This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جانا شعاع رویت در جسم و جان نگنجد
وآوازهٔ جمالت ، اندر جهان نگنجد
وصلت چگونه جویم کاندر طلب نیاید
وصفت چگونه گویم کاندر زبان نگنجد
هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت اندر نشان نگنجد
آهی که عاشقانت از حلق جان برآرند
هم در زمان نیاید هم در مکان نگنجد
آنجا که عاشقانت یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دلها ، گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید در آسمان نگنجد
عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد
زیرا که وصف عشقت اندر بیان نگنجد
#حضرت_عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر شبی وقت سحر در کوی جانان میروم
چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان میروم
چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او
لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان میروم
همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب
همچو مجنون گرد عالم دوست جویان میروم
#حضرت_عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
#حضرت_عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم از کار جهان گرفته است.
آمدهام تا مرا بخواهی،
که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد
اِلّا به تُو...
#تذکرةالاولیاء
#حضرت_عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم در عشق تو جان برنتابد
که دل جز عشق جانان برنتابد
چو عشقت هست دل را جان نخواهد
که یک دل بیش یک جان برنتابد
#حضرت_عطار
که دل جز عشق جانان برنتابد
چو عشقت هست دل را جان نخواهد
که یک دل بیش یک جان برنتابد
#حضرت_عطار
سودای تو کرد لاابالی دل را
عشق تو فزود غصه حالی دل را
هر چند ز چشم زخم دوری، ای بینایی
نزدیک منی چو در خیالی دل را
#حضرت_عطار
عشق تو فزود غصه حالی دل را
هر چند ز چشم زخم دوری، ای بینایی
نزدیک منی چو در خیالی دل را
#حضرت_عطار
تا خط تو بر خون جگر میخوانم
گوئی که غم دلم زبر میخوانم
از من ببری دلی چو خط آوردی
زیرا که من از خط تو بر میخوانم
#حضرت_عطار
گوئی که غم دلم زبر میخوانم
از من ببری دلی چو خط آوردی
زیرا که من از خط تو بر میخوانم
#حضرت_عطار
چنـین گفتنـــد، پیـــران مقـــدم
که از مَردی زدندی، در میان دَم
که: هفتاد و دو شد، شرط فُتُوَّت
یکی زان شرطهــا، باشــد مُرّوَت
نخستین، راستی را پیشه کردن
چو نیـکان از بدی اندیشه کردن
#فتوت_نامه
#حضرت_عطار
که از مَردی زدندی، در میان دَم
که: هفتاد و دو شد، شرط فُتُوَّت
یکی زان شرطهــا، باشــد مُرّوَت
نخستین، راستی را پیشه کردن
چو نیـکان از بدی اندیشه کردن
#فتوت_نامه
#حضرت_عطار