ای بسا از نازنینان خارکش
بر امید گلعذار ماهوش
ای بسا حمّال گشته پشت ریش
از برای دلبر مهرویِ خویش
کرده آهنگر جمال خود سیاه
تا که شب آید ببوسد روی ماه
خواجه تا شب بر دکانی چار میخ
زانک سروی در دلش کردست بیخ
هر که را با مرده سودایی بود
بر امید زندهسیمایی بود
آن دروگر روی آورده به چوب
بر امید خدمت مهروی خوب
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
مثنوی معنوی
بر امید گلعذار ماهوش
ای بسا حمّال گشته پشت ریش
از برای دلبر مهرویِ خویش
کرده آهنگر جمال خود سیاه
تا که شب آید ببوسد روی ماه
خواجه تا شب بر دکانی چار میخ
زانک سروی در دلش کردست بیخ
هر که را با مرده سودایی بود
بر امید زندهسیمایی بود
آن دروگر روی آورده به چوب
بر امید خدمت مهروی خوب
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
مثنوی معنوی
ما درین انبار گندم میکنیم
گندم جمع آمده گُم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبارِ ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شَرِّ موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر الصُّدور
لا صَلوةَ تَمَّ اِلّا بِالحُضور
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمالِ چل ساله کجاست ؟
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
#مثنوی_معنوی دفتر اول
گندم جمع آمده گُم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبارِ ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شَرِّ موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر الصُّدور
لا صَلوةَ تَمَّ اِلّا بِالحُضور
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمالِ چل ساله کجاست ؟
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
#مثنوی_معنوی دفتر اول
(چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
حافظ )
کسی را که در اندرون اندکی روشنایی نبود،
پند بیرونش سود ندارد.
و هر که را در اندرون اندکی روشنایی بود،
روشنایی کلام عارفان از گوش او در آید تا اندر وی پیوندد،
اگر خواهی که در زیر خاک نروی، در نور گریز، که نور زیر خاک نرود.
#مجالس_سبعه
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
حافظ )
کسی را که در اندرون اندکی روشنایی نبود،
پند بیرونش سود ندارد.
و هر که را در اندرون اندکی روشنایی بود،
روشنایی کلام عارفان از گوش او در آید تا اندر وی پیوندد،
اگر خواهی که در زیر خاک نروی، در نور گریز، که نور زیر خاک نرود.
#مجالس_سبعه
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
هشتم مهر ماه سالروز
بزرگداشت مقام شاعر و عارف بزرگ
قرن هفتم هجری قمری
#مولانا_جلال_الدین_محمد_مولوی
گرامی باد🌹🍃
بزرگداشت مقام شاعر و عارف بزرگ
قرن هفتم هجری قمری
#مولانا_جلال_الدین_محمد_مولوی
گرامی باد🌹🍃
Forwarded from darya
#مولانا جلال الدین محمد بلخی
( زاده ۶ ربیع الاول ۶۰۴ بلخ -- درگذشته ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قونیه ) شاعر عارف
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی، زاده بلخ یا وخش از مشهورترین شاعران ایرانیتبار پارسیگوی است.
او در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشد. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته است. «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» همچنین "شمس" و "شمس تبریزی" تخلص هایی ست که از سروده های او به دست می آید.
در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم شرقی (به اصطلاح آن روزگاران) میزیست.اگر چه كارهاى هنرى فرهنگى هميشه
جهانى است و با این كه آثار جلالالدين بلخى به زبان فارسى منظوم شده ليكن مردم عثمانى ديروز و تركيه امروز ، او را از خود مى دانند. اگرچه مجموعه آثار او به همه جهانيان تعلق دارد.
بیشتر اشعار مولوی با زبان فارسی به رشته نگارش درآمده است. پنجاه بیت از مجموعه سروده های وی به زبانهای ترکی و چند بیت نیز به زبان یونانی که در قونیه رواج داشته به رشته نظم کشیده شده است.
آرایه ملمع همانند صنایع دیگر ادبی در آثار ایشان به فراوانی دیده می شود که این خود در آن روزگار مرسوم بوده است.
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است
پسر مولانا بنا به اعتراف خودش چندان به زبانهای ترکی و یونانی مسلط نبوده است:
بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و از تازی
که در این دو چه خوش همی خوش تازی
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان, تاثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است. همچنین سروده هایش تأثیر فراوانی در ادب و فرهنگ ترکی نیز داشته است.
دلیل این امر آن است که اکثر جانشینان او که در طریق مولویه سلوک می کردند از شهر قونیه برخاسته بودند. آرامگاه وی نیز در قونیه، مطاف اهل دل به شمار می آید.
ای بسا هندو و ترک همزبان
وی بسا دو ترک چون بیگانگان
باید بگویم برخی از محققان از جمله دکتر عبدالحسین زرینکوب برآناند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده است. جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا اشاره میکند.
فارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافل اند و در خوابند
درگذشت مولانا :
مولانا، پس از مدتها بیماری در ۶۸ سالگی درگذشت.
در آن روز سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند.
افلاکی میگوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:
بعد چل روز سوی خانه شدند
همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این
که شد آن گنج زیر خاک دفین
( زاده ۶ ربیع الاول ۶۰۴ بلخ -- درگذشته ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قونیه ) شاعر عارف
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی، زاده بلخ یا وخش از مشهورترین شاعران ایرانیتبار پارسیگوی است.
او در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشد. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته است. «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» همچنین "شمس" و "شمس تبریزی" تخلص هایی ست که از سروده های او به دست می آید.
در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم شرقی (به اصطلاح آن روزگاران) میزیست.اگر چه كارهاى هنرى فرهنگى هميشه
جهانى است و با این كه آثار جلالالدين بلخى به زبان فارسى منظوم شده ليكن مردم عثمانى ديروز و تركيه امروز ، او را از خود مى دانند. اگرچه مجموعه آثار او به همه جهانيان تعلق دارد.
بیشتر اشعار مولوی با زبان فارسی به رشته نگارش درآمده است. پنجاه بیت از مجموعه سروده های وی به زبانهای ترکی و چند بیت نیز به زبان یونانی که در قونیه رواج داشته به رشته نظم کشیده شده است.
آرایه ملمع همانند صنایع دیگر ادبی در آثار ایشان به فراوانی دیده می شود که این خود در آن روزگار مرسوم بوده است.
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است
پسر مولانا بنا به اعتراف خودش چندان به زبانهای ترکی و یونانی مسلط نبوده است:
بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و از تازی
که در این دو چه خوش همی خوش تازی
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان, تاثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است. همچنین سروده هایش تأثیر فراوانی در ادب و فرهنگ ترکی نیز داشته است.
دلیل این امر آن است که اکثر جانشینان او که در طریق مولویه سلوک می کردند از شهر قونیه برخاسته بودند. آرامگاه وی نیز در قونیه، مطاف اهل دل به شمار می آید.
ای بسا هندو و ترک همزبان
وی بسا دو ترک چون بیگانگان
باید بگویم برخی از محققان از جمله دکتر عبدالحسین زرینکوب برآناند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده است. جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا اشاره میکند.
فارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافل اند و در خوابند
درگذشت مولانا :
مولانا، پس از مدتها بیماری در ۶۸ سالگی درگذشت.
در آن روز سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند.
افلاکی میگوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:
بعد چل روز سوی خانه شدند
همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این
که شد آن گنج زیر خاک دفین
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مولانا و #شکسپیر
🔘سخنرانی دکتر حسین #الهی_قمشه_ای درباره #مولانا جلال الدین محمد بلخی و شکسپیر
◾️امروز سالگرد درگذشت جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی از مشهورترین شاعران ایرانی است.
🔘سخنرانی دکتر حسین #الهی_قمشه_ای درباره #مولانا جلال الدین محمد بلخی و شکسپیر
◾️امروز سالگرد درگذشت جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی از مشهورترین شاعران ایرانی است.
دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان
گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان
از درون سو آشنا و از برون بیگانه رو
این چنین پر مهر دشمن من ندیدم در جهان
چونک دلبر خشم گیرد عشق او می گویدم
"عاشق ناشی مباش و رو مگردان، هان و هان"
راست ماند تلخی دلبر به تلخی شراب
سازوار اندر مزاج و تلخ تلخ اندر زبان
پیش او مردن به هردم از شکر شیرین تر است
مرده داند این سخن را، تو مپرس از زندگان
شاد روزی کین غزل را من بخوانم پیش عشق
سجده آرم بر زمین و جان سپارم در زمان
مرغ جان را عشق گوید : " میل داری در قفس؟"
مرغ گوید : " من تو را خواهم قفس را بردران"
#مولانا_جلال_الدین_محمد_بلخی
غزلیات شمس به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر
گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان
از درون سو آشنا و از برون بیگانه رو
این چنین پر مهر دشمن من ندیدم در جهان
چونک دلبر خشم گیرد عشق او می گویدم
"عاشق ناشی مباش و رو مگردان، هان و هان"
راست ماند تلخی دلبر به تلخی شراب
سازوار اندر مزاج و تلخ تلخ اندر زبان
پیش او مردن به هردم از شکر شیرین تر است
مرده داند این سخن را، تو مپرس از زندگان
شاد روزی کین غزل را من بخوانم پیش عشق
سجده آرم بر زمین و جان سپارم در زمان
مرغ جان را عشق گوید : " میل داری در قفس؟"
مرغ گوید : " من تو را خواهم قفس را بردران"
#مولانا_جلال_الدین_محمد_بلخی
غزلیات شمس به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر
#مولانا_جلال_الدین :
نمیباید که در کار دنیا بهکلی مشغول شدن ، سهل باید گرفتن.
و در بند آن نمیباید بودن که نبادا این برنجد و آن برنجد ، میباید که گنج نرنجد.
اگر اینان برنجند ، اوشان بگرداند ، اما اگر او برنجد نعوذ بالله ، او را که گرداند؟
#فیه_ما_فیه
نمیباید که در کار دنیا بهکلی مشغول شدن ، سهل باید گرفتن.
و در بند آن نمیباید بودن که نبادا این برنجد و آن برنجد ، میباید که گنج نرنجد.
اگر اینان برنجند ، اوشان بگرداند ، اما اگر او برنجد نعوذ بالله ، او را که گرداند؟
#فیه_ما_فیه
چه نزدیکست جان تو بجانم!
که هر چیزی که اندیشی بدانم
از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم
بدرویشی بیا اندر میانه
مکن شوخی مگو ک:"اندر میانم"
میان خانهات همچون ستونم
ز بامت سر فرو چون ناودانم
منم همراز تو در حشر و در نشر
نه چون یاران دنیا میزبانم
میان بزم تو گردان چو خمرم
گه رزم تو سابق چون سنانم
اگر چون برق مردن پیشه سازم
چو برق خوبی تو بی زبانم
همیشه سرخوشم فرقی نباشد
اگر من جان دهم یا جان ستانم
بتو گر جان دهم باشد تجارت
که بدهی بهر جانی صد جهانم
درین خانه هزاران مرده بیش اند
تو بنشسته که اینک خان و مانم
یکی کف خاک گوید:" زلف بودم"
یکی کف خاک گوید:" استخوانم"
شوی حیران و ناگه عشق آید
که پیشم آ که زنده جاودانم
بکش در بر بر سیمین ما را
که از خویشت همین دم وارهانم
خمش کن خسروا! کم گو ز شیرین
ز شیرینی همیسوزد دهانم
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
که هر چیزی که اندیشی بدانم
از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم
بدرویشی بیا اندر میانه
مکن شوخی مگو ک:"اندر میانم"
میان خانهات همچون ستونم
ز بامت سر فرو چون ناودانم
منم همراز تو در حشر و در نشر
نه چون یاران دنیا میزبانم
میان بزم تو گردان چو خمرم
گه رزم تو سابق چون سنانم
اگر چون برق مردن پیشه سازم
چو برق خوبی تو بی زبانم
همیشه سرخوشم فرقی نباشد
اگر من جان دهم یا جان ستانم
بتو گر جان دهم باشد تجارت
که بدهی بهر جانی صد جهانم
درین خانه هزاران مرده بیش اند
تو بنشسته که اینک خان و مانم
یکی کف خاک گوید:" زلف بودم"
یکی کف خاک گوید:" استخوانم"
شوی حیران و ناگه عشق آید
که پیشم آ که زنده جاودانم
بکش در بر بر سیمین ما را
که از خویشت همین دم وارهانم
خمش کن خسروا! کم گو ز شیرین
ز شیرینی همیسوزد دهانم
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
...هین بده ای زاغ این جان، باز باش
پیش تبدیل خدا جان باز باش...
مرغ پرّنده چو ماند در زمین
باشد اندر غصّه و درد و حنین
مرغ خانه بر زمین خوش می رود
دانه چین و شاد و شاطر می دود
زآنک او از اصل بی پرواز بود
وآن دگر پرّنده و پر واز بود
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
مثنوی معنوی، جلدسوم(دفتر پنجم و ششم)
پیش تبدیل خدا جان باز باش...
مرغ پرّنده چو ماند در زمین
باشد اندر غصّه و درد و حنین
مرغ خانه بر زمین خوش می رود
دانه چین و شاد و شاطر می دود
زآنک او از اصل بی پرواز بود
وآن دگر پرّنده و پر واز بود
#مولانا_جلال_الدین_بلخی
مثنوی معنوی، جلدسوم(دفتر پنجم و ششم)
من بنده آن کسم که بی ماش خوشست
جفتِ غمِ آن کسم که تنهاش خوشست
گویند وفاهاش چه لذّت دارد؟
زانم خبری نیست، جفاهاش خوشست.
نقل از مکتوبات #مولانا جلال الدین رومی، تصحیح توفیق سبحانی، ویراسته احمد سمیعی
جفتِ غمِ آن کسم که تنهاش خوشست
گویند وفاهاش چه لذّت دارد؟
زانم خبری نیست، جفاهاش خوشست.
نقل از مکتوبات #مولانا جلال الدین رومی، تصحیح توفیق سبحانی، ویراسته احمد سمیعی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر ذرّهیی دوان است، تا زندگی بیابد
تو ذرّهیی نداری آهنگِ زندگانی
آنها که اهلِ صلح اند، بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگِ زندگانی
✍#مولانا
۸ مهر
روز بزرگداشت شاعر و عارف نامی ایران زمین
#مولانا (جلال الدین محمد ) مبارک و خجسته باد❤️
#مولانا ماه و خورشید است در ادبیات فارسی و تاریخ عرفان و آگاهی بشر. مولوی مثنویها ساخت از ناگفتهها اما در نهایت میگوید: «من ز بسیاری گفتارم خمش...
چرا که نرسد صدای سروش به گوش نامحرم...»
یاد و نامش جاوید باد🦋❤️
تو ذرّهیی نداری آهنگِ زندگانی
آنها که اهلِ صلح اند، بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگِ زندگانی
✍#مولانا
۸ مهر
روز بزرگداشت شاعر و عارف نامی ایران زمین
#مولانا (جلال الدین محمد ) مبارک و خجسته باد❤️
#مولانا ماه و خورشید است در ادبیات فارسی و تاریخ عرفان و آگاهی بشر. مولوی مثنویها ساخت از ناگفتهها اما در نهایت میگوید: «من ز بسیاری گفتارم خمش...
چرا که نرسد صدای سروش به گوش نامحرم...»
یاد و نامش جاوید باد🦋❤️
من دون الحب كُل المُوسيقى ضجيج
كل الرقص جنون ، وكل العبادات عبء.
"بِِدوُُنِ عِِشق
همه یِِ مُُوسیقی سََر و صِِدا ،
همه یِِ رََقصیدن ها دیوانِِگی ،
و هََمه یِِ عِِبادََتها خََستِِه کُُنندِِه اََند"
#مولانا_جلال_الدین_الرومي
كل الرقص جنون ، وكل العبادات عبء.
"بِِدوُُنِ عِِشق
همه یِِ مُُوسیقی سََر و صِِدا ،
همه یِِ رََقصیدن ها دیوانِِگی ،
و هََمه یِِ عِِبادََتها خََستِِه کُُنندِِه اََند"
#مولانا_جلال_الدین_الرومي
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی
و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
خود را چو درنوردیم ما جمله عشق گردیم
سرمه چو سوده گردد جز مایه نظر نی
#مولانا_جلال_الدین
و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
خود را چو درنوردیم ما جمله عشق گردیم
سرمه چو سوده گردد جز مایه نظر نی
#مولانا_جلال_الدین
ما همچون کاسه ایم،بر سرِ آب!
رفتنِ کاسه،بر سرِ آب به حُکمِ کاسه نیست؛به حُکمِ آب است!
بعضی می دانند،بر سرِ آب اند ؛ بعضی نمی دانند!
#مولانا_جلال_الدین
#فیه_مافیه
صورت ما اندرین بحر عذاب
می دود چون کاسه ها بر روی آب
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چون که پر شد طشت ، در وی غرق گشت
مثنوی #معنوی
رفتنِ کاسه،بر سرِ آب به حُکمِ کاسه نیست؛به حُکمِ آب است!
بعضی می دانند،بر سرِ آب اند ؛ بعضی نمی دانند!
#مولانا_جلال_الدین
#فیه_مافیه
صورت ما اندرین بحر عذاب
می دود چون کاسه ها بر روی آب
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چون که پر شد طشت ، در وی غرق گشت
مثنوی #معنوی
ما همچون کاسه ایم،بر سرِ آب!
رفتنِ کاسه،بر سرِ آب به حُکمِ کاسه نیست؛به حُکمِ آب است!
بعضی می دانند،بر سرِ آب اند ؛ بعضی نمی دانند!
#مولانا_جلال_الدین
#فیه_مافیه
صورت ما اندرین بحر عذاب
می دود چون کاسه ها بر روی آب
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چون که پر شد طشت ، در وی غرق گشت
مثنوی #معنوی
رفتنِ کاسه،بر سرِ آب به حُکمِ کاسه نیست؛به حُکمِ آب است!
بعضی می دانند،بر سرِ آب اند ؛ بعضی نمی دانند!
#مولانا_جلال_الدین
#فیه_مافیه
صورت ما اندرین بحر عذاب
می دود چون کاسه ها بر روی آب
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چون که پر شد طشت ، در وی غرق گشت
مثنوی #معنوی
ای خوشا روزا که ما معشوق را مِهمان کنیم
دیده از رویِ نِگارینَشْ نِگارِستان کنیم
گَر زِ داغِ هجرِ او دَردیست در دلهای ما
ز آفتابِ رویِ او آن دَرد را دَرمان کنیم
چون به دستِ ما سِپارَد زُلفِ مُشکاَفْشانِ خویش
پیشِ مُشکاَفْشانِ او شاید که جانْ قُربان کنیم
آن سَرِ زُلفش که بازی میکُند از بادِ عشق
میل دارد تا که ما دِل را دَرو پیچان کنیم
او به آزارِ دلِ ما هرچه خواهد آن کُند
ما به فَرمانِ دلِ او هرچه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چُنین و مِنَّتَش بر جانِ ماست
جان و دل خِدمَت دهیم و خِدمَتِ سُلطان کنیم
آفتابِ رَحمَتَش در خاکِ ما دَرتافتهست
ذَرّههای خاکِ خود را پیشِ او رَقصان کنیم
ذَرّههای تیره را در نورِ او روشن کنیم
چَشمهای خیره را در رویِ او تابان کنیم
چوبِ خُشکِ جسمِ ما را کو به مانندِ عَصاست
در کَفِ موسیِّ عشقش مُعْجِزِ ثُعْبان کنیم
گَر عَجَبهای جهانْ حیران شود در ما رَواست
کین چُنین فرعون را ما موسیِ عِمْران کنیم
نیمهای گفتیم و باقیْ نیمکاران بو بَرَند
یا برایِ روزِ پنهانْ نیمه را پنهان کنیم
#مولانا جلال الدین محمد بلخی
دیده از رویِ نِگارینَشْ نِگارِستان کنیم
گَر زِ داغِ هجرِ او دَردیست در دلهای ما
ز آفتابِ رویِ او آن دَرد را دَرمان کنیم
چون به دستِ ما سِپارَد زُلفِ مُشکاَفْشانِ خویش
پیشِ مُشکاَفْشانِ او شاید که جانْ قُربان کنیم
آن سَرِ زُلفش که بازی میکُند از بادِ عشق
میل دارد تا که ما دِل را دَرو پیچان کنیم
او به آزارِ دلِ ما هرچه خواهد آن کُند
ما به فَرمانِ دلِ او هرچه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چُنین و مِنَّتَش بر جانِ ماست
جان و دل خِدمَت دهیم و خِدمَتِ سُلطان کنیم
آفتابِ رَحمَتَش در خاکِ ما دَرتافتهست
ذَرّههای خاکِ خود را پیشِ او رَقصان کنیم
ذَرّههای تیره را در نورِ او روشن کنیم
چَشمهای خیره را در رویِ او تابان کنیم
چوبِ خُشکِ جسمِ ما را کو به مانندِ عَصاست
در کَفِ موسیِّ عشقش مُعْجِزِ ثُعْبان کنیم
گَر عَجَبهای جهانْ حیران شود در ما رَواست
کین چُنین فرعون را ما موسیِ عِمْران کنیم
نیمهای گفتیم و باقیْ نیمکاران بو بَرَند
یا برایِ روزِ پنهانْ نیمه را پنهان کنیم
#مولانا جلال الدین محمد بلخی