معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای بسا از نازنینان خارکش
بر امید گل‌عذار ماه‌وش
ای بسا حمّال گشته پشت ‌ریش
از برای دلبر مه‌رویِ خویش
کرده آهنگر جمال خود سیاه
تا که شب آید ببوسد روی ماه
خواجه تا شب بر دکانی چار میخ
زانک سروی در دلش کردست بیخ
هر که را با مرده سودایی بود
بر امید زنده‌سیمایی بود
آن دروگر روی آورده به چوب
بر امید خدمت مه‌روی خوب


#مولانا_جلال_الدین_بلخی
مثنوی معنوی
ما درین انبار گندم می‌کنیم
گندم جمع آمده گُم می‌کنیم
می‌نیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبارِ ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شَرِّ موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر الصُّدور
لا صَلوةَ تَمَّ اِلّا بِالحُضور
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمالِ چل ساله کجاست ؟

#مولانا_جلال_الدین_بلخی
#مثنوی_معنوی دفتر اول
(چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

حافظ )

کسی را که در اندرون اندکی روشنایی نبود،
پند بیرونش سود ندارد.
و هر که را در اندرون اندکی روشنایی بود،
روشنایی کلام عارفان از گوش او در آید تا اندر وی پیوندد،
اگر خواهی که در زیر خاک نروی، در نور گریز، که نور زیر خاک نرود.

#مجالس_سبعه
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
چه نزدیکست جان تو بجانم!
که هر چیزی که اندیشی بدانم

از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم

بدرویشی بیا اندر میانه
مکن شوخی مگو ک:"اندر میانم"

میان خانه‌ات همچون ستونم
ز بامت سر فرو چون ناودانم

منم همراز تو در حشر و در نشر
نه چون یاران دنیا میزبانم

میان بزم تو گردان چو خمرم
گه رزم تو سابق چون سنانم

اگر چون برق مردن پیشه سازم
چو برق خوبی تو بی ‌زبانم

همیشه سرخوشم فرقی نباشد
اگر من جان دهم یا جان ستانم

بتو گر جان دهم باشد تجارت
که بدهی بهر جانی صد جهانم

درین خانه هزاران مرده بیش اند
تو بنشسته که اینک خان و مانم

یکی کف خاک گوید:" زلف بودم"
یکی کف خاک گوید:" استخوانم"

شوی حیران و ناگه عشق آید
که پیشم آ که زنده جاودانم

بکش در بر بر سیمین ما را
که از خویشت همین دم وارهانم

خمش کن خسروا! کم گو ز شیرین
ز شیرینی همی‌سوزد دهانم


#مولانا_جلال_الدین_بلخی
...هین بده ای زاغ این جان، باز باش
پیش تبدیل خدا جان باز باش...

مرغ پرّنده چو ماند در زمین
باشد اندر غصّه و درد و حنین

مرغ خانه بر زمین خوش می رود
دانه چین و شاد و شاطر می دود

زآنک او از اصل بی پرواز بود
وآن دگر پرّنده و پر واز بود



#مولانا_جلال_الدین_بلخی
مثنوی معنوی، جلدسوم(دفتر پنجم و ششم)