"مادر"
مادر منشین چشم به ره بر گذر امشب
بر خانۀ پرمهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مكن فكر پسر را
بر حلقۀ این خانه دگر پنجه نسایم
با خواهر من نیز مگو: او به كجا رفت؛
چون تازهجوان است و تحمل نتواند
با دایه بگو : «نصرت» مهمان رفیقیست؛
تا بستر من را سر ایوان نكشاند
فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد
چون عهد در اینباره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
پیراهن من را به در خانه بیاویز
تا مردم این شهر بدانند كه بودم
جز راه عزیزان وطن ره نسپردم
جز نغمۀ آزادی، شعری نسرودم
اشعار مرا جمله به آن «شاعره» بسپار
هر چند كه كولیصفت از من برمیدهست
او پاك چو دریاست تو ناپاك ندانش
«گرگ دهنآلوده و یوسفندریده»ست
بر گونۀ او بوسه بزن، عشق من او بود
یك لالۀ وحشی بنشان بر سر مویش
باری گلهای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است آه... میاور تو به رویش!
خرداد ۳۳ - تهران
#نصرت_رحمانی
📙 «کوچ وکویر»
( زاده سال ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۲۷ خرداد
۱۳۷۹ رشت )
#شاعر_نوگرا
#یک_سلام_سبز
#هدیه_امروز_ما
مادر منشین چشم به ره بر گذر امشب
بر خانۀ پرمهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مكن فكر پسر را
بر حلقۀ این خانه دگر پنجه نسایم
با خواهر من نیز مگو: او به كجا رفت؛
چون تازهجوان است و تحمل نتواند
با دایه بگو : «نصرت» مهمان رفیقیست؛
تا بستر من را سر ایوان نكشاند
فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد
چون عهد در اینباره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
پیراهن من را به در خانه بیاویز
تا مردم این شهر بدانند كه بودم
جز راه عزیزان وطن ره نسپردم
جز نغمۀ آزادی، شعری نسرودم
اشعار مرا جمله به آن «شاعره» بسپار
هر چند كه كولیصفت از من برمیدهست
او پاك چو دریاست تو ناپاك ندانش
«گرگ دهنآلوده و یوسفندریده»ست
بر گونۀ او بوسه بزن، عشق من او بود
یك لالۀ وحشی بنشان بر سر مویش
باری گلهای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است آه... میاور تو به رویش!
خرداد ۳۳ - تهران
#نصرت_رحمانی
📙 «کوچ وکویر»
( زاده سال ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۲۷ خرداد
۱۳۷۹ رشت )
#شاعر_نوگرا
#یک_سلام_سبز
#هدیه_امروز_ما