معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram

در سفری بودم صحرا پربرف بود
و گبری را دیدم دامن در سرافگنده
و از صحرای برف می‌رفت و ارزن می‌پاشید #ذالنون گفت: ای دهقان چه دانه می‌پاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند دانه می‌پاشم
تا این تخم به برآید
و خدای بر من رحمت کند



#تذکرة_الاولیاء_عطار
و شیخ گفت:
یک بار دیگر مرا گفت: «ای پسر !خواهی که سخنِ خدای گویی؟»
گفتم: «خواهم.»
گفت: «در خلوت این بیت می‌گوی. بیت :

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
و احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تنِ من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
»

ما همه روز این بیت می‌گفتیم تا به برکتِ این در کودکی راهِ حق بر ما گشاده گشت.»



#تذکرة_الاولیاء / ذکر #ابوسعید_ابوالخیر
شیخ ما [ابوسعیدابوالخیر] را پرسیدند
ای شیخ، راه کدام است؟
گفت: صدق و مدارا.
صدق با حق و مدارا با خَلق.

#تذکرة_الاولیاء_عطار
در همه آسمانها زبان تهلیل و تسبیح هست
ولیکن دل می باید

دل معنیست
که جز در آدم و فرزندان او نیست

و دل از آن بود که
راهِ شهوت و نعمت و بایست و اختیار بر تو ببندد
و راهبرِ تو باشد

زبان دل باید که به خود دعوت کند
نه زبانِ قول

از دل خود فتوی درخواه و
تو ازو او را خواه
چون او تو را باشد
همه چیزها پیش تو باشد...



#تذکرة_الاولیاء
در ذکر ابوالحسن خَرَقانی
گفتم: خداوندا! مرا به راهی بیرون بَر که من و تو باشیم، خَلق در آن راه نباشد؛
راهِ اندوه پیشِ من نهاد؛ گفت: اندوه، باری گران است، خلق نتوانَد کشید.
...و گفت: عافیت را طلب کردم، در تنهایی یافتم و سلامت [را] در خاموشی.
#تذکرة_الاولیاء
#عطار
جناب ابوالحسن خرقانی بر سر در خود نوشته بود: « هر كس كه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد. چه آن كس كه به درگاه باريتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد. »

آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. ایشان گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.

آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود و با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن؛ چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد، در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم.

او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد: زیرا که آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم، ولیکن مادرت از آن بی‌نیاز نیست که برادرت خدمت او کند.


#تذکرة_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏و گفت:

زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینه‌ي دل توست
بر روي پیدا شود آن‌چه در دل نهان بُود



#تذکرة‌_الاولیاء
گفتند:
بر می‌خیزند و رقص می‌کنند.‌‌‌.
گفت:
دست از ایشان بدارید ..
تا ساعتی با خدای خویش باشند..!

‌ ‌
#تذکرة_الاولیاء



اندیشیدن را مانند رقصیدن باید آموخت,
درود بر آنکس که رقص‌های تازه می‌آفریند…

#نیچه
‏و گفت:

زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینه‌ي دل توست
بر روي پیدا شود آن‌چه در دل نهان بُود



#تذکرة‌_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏و گفت:

زبان تو ترجمان دل توست
و روی تو آینه‌ی دل توست.
بر روی پیدا شود آن‌چه در دل نهان بُود




#تذکرة‌_الاولیاء
ذکر سَری سَقَطی
#کتاب_باز