ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
#حافظ
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
#حافظ
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
#حافظ
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خرابِ باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین، اگر نه بدنام شوی
#حافظ
ای بس که خرابِ باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین، اگر نه بدنام شوی
#حافظ
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
#حافظ
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
#حافظ
حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند
مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند
قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند
عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند
ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردیکشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند
حافظ از شوقِ رخِ مِهرفروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند
#حافظ
مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند
قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند
عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند
ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردیکشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند
حافظ از شوقِ رخِ مِهرفروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند
#حافظ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حس خوب
دست از نخوت برداریم تا بتوانیم از سرزمين تاريکی ها بگذريم.
با گذر از زمستان است که پرتو درخشان نو بهاران را می یابيم.
موسیقی: زمستان
اثر: #ویوالدی
رقصنده: #سحر_دهقان
«نقاب تزوير خود بيافکن وانگه ريای دگر افشا کن»
طراحی رقص الهام شده از شعر #حافظ :
حجاب راه تويي حافظ از ميان برخيز
خوشا کسی که در اين راه بیحجاب رود
دست از نخوت برداریم تا بتوانیم از سرزمين تاريکی ها بگذريم.
با گذر از زمستان است که پرتو درخشان نو بهاران را می یابيم.
موسیقی: زمستان
اثر: #ویوالدی
رقصنده: #سحر_دهقان
«نقاب تزوير خود بيافکن وانگه ريای دگر افشا کن»
طراحی رقص الهام شده از شعر #حافظ :
حجاب راه تويي حافظ از ميان برخيز
خوشا کسی که در اين راه بیحجاب رود
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
#حافظ
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
#حافظ