معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند

#حافظ
ای حسن تو مجموعهٔ هر زیبائی
وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی

نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد
سودای تو کرده عالمی سودائی


#فیض_کاشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاصیت آتش

از زبان دکتر الهی قمشه ای
.
یکی آمد به مُصْطَفی صَلَّی الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت که:
اِنّی اُحِبُّکَ [تو را دوست دارم]
گفت: هُش‌دار که چه می‌گویی.
گفت: اِنّی اُحِبُّکَ.
گفت: هُش‌دار که چه می‌گویی.
باز مُکرَر کرد که: اِنّی اُحِبُّکَ.
گفت: اکنون پای‌دار که باز به دست خودت خواهم کُشتَن ، وای بر تو!
یکی در زمان مُصْطَفی صَلَّی الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمد گفت: من این دین تو را نمی‌خواهم ، وَالله که نمی‌خواهم ، این دین را باز بِستان. چندان که در دین تو آمدم ، روزی نیاسودم ، مال رفت ، زَن رفت ، فَرزند نماند ، حُرمَت نماند ، قوّت نماند ، شهوَت نماند.
گفت: حاشا دینِ ما هر جا که رفت باز نیاید تا او را از بیخ و بُن بَرنکَند و خانه‌اش را نَروبَد و پاک نکند که: لا یَمَسُّهُ اِلَّا المُطَهَّرُوْن َ[جز پاکان بر آن دست نیازند. (واقعه/۷۹)]. چگونه معشوق است؟ تا در تو مُویی مِهرِ خودت باقی باشد به خویشتن راهَت ندهد. به کلّی از خود و از عالَم بیزار می‌باید شدن و دُشمنِ خود شدن تا دوست رُوی نماید. اکنون دینِ ما در آن دلی که قرار گرفت تا او را به حق نرساند و آنچه نابایست است از او جُدا نَکُند ، از او دَست ندارد. .... تو می‌گویی که: ای مُحمّد دینِ مَرا بِستان که من نمی‌آسایم. دینِ ما کسی را کی رَها کُند تا او را به مَقصُود نرساند؟


#مولانا
📕 #فیه_ما_فیه
دل ویرانه عمارت کردن
خوشتر از کاخ بر افراختن است

#پروین_اعتصامی
ای درویش!
به یقین بدان که مسافرانیم
و احوال عالم هم مسافر است.
اگر دولت است میگذرد
و اگر محنت است میگذرد.
اگر دولت داری اعتماد بر دولت مکن
و اگر محنت داری دلتنگ مشو،
که معلوم نیست که ساعتی دیگر
چون باشد.
و در بند آن باش که راحت می‌رسانی
و آزار نرسانی...

انسان کامل
شیخ عزیزالدین نسفی
شیدایی/محمدرضا شجریان
@katibehchannel
تصنیف شیدایی

شعر :حضرت حافظ
استاد زنده یاد محمدرضا شجریان
آهنگساز : استاد زنده یاد پرویز مشکاتیان

شرحِ این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
جان و تنم ای دوست! فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت

شیرین‌تر از این لب نشنیدم که سخن گفت
تو خود شکری یا عسل است آب دهانت؟

یک روز عنایت کن و تیری به من انداز
باشد که تفرج بکنم دست و کمانت

گر راه بگردانی و گر روی بپوشی
من می‌نگرم گوشهٔ چشم نگرانت

بر سرو نباشد رخِ چون ماهِ منیرت
بر ماه نباشد قدِ چون سروِ روانت

آخِر چه بلایی تو که در وصف نیایی
بسیار بگفتیم و نکردیم بیانت

هرکس که ملامت کند از عشق تو ما را
معذور بدارند، چو بینند عیانت

حیف است چنین روی نگارین که بپوشی
سودی به مساکین رسد، آخِر چه زیانت؟!

بازآی که در دیده بمانده‌ست خیالت
بنشین که به خاطر بگرفته‌ست نشانت

بسیار نباشد دلی از دست بدادن
از جان رمقی دارم و هم برخیِ جانت

دشنامْ کرم کردی و گفتی و شنیدم
خرّم تن سعدی که برآمد به زبانت

#شیخ اجل سعدی غزل ۱۴۷
.
بانگ خروس از سرای دوست برآمد
خیز و صفا کن که مژده سحر آمد
چشم تو روشن
باغ تو آباد
دست مریزاد!
همّت حافظ به همره تو که آخر
دست به کاری زدی و غصه سر آمد
بخت تو برخاست
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت اتش امید
وه که به زندان ظلمت شب یلدا
نور ز خورشید خواستی و برآمد

گل به کنار است
باده به کار است
گلشن و کاشانه پر ز شور بهاراست
بلبل عاشق ! بخوان به کام دل خویش
باغ تو شد سبز و سرخ گل به بر آمد
جام تو پر نوش
کام تو شیرین
روز تو خوش باد
کز پس آن روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آمد

رزم تو پیروز
بزم تو پر نور
جام به جام تو می زنم ز ره دور
شادی آن صبح آرزو که ببینیم
بوم ازین بام رفت و خوش خبر آمد

#هوشنگ_ابتهاج
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی

#شهریار غزل ۱۴۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توضیحات استاد الهی قمشه‌ای درباره چهارشنبه سوری و آتش پرستی ایرانیان باستان
هرگز دلم ز کوی تو جایی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
هم بیخبر بیامد و هم بی‌خبر برفت

در کوی عشق بی سر و پائی نشان نداد
کو خسته دل نیامد و خونین جگر نرفت

عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت
کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت

#عبید زاکانی
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاری‌ها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواری‌ها

رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی؟
مکن جانا که هست این موجب بی اعتباری‌ها

#وحشی_بافقی
پیرانہ سرم ...
عشق جوانی بہ سر افتاد
وان راز ڪہ در دݪ بنهفتم بہ در افتاد.
از راه نظر مـرغ دلم ڪَشت هــواڪَیر
اےدیده نڪَہ ڪن
ڪہ بہ دام ڪہ‌ درافتاد ...

#حضرت_حافظ
صدای #حمیرا ملکوتی و سحر آمیز !
بقول استاد #بنان ؛
جادویی ترین صدا میان همه دختران تصنیف خوان
زآن سیبِ ذَقَن بر دل ما می‌رسد آسیب
از عشق، نظر کن به کجا می‌رسد آسیب

یک غنچه گر از شاخ دمد بی دلِ تنگم
مرغان چمن را به نوا می‌رسد آسیب

بردار طبیبا ز دلم دست -خدا را-
کز درد دل من به دوا می‌رسد آسیب!

زنهار! مَنِه گام به هر دل که شکستی
کز شیشه‌ی بشْکسته به پا می‌رسد آسیب

عیسیٰ چه کند بر سر بیمارِ محبّت؟
اینجاست که او را ز شفا می‌رسد آسیب

«آتش!» اگر از سینه کشم آهِ شرربار
بر بال و پر مرغِ هوا می‌رسد آسیب...


#آتش_اصفهانی
این من نه منم، اگر منی هست، تویی
ور در برِ من پیرهنی هست، تویی

در راه غمت، نه تن به من مانْد و نه جان
ور زآنکه مرا جان و تنی هست، تویی...

#علاءالدوله‌ی_سمنانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ساقی بیار باده که ایام بس خوشست

امروز روز باده و خرگاه و آتش است

مولانا.
چهارشنبه_سوری_مبارک🔥💥
اندیشه ها باید همیشه به سوی آینده پیش رود.

اگر خدا میخواست که انسان به گذشته باز گردد یک چشم، پشت سر او میگذاشت!



ویکتور هوگو
غم مخور ای دل که باز ایام شادی هم رسد
هر کجا دردی ست آن را عاقبت مرهم رسد

در میان آدمی و آنچه مقصودی وی است
گر بود صد ساله ره، چون وقت شد، یکدم رسد

#امیرخسرو_دهلوی