This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
#مولانا
غزل ۱۱۵۳
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
#مولانا
غزل ۱۱۵۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورنده لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
#مولانا مثنوی
تا خورنده لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
#مولانا مثنوی
ای درِ ما را ،،، زده ،
شمعِ سرایی ،،، درآ ،
خانهی دل ،،، آنِ توست ،
خانهخدایی ،،، درآ ،
#مولانا
#خانهخدایی = صاحبخانه هستی
شمعِ سرایی ،،، درآ ،
خانهی دل ،،، آنِ توست ،
خانهخدایی ،،، درآ ،
#مولانا
#خانهخدایی = صاحبخانه هستی
✨
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال
آسودگی و عشق حرامست حرام
#مولانا
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال
آسودگی و عشق حرامست حرام
#مولانا
ای نور دل و دیده و جانم،چونی؟
وی آرزوی هر دو جهانم چونی؟
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی...
#مولانا
وی آرزوی هر دو جهانم چونی؟
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی...
#مولانا
.
دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت میشمرد
وا رهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزد او را زار زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم ازو
کش بیابم مار بستانم ازو
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
#مولانا مثنوی دفتر دوم
دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت میشمرد
وا رهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزد او را زار زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم ازو
کش بیابم مار بستانم ازو
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
#مولانا مثنوی دفتر دوم
حیلههای تیره ، اندر داوری ،
پیشِ بینایان ، چرا می آوری؟ ،
( هرچه ) هرچ ، در دل داری از مکر و رموز ،
پیشِ ما ، رسوا و ،،، پیدا ، همچو روز ،
گر ، بپوشیمش ،،، ز بندهپروری ،
تو ، چرا بیروئی ،،، از حد میبَری؟ ،
آدما ، تو نیستی کور ، از نظر ،
لیک ، اذا جاءالقضا ، عمیالبصر ،
عمرها باید ،،، بهنادر ، گاه گاه ،
تا ، که بینا ،،، از قضا ، افتد به چاه ،
کور را ،،، خود این قضا ، همراهِ اوست ،
که ، مر ، او را ،،، اوفتادن ، طبع و خوست ،
#مولانا
پیشِ بینایان ، چرا می آوری؟ ،
( هرچه ) هرچ ، در دل داری از مکر و رموز ،
پیشِ ما ، رسوا و ،،، پیدا ، همچو روز ،
گر ، بپوشیمش ،،، ز بندهپروری ،
تو ، چرا بیروئی ،،، از حد میبَری؟ ،
آدما ، تو نیستی کور ، از نظر ،
لیک ، اذا جاءالقضا ، عمیالبصر ،
عمرها باید ،،، بهنادر ، گاه گاه ،
تا ، که بینا ،،، از قضا ، افتد به چاه ،
کور را ،،، خود این قضا ، همراهِ اوست ،
که ، مر ، او را ،،، اوفتادن ، طبع و خوست ،
#مولانا