معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست

گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونه زردش دلیل ناله زارش گواست

مایه پرهیزگار قوت صبرست و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست

دلشدهٔ پای بند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست

مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست

تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست

گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست

سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست

#سعدی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

#سعدی
شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای
حسن تو جلوه می‌کند وین همه پرده بسته‌ای

خاطر عام برده‌ای خون خواص خورده‌ای
ما همه صید کرده‌ای خود ز کمند جسته‌ای

از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم
هم تو که خسته‌ای دلم مرهم ریش خسته‌ای

گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم
می‌شنوم که دم به دم پیش دل شکسته‌ای


#سعدی


🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
دیگران چون بروند از نظر, از دل بروند !

#تو

چنان در دل من رفته, که جان در بدنی...

#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
راست گویی به تن مرده روان بازآمد

بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود
بامداد از در من صلح‌کنان بازآمد

پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان
باز پیرانه‌سرم عشق جوان بازآمد

دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد

مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد

باور از بخت ندارم که به صلح از در من
آن بت سنگ‌دل سخت‌کمان بازآمد

تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد

عشق روی تو حرام‌ست مگر سعدی را
که به سودای تو از هر که جهان بازآمد

دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید
کاین حدیثی‌ست که از وی نتوان بازآمد

#سعدی

.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

#سعدی
#شجریان
روده تنگ به یک نان تهی پرگردد
نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ

که شهوت آتشست از وی بپرهیز
بخود بر آتش دوزخ مکن تیز

#سعدی
گلستان بخش۲۹
گر غصه روزگار گویم
بس قصه بی شمار گویم

یک عمر هزارسال باید
تا من یکی از هزار گویم

چشمم به زبان حال گوید
نی آن که به اختیار گویم

بر من دل انجمن بسوزد
گر درد فراق یار گویم

مرغان چمن فغان برآرند
گر فرقت نوبهار گویم

یاران صبوحیم کجایند
تا درد دل خمار گویم

کس نیست که دل سوی من آرد
تا غصه روزگار گویم

درد دل بی‌قرار سعدی
هم با دل بی‌قرار گویم

#سعدی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
عـلاج درد مشٖتاقان طبیب عـام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را...


#سعدی