معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.9K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش

گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش

#عطار
‏و گفت: محبت درست نشود،
مگر در میانِ دو تن؛
که یکی، دیگری را گوید:
"ای من"

#عطار
یکی ازو پرسید: تو مُشتاق‌ ِ خدایی؟
گفت: نه
پرسید: چرا؟
گفت: به‌جهت ِ آنکه شوق به غایب بوَد، امّا چون غایب، حاضر بوَد، کجا ‎شوق بُوَد!

#عطار_نیشابوری
تا کِی از صومعه؟ ،،، خَمّار ، کجاست؟ ،

خرقه بفکندم ،،، زُنّار کجاست؟ ،




سیرم از زرق‌فروشی و نفاق ،

عاشقی مَحرَمِ اسرار ، کجاست؟ ،




چون ، من از بادهٔ غفلت ، مستم ،

آن بُتِ دلبرِ هشیار ، کجاست؟ ،




همه کس طالبِ یارند ، ولیک ،

مفلسی مست ، پدیدار ، کجاست؟ ،




همه در کار شدیم از پیِ خویش ،

کاملی ، در خورِ این کار ، کجاست؟ ،




گرچه مردم همه در خوابِ خوشند ،

زیرکی ، پُر دلِ بیدار ، کجاست؟ ،




روزِ روشن ، همگان در خوابند ،

شبروی ، عاشقِ عیّار ، کجاست؟ ،




گرگ پیرند ، همه پرده‌دران ،

یوسفی ، بر سرِ بازار ، کجاست؟ ،




همه در جام بماندیم مدام ،

اثرِ گَردِ رَهِ یار ، کجاست؟ ،




گشت عطار ، در این واقعه ، گم ،

اندرین واقعه ، عطار ، کجاست؟ ،





#عطار
عشقِ جانان ،

همچو شمعم ،

از قدم تا سر ،

بسوخت ،




مرغِ جان را نیز ،

چون پروانه ،

بال و پَر ،

بسوخت ،




#عطار
آنکه او ، بر باد خواهد داد دل ،

یک وزیدن بادش ، از سویِ تو ، بس ،





در رهِ تاریکِ زلفت ، عقل را ،

روشنی یک ذرّه از رویِ تو ، بس ،




#عطار
گفت:
مردمان دعا کنند
وگویندخداوندا مارا بسه موضع فریاد رس
یکی در وقت جان کندن
دوم در گور
سیم در قیامت
من گویم الهی مرا بهمه وقتی فریادرس
.




#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاوليا
در قحطی نیشابور
چهل شبانه ‌روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!

آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...

#عطار_نیشابوری
دی ، ز دیر آمد برون ، سنگین‌دلی ،

با لبی پُرخنده ، بس مستعجلی ،


#دی = دیروز




عالَمی نظارگی ، حیرانِ او ،

دست ، بر دل مانده ،،، پای ، اندر گِلی ،




عِلم ، در وصفِ لبش ، لایعلمی ،

عقل ، در شرحِ رُخَش ، لایعقلی ،




زلف ، همچون شستِ او ، می‌کرد صید ،

هر کجا در شهر ، جانی و دلی ،




عاشقان را ، از خیالِ زلفِ او ،

تازه می‌شد هر زمانی ، مشکلی ،




تا نگردی هندویِ زلفش ، به جان ،

نه مبارک باشی و ، نه مقبلی ،




جمله ، پشتِ دست می‌خایَند از او ،

هست هرجا ، عالِمی و عاقلی ،




منزلِ عشقش ،،، دلِ پاک است و بس ،

نیست عشقش ، درخورِ هر منزلی ،




تا ، تو بی حاصل نگردی از دو کون ،

هرگز از عشقش ، نیابی حاصلی ،




شد دلِ عطار ، غرقِ بحرِ عشق ،

کِی توانَد غرقه ،،، دیدن ، ساحلی؟ ،





#عطار
فقر خود را پیش کس پیدا مکن
محنت امروز را فردا مکن

مر ترا آنکس که فردا جان دهد
غم مخور آخر ترا یک نان دهد


#عطار
#پندنامه