معرفی عارفان
1.19K subscribers
33.5K photos
12K videos
3.2K files
2.74K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تنبور نوازی خارق العاده

آواز همایون_شجریان
آهنگ سهراب_پورناظری

قطعه ای از آلبوم بسیار زیبای

خداوندان_اسرار
میدونید چرا مجسمه جهان پهلوان تختی با یک دست ‎در موزه آکادمی ورزش آمریکاست ؟!

او وقتی دید دستِ کُشتی‌گیر آمریکایی آسیب دیده، فقط با یک دست با او کشتی گرفت. به این دلیل مجسمه او با یک دست ساخته شده تا قصه جوانمردی تختی برای همیشه در تاریخ بمونه!👏🏻
‍ "نامه های خداوند"

شکوه می کنند که آن معشوق ازلی اگر ما را دوست دارد
چرا خبر نمی دهد و چرا نامه نمی فرستد
پاسخ خداوند این است که تو نامه خوان نیستی
وگرنه من بر دوام نامه ها و طومارهای مفصل می نویسم
بر چهره بهار
و بر چهره پاییز
و بر چهره زمستان
و بر چهره تابستان
و بر چهره آسمان
و پیش از همه بر چهره آدمیان:

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی یا نامه نمی خوانی
گر نامه نمی خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی دانی در پنجه ره دانی
مولانا
سوي شما نوشت او بر روی بنده سطری
خط خوان کی است اینجا کاین سطر را بخواند
مولانا
پوپویک پیکی، نامه زده اندر سر خويش
نامه گه باز کند گه شکند بر شکنا
منوچهری

نوشته حسین الهی قمشه ای
‍ چله بزرگ ، چله کوچک ، چار چار ، سده ، اهمن وبهمن ،سیاه بهار وسرماپیرزن .


زمستان به دو بخش : چله بزرگ(چله کلان ) و چله کوچک (چله خرد ) تقسیم می شده است ،
که #چله_بزرگ از ( اول دی ماه تا دهم بهمن ماه) می باشد وچهل روز کامل و #چله_کوچک از ( یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه  ) 20روز کامل وبه همین دلیل چون 20روز کمتر است چله کوچیک نامیده شده است
غروب آخرین روز چله بزرگ جشن سده برگزار می شد،مردم دور هم جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند ودر نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند،
این دوبرادر ( چله بزرگ وچله کوچک ) در هشت روز در کنار همدیگر هستند که آن 8 روز را ( #چار_چار) می نامند . به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک گفته می شود .
پس از چار چار نوبت به #اهمن_و_ #بهمن پسران پیرزن (ننه سرما ) می رسد که خودی نشان دهند 10 روز اول اسفند را اهمن و10روز دوم اسفند را بهمن می گویند واین 20روز ممکن است آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند ، با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند (اهمن وبهمن ،آرد كن صدمن ،روغن بیار ده من ،هیزم بکن خرمن عهده همه بامن )
تا اینجا 20روز از اسفند به نام اهمن وبهمن نامگذاری شده اند ومی ماند 10 روز آخر اسفند ماه که 5روز اول سیاه بهار نام گرفته وشعری هم که قدیمی ها می خوانند (سیاه بهار شب ببار و روز بکار ) از این شعر هم مشخص می شود در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده وروزها کشاورزان مشغول کشت وزراعت بوده اند ، 5روز آخر هم سرماپیرزن نام گرفته است که در این روزها آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد واکثر اوقات از آسمان تگرگ می بارد که قدیمی های دل پاک براین باور بودند که گردنبند پیرزن پاره شده ومهره های آن به زمین می ريزد.



#اهمن_مبارک
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
ناله از طاق آسمان برخاست

صبح چون در دمید از پس کوه
آتشی از همه جهان برخاست

عنبر شب چو سوخت زآتش صبح
بوی عنبر ز گلستان برخاست


#عطار_نیشابوری
‌شعور یک گیاه در وسط زمستان،
از تابستان گذشته نمی آید،
از بهاری می آید که فرا می رسد...

گیاه به روزهایی که رفته نمی اندیشد،
به روزهایی می اندیشد که می آید!

اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد،
چرا ما انسانها باور نداریم
که روزی خواهیم توانست
به هر آنچه میخواهیم دست یابیم...؟

جبران خلیل جبران
سلامِ مرا نیز بنویس!



▪️اگر نامه‌ای می‌نویسی به باران
سلامِ مرا نیز بنویس
سلامِ مرا، از دلِ کاهدود و غباران.

اگر نامه‌ای می‌نویسی به خورشید
سلامِ مرا نیز بنویس
سلامِ مرا، زین شبِ سردِ نومید.

اگر نامه‌ای می‌نویسی به دریا
سلامِ مرا نیز بنویس
سلامِ مرا،
با «اگر»، «آه»، «آیا».

به مرغانِ صحرا، در آن جُست‌وجوها
سلامِ مرا نیز بنویس
اگر نامه‌ای می‌نویسی
سلامی پر از شوقِ پرواز
از روزنِ آرزوها.



دکتر شفیعی کدکنی
من باز ره خانهٔ خمار گرفتم
ترک وَرَع و زهد به یک بار گرفتم

سجاده و تسبیح به یک سوی فکندم
بر کف مِی چون رنگ رخ یار گرفتم

کارم همه با جام مِی و شاهد و شمع است
ترک دل و دین بهر چنین کار گرفتم

شمعم رخ یار است و شرابم لب دلدار
پیمانه همان لب که به هنجار گرفتم

چشم خوش ساقی دل و دین برد ز دستم
وین فایده زان نرگس بیمار گرفتم

پیوسته چنین مِی زده و مست و خرابم
تا عادت چشم خوش خونخوار گرفتم

شیرین لب ساقی چو مِی و نقل فرو ریخت
بس کام کز آن لعل شکربار گرفتم

چون مست شدم خواستم از پای درآمد
حالی سر زلف بت عیار گرفتم

آویختم اندر سر آن زلف پریشان
این شیفتگی بین که دم مار گرفتم

گفتی کَمِ سودای سر زلف بتان گیر
چندین چه نصیحت کنی انگار گرفتم

با توبه و تقوی تو ره خلد برین گیر
من با می و معشوقه ره نار گرفتم

در نار چو رنگ رخ دلدار بدیدم
آتش همه باغ و گل و گلزار گرفتم

بگرفت به دندان فلک انگشت تعجب
چون من به دو انگشت لب یار گرفتم

دور از لب و دندان عراقی لب دلدار
هم باز به دست خوش دلدار گرفتم

عراقی
لب مرزی رفتیم
خاک را رود دو قسمت می کرد
این طرف ما بودیم
آن طرف هم آن ها
دیده بانان سر برجی از دور
ناظر ما بودند
ومن بهت زده ؛ ناظر گنجشکانی
که همه
بی گذرنامه سفر می کردند.


#عمران_صلاحی
#زادروز
🍂
🍂

🔺شعری از «عمران صلاحی» به‌زبان ترکی‌آذربایجانی


□« آینا کیمی»

پارچالاندیق، سینمادیق!
داش آتانلار بیلمه‌‌دیلر،
پارچالانمیش آینادا
بیر آیدان مین آی چیخار
بیر گونش‌دن مین گونش
بیر اولدوزدان مین اولدوز.
پارچالاندیق آینا کیمی
چوخالیریق،
چوخالدیریق ایشقی.


☆☆☆☆☆

□«مثلِ آینه»

تکّه تکّه شدیم، اما نشکستیم!
آن‌ها که سنگ انداختند، ندانستند
در آینه‌ی تکّه‌تکّه شده
از یک ماه، هزار ماه زاده می‌شود
از یک خورشید، هزار خورشید
از یک ستاره، هزار ستاره
تکّه‌تکّه شدیم مثلِ آینه
بی‌شمار می‌شویم
روشنایی را بی‌شمار می‌کنیم.


●■●شاعر: #عمران_صلاحی |ایران، ۱۳۸۵-۱۳۲۵ |

●■●برگردان به فارسی: #مجتبا_نهانی

#زادروز_عمران_صلاحی
🍂

تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه
تو بودی که گفتی چمن می‌دَود
تو گفتی که از نقطه‌چین‌ها اگر بگذری
به اَسرار خواهی رسید
تو را نام بردم
و ظاهر شدی
تو از شعله‌ی گیسوان‌ات
رسیدی به من
من از نام تو
رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد
تو گفتی سلام
گل و سنگ برخاستند●


#عمران_صلاحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک ماه به بهار مانده است . به سالی نو ... به شروعی تازه ...به دور ریختن تمام خستگی ها و کهنگی هایی که گاه رخنه میکنند در جانمان و چه صدایی خوش تراز بهار خوانی استاد #محمدرضا_شجریان
نمی‌توانیم به‌عقب برگردیم و شروع را عوض کنیم، ولی می‌توانیم از جایی که هستیم آغاز کنیم،
و پایان را عوض کنیم...
در مدتی که در این دنیا هستیم، به معنای واقعی کلمه زندگی کنیم. هر چیزی را تجربه کنیم، مراقب خودمان و دوستانمان باشیم.

خوش بگذرانیم، دیوانگی کنیم، عجیب باشیم، بیرون از خانه برویم، تلاش کنیم و شکست بخوریم. چون به هر حال این اتفاق می‌افتد پس بهتر است حتی از شکست هم لذت ببریم.

سعی نکنیم کامل باشیم!
اصلا، اصلا...!
فقط سعی کنیم یک نمونه عالی باشیم از انسانیت...یک انسان خوب...

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد آدینه ات نیکو

🌺🌺🌺

خوشبختى زمانى اتفاق مى افتد كه آنچه مى انديشیم، آنچه به زبان مى آوریم و آنچه انجام مي دهیم، با هم در هارمونى باشند.
امیدوارم
ساحل زندگیت همیشه آرام
دلت مثل دریا
وسیع وبخشنده
وقلبت مثل آسمان آبی
پهناور ومهربان باشد

🌺🌺🌺

شاد باشی
محبوب من!
عدالت یعنی هر چیزی و هر کسی سر جای خودش باشد

عدل این است که شما در دل ما باشید


#محمد_صالح‌_علا
چه خوش است حالِ مرغی
که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغــی
ز قفـس پَریده باشد

پـر و بـال ما بُریدند و
دَرِ قفـس گشـودند
چه رها، چه بسته مرغی
که پَرَش بُریده باشد.

صادق سرمد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
" آتش کاروان "
باصدای بانو
#دلکش
شعر
#بیژن‌_ترقی
آهنگ در دستگاه شور
#علی _تجوید

آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شراره ، تنها
مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد
به سوز خود سازد.
Aghigh
Alireza Ghorbani
هر که دو پیمانه زد
همره مستان عشق


سر نکشد تا ابد
از سر پیمان عشق



#عقیق
#علیرضا_قربانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازآمدم بازآمدم از
پیش آن یار آمدم

در من نگر در من نگر
بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم شاد آمدم
از جمله آزاد آمدم

چندین هزاران سال شد
تا من به گفتار آمدم

حضرت عشق مولانا
مجنون خواست که پیش لیلی نامه نویسد.
قلم در دست گرفت و این بیت گفت:

خَیالکَ فِی عَینی وَ اِسمُکَ فی فَمِی
وَ ذِکرُکَ فی قَلبی اِلی اَینَ اکتُبُ؟

خیال تو مقیم چشم است
و نام تو از زبان خالی نیست
و ذکر تو در صمیم جان جای دارد
پس نامه پیش کی نویسم

چون تو در این محل‌ها می‌گردی
قلم بشکست و کاغذ بدرید


📘 فیه ما فیه
حضرت مولانا
وقتی بابت چیزی
شکرگزاری می کنید
مهم نیست آن چیز
چقدر کوچک یا بزرگ باشد،
بلافاصله
شروع به بیشتر شدن خواهد کرد.

#راندا_برن
به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب؟

هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر
جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب

#سعدی