معرفی عارفان
1.21K subscribers
33.6K photos
12.1K videos
3.2K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
شادی نماند
مهدی اخوان ثالث
شادی نماند و
شورنماندو
هوس نماند
سهل است سخن
که مجال نفس نماند....

باصدای شاعر
یادش گرامی
برف می بارید_اخوان ثالث
وحید تاج
و برف میبارید...

آواز : وحید تاج

آهنگساز : علی قمصری

کلام :مهدی اخوان ثالث
تو منی و من توم ای محتشم
تو علی بودی علی را چون کشم

ای بزرگوار تو و من یکی هستیم،اکنون که بارقه ربوبی در دل تو درخشیدن گرفته است، بیا که تو و علی بیک موجود برتر وابسته شده اید و چون تو با من اتحادی در این وابستگی داری من چگونه میتوانم ترا بکشم، زیرا تو در حقیقت منی.

معصیت کردی به از هر طاعتی
آسمان پیموده‌ای در ساعتی

تو معصیت کردی ولی به طاعت انجامید، تو همان کسی هستی که در یک لحظه مسافتی به اندازه آسمان را پیموده ای، پس مبارک باد آن معصیت که آن پهلوان انجام داد. در این باره توضیح داده میشود : مگر چنین نیست که گاهی گلی از خار شکفته میشود؟ مگر عُمَر برای آزار رسول خدا نیامده بود؟ با اینحال به چه جایگاهی رسید؟


بس خجسته معصیت کان کرد مرد
نه ز خاری بر دمد اوراق ورد

تو معصیت کردی ولی به اطاعت انجامید، تو همان کسی هستی که در یک لحظه مسافتی به اندازه آسمان را پیموده ای، پس مبارک باد آن معصیت که آن پهلوان انجام داد. مگر چنین نیست که برگهای گل از خارها سر نمیزند؟

نه گناه عمر و قصد رسول
می‌کشیدش تا بدرگاه قبول

مگر عُمَّر برای آزار حضرت محمد ص نیامده بود؟ گناه عُمَّر برعکس شد و او به پیروی از حضرت در آمد و به اسلام گروید، (به چه مقامی رسید ؟)

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
گر به دل در تافتی گفتِ لبش
ذرّه ذرّه گشته بودی قالَبش

اگر سخنانی که بر لبانش جاری می شد به قلبش نور می افشاند ، وجودش بر اثر آن انوار ذرّه ذرّه می شد .

که لَوْ آنُزَلْنا کِتاباً لِلْجَبَل
لآنْصَدَع ثُمَّ انْقَطَع ثُمَّ ارْتَحَل

اگر ما این کتاب را بر کوه نازل می کردیم ، حتماً آن کوه پاره پاره می شد ، سپس از هم می گسیخت و سپس به جای دیگر حرکت می کرد .

مثنوی دفتر دوم
کریم زمانی

این دو بیت تداعی می کند آیه ۲۱ حشر را که می فرماید :

لَوْ آنْزَلْنٰا هٰذَا الْقُرٰٰانَ عَلٰى جَبَلٍ لَرَآيْتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ الله وَ تِلْکَ الْامْثالُ نَضْربُهٰا لِلنّٰاسٍ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ .

اگر ، این قرآن را بر کوهی نازل کرده بودیم مسلماً او را می دیدی که خاشع و از ترس خدا متلاشی می شود . این مثلهایی است که برای مردم می زنیم تا شاید به فکر بیفتند .
باید دانست که زمینه آیه شریفه زمینه مثل زدن است ، مثلی که اساسش تخیل است زیرا در آخر آیه ذکر به مثل فرموده است .
منظور آیه شریفه ، تعظیم امر قرآن است ، به خاطر معارف حقیقی و عبرتها و مواعظ و وعده و وعید هایی است که در آن است ، و نیز کلام خدا که عظیم است .
معنای آیه چنین است :
اگر ممکن بود قرآن بر کوهی نازل شود ، قطعاً کوه با آن همه صلابت و نیروی مقاومتی که در برابر حوادث دارد ، می دیدی که متلاشی می شد ، وقتی حال کوه چنین شود ، سزاوار است که انسان وقتی قرآن بر او تلاوت می شود ، قلبش خاشع گردد .
فرمود : این مثلی است که خدای تعالی برای مردم در امر قرآن زده تا عظمت و جلالت قدر آن را بیان کند تا مردم درباره آن تفکر کنند و آنطور که شایسته آن است با آن برخورد کنند و در صدد تحقیق محتوای آن که حق صریح است برآمده ، چون انسان ها برای رسیدن به کمال و سعادتشان طریقی جز قرآن ندارند .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشق، خطّ معشوق دوست دارد. همۀ موجودات
فعل و صنع اوست، هر که خدا را دوست دارد،
لابد باشد که آسمان و زمین را دوست دارد که
صنع و فعل خداست.

و نان و آب دوست دارد که سبب بقای او باشد،
و زنان را دوست دارد که بقای نسل منقطع نشود،
و زر و سیم دوست دارد که بدان متوسل تواند
بود به تحصیل آب و نان.

لابد سرما و گرما و برف و باران و آسمان و زمین
دوست دارد، به آن معنی که اگر آسمان و زمین
نباشد، گندم از سنگ بر نروید.

اگر مجنون را با سگ کوی لیلی محبتی و عشقی
باشد، آن محبت نه سگ را باشد، هم عشق لیلی
باشد.



#تمهیدات
#عین‌_القضات_همدانی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

پهلوان بر صورت کسی آب دهان انداخت که ماه ( نماد زیبایی) در برابر چهره او سجده میکرد .

در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزااش کاهلی

حضرت علی ع فورا شمشیر خودش را انداخت و در مبارزه با او سستی کرد، از جگیدن دست برداشت .

گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل

پهلوان از رفتار امام علی ع دچار حیرت شد و از بخشش و رحمت امام در زمان کشتن خود تعجب کرد.

گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی

پهلوان گفت: چرا وقتی شمشیر در دست داشتی و میتوانستی جان مرا بگیری، چرا مرا نکُشتی و شمشیر را زمین انداختی؟

آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدی تو سست در اشکار من

چه چیزی برای تو از جنگیدن با من ارزشمندتر بود؟ که تو در نبرد با من سست شدی و ادامه ندادی.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
هرمان هسه:

لطافت نیرومندتر از سختی
آب قوی‌تر از صخره
و عشق تواناتر از بی‌رحمی‌ست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی
#مهدی_اخوان_ثالث

چه پیدایی که در پشت هزاران پرده پنهانی!
چه پنهان که از پشت هزاران پرده پیدایی!
خداوند بر خود مقرر کرده است که وارد قلبی که جز او در آن قرار دارد ، نشود! و برای چشمی که غیر او را می بیند ، آشکار نشود!


#محی_الدین_ابن_عربی
📕نفائس العرفان ،
رساله نفائس العرفان ، ص۵۴
کانال مثنوی خوانی
پریسا
موسیقی

الا ای پیر فرزانه
کانال مثنوی خوانی
عبدالکریم سروش
#دیوان_شمس_تبریزی غزل شماره ۲۶۷۳

#دکلمه_شماره_۳۷۸

سوالی دارم ای خواجه ی خدایی
که امروز این چنین شیرین چرایی

مولانا
جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست

حافظ
Sharabe Asheghan
Hajir Mehrafrouz
#شراب_عاشقان
#هژير_مهرافروز


نخستین باده که اندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند

چو با خود یافتند اهل طرب را 
شراب بیخودی در جام کردند

لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند

به گیتی هر کجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند

ز بهر صید دلهای جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند

جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند

نهان با محرمی رازی بگفتند
جهانی را از آن اعلام کردند

چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بد نام کردند 
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ذکر حق ای یار من بسیار کن
تا توانی کار خوش در کار کن

پاک باش و بی وضو یک دم مباش
جز که با پاکان دمی همدم مباش

دور باش از مجلس نقش خیال
صحبتی می دار با اهل کمال

یک سر موئی خلاف دین مکن
ور کند شخصی تو اش تحسین مکن

رهروان راه حق را دوست دار
رهروی می جو و راهی می سپار

گر بیابی جامی از زر یا سفال
نوش کن از هر دو جام آب زلال...

#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
هر که ما را به نصیحت ز تو می‌پیچد روی

گو به شمشیر که عاشق به مدارا نرود

#سعدي
هنوز چشم مرادم رخ تو سير نديده
هواگرفتي و رفتي ز كف چو مرغ پريده

بيا كه چشم و چراغم تو بودي از همه عالم
خدايرا بكجا رفتي اي فروغ دوديده

هزار بار گذشتي به ناز و هيچ نگفتي
كه چوني ؟ اي به سر راه، انتظار كشيده

#هوشنگ_ابتهاج (سايه)
این قلب که محزون‌تر از او پیدا نیست
وین چشم که پرخون‌تر از او پیدا نیست

دانی ز چه آن شکسته وین خونین است
زان حسن که افزون‌تر از او پیدا نیست

#ملک‌_الشعرا_بهار
شادی نماند و شور نماند و هوس نماند
سهل است این سخن، که مجال نفس نماند

فریاد از آن کنند که فریادرس رسد
فریاد را چه سود، چو فریادرس نماند؟

کوکو، کجاست؟ قمری مست سرود خوان؟
جز مشتی استخوان و پر اندر قفس نماند

امید در به در شد و از کاروان شوق
جز ناله‌ای ضعیف ز مسکین جرس نماند

سودند سر به خاک مذّلت کسان چو باد
در برج‌های قلعه ی تدبیر کس نماند

#مهدی_اخوان_ثالث
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن که مست آمد
و دستی به دل ما زد
و رفت....


#هوشنگ_ابتهاج
#علی_زندوکیلی
به یکدیگر مِهر بورزید،
اما از مِهر بند نسازید.
بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد
در میان دو ساحل روح های شما.

جام یکدیگر را پُر کنید،
اما از یک جام منوشید.
از نان خود به یکدیگر بدهید،
اما از یک گرده نان مخورید.

با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید
ولی یکدیگر را تنها بگذارید
همانگونه که
تارهای ساز تنها هستند
با آن که از یک نغمه
به ارتعاش در می آیند...


جبران خلیل جبران