار ، غرقِ بحرِ عشق ،
کِی توانَد غرقه ،،، دیدن ، ساحلی؟ ،
#عطار
با لبی پُرخنده ، بس مستعجلی ،
#دی = دیروز
عالَمی نظارگی ، حیرانِ او ،
دست ، بر دل مانده ،،، پای ، اندر گِلی ،
عِلم ، در وصفِ لبش ، لایعلمی ،
عقل ، در شرحِ رُخَش ، لایعقلی ،
زلف ، همچون شستِ او ، میکرد صید ،
هر کجا در شهر ، جانی و دلی ،
عاشقان را ، از خیالِ زلفِ او ،
تازه میشد هر زمانی ، مشکلی ،
تا نگردی هندویِ زلفش ، به جان ،
نه مبارک باشی و ، نه مقبلی ،
جمله ، پشتِ دست میخایَند از او ،
هست هرجا ، عالِمی و عاقلی ،
منزلِ عشقش ،،، دلِ پاک است و بس ،
نیست عشقش ، درخورِ هر منزلی ،
تا ، تو بی حاصل نگردی از دو کون ،
هرگز از عشقش ، نیابی حاصلی ،
شد دلِ عطار ، غرقِ بحرِ عشق ،
کِی توانَد غرقه ،،، دیدن ، ساحلی؟ ،
#عطار