نقل است که شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: دو برادر بودند و مادری ، یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ...
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، یک شب چون دیگر شب ها به خدمت خداوند سر بسجده نهاد و کمی بعد بخفت و در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا نیز به حرمت او بخشیدیم .
گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر ، از چه روی است او را از من گرامی تر می دارید؟ ندا آمد آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از خدمت فرزند بی نیاز نیست ...
تذکرة_الاولیا
#عطار_نیشابوری
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، یک شب چون دیگر شب ها به خدمت خداوند سر بسجده نهاد و کمی بعد بخفت و در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا نیز به حرمت او بخشیدیم .
گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر ، از چه روی است او را از من گرامی تر می دارید؟ ندا آمد آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از خدمت فرزند بی نیاز نیست ...
تذکرة_الاولیا
#عطار_نیشابوری
چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده
#عطار_نیشابوری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده
#عطار_نیشابوری
بینهایت درد دل دارم ز تو
جان اگر دارم خجل دارم ز تو
عمر در اندوه تو بردم به سر
کاشکی بودیم صد عمر دگر
تا در اندوهت به سر میبردمی
هر زمان دردی دگر میبردمی
#عطار_نیشابوری
جان اگر دارم خجل دارم ز تو
عمر در اندوه تو بردم به سر
کاشکی بودیم صد عمر دگر
تا در اندوهت به سر میبردمی
هر زمان دردی دگر میبردمی
#عطار_نیشابوری
یکى گفت به او چرا شب نماز نمى کنى؟ گفت مرا فراغت نماز نیست،
من گرد ملکوت مى گردم
هرجا افتاده اى است
دست او را مى گیرم
#عطار_نیشابوری
#تذكرة_الاولياء
#ذکر_بایزید_بسطامی
#سلطان_العارفین
من گرد ملکوت مى گردم
هرجا افتاده اى است
دست او را مى گیرم
#عطار_نیشابوری
#تذكرة_الاولياء
#ذکر_بایزید_بسطامی
#سلطان_العارفین
اي بلبل خوشنوا، فغان كن
عيد است، نواي عاشقان كن
چون سبزه زخاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
#عطار_نیشابوری
عيد است، نواي عاشقان كن
چون سبزه زخاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
#عطار_نیشابوری
محو شد اجزای کل من ز هم
فارغم از خوف و شادی و ز غم
گنج پنهانم، درین جسم آمدم
سرو اعلانم، درین اسم آمدم
من وجود خویش را فانی کنم
در لقای حق، به حق باقی کنم
من به اسرار آورم این جسم را
پس به گفتار آورم این رسم را
تا بدانند عاشقان سوخته
اسم اعظم گشت در دین دوخته
من برای جمله عالم آمدم
لاجرم در نفس آدم آمدم
من برای راه عشاق آمدم
لاجرم در عشق، مشتاق آمدم
جسم خود را در ره حق باختم
سِرّ معنی را به جان بشناختم
اولین وآخرین من بودهام
طاهرین و باطنین من بودهام
من خدایم، من خدایم، من خدا
فارغم از کبر وکینه وز هوا
#عطار_نیشابوری
فارغم از خوف و شادی و ز غم
گنج پنهانم، درین جسم آمدم
سرو اعلانم، درین اسم آمدم
من وجود خویش را فانی کنم
در لقای حق، به حق باقی کنم
من به اسرار آورم این جسم را
پس به گفتار آورم این رسم را
تا بدانند عاشقان سوخته
اسم اعظم گشت در دین دوخته
من برای جمله عالم آمدم
لاجرم در نفس آدم آمدم
من برای راه عشاق آمدم
لاجرم در عشق، مشتاق آمدم
جسم خود را در ره حق باختم
سِرّ معنی را به جان بشناختم
اولین وآخرین من بودهام
طاهرین و باطنین من بودهام
من خدایم، من خدایم، من خدا
فارغم از کبر وکینه وز هوا
#عطار_نیشابوری
تا چند در این مقام بیدادگران
روزی بهشبی شبی بهروزی گذران
هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری
از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
#عطّار نیشابوری
روزی بهشبی شبی بهروزی گذران
هین کاسهٔ می! که عمر در بیخبری
از کیسهٔ ما میرود ای بیخبران!
#عطّار نیشابوری
نه همچو منت بهمهر یاری خیزد
نه نیز چو من بهروزگاری خیزد
من خاک تو و تو میدهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد
#عطّار نیشابوری،
نه نیز چو من بهروزگاری خیزد
من خاک تو و تو میدهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد
#عطّار نیشابوری،
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم، به بوی خوش، به طعم ناخوش.
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_مالک_دینار
#عطار_نیشابوری
دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم، به بوی خوش، به طعم ناخوش.
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_مالک_دینار
#عطار_نیشابوری