چه خوبه هروقت خواستیم کَسیرو قضاوت کنیم،
این بیتِ جناب #حافظ رو به خودمون یادآور بشیم :
"یکی از عقل میلافد ، یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیشِ داور اندازیم..."
این بیتِ جناب #حافظ رو به خودمون یادآور بشیم :
"یکی از عقل میلافد ، یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیشِ داور اندازیم..."
صوفی ، ار باده بهاندازه خورَد ، نوشش باد ،
ورنه ، اندیشهٔ این کار ، فراموشش باد ،
آنکه یک جرعه مِی از دست توانَد دادن ،
دست با شاهدِ مقصود ، در آغوشش باد ،
پیرِ ما گفت : خطا بر قلم صُنع نرفت ،
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشَش باد ،
شاهِ تُرکانْ ، سخنِ مدعیان میشِنَوَد ،
شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاووشش باد ،
گرچه از کِبرْ ، سخن با منِ درویش نگفت ،
جان ، فدایِ شِکَرینپستهٔ خاموشش باد ،
چشمم ، از آینهدارانِ خط و خالش گشت ،
لبم ،،، از بوسهرُبایانِ بَر و دوشش باد ،
نرگسِ مستِ نوازشکُنِ مردمدارَش ،
خونِ عاشق به قدح گر بِخورَد ، نوشش باد ،
به غلامیِّ تو ، مشهورِ جهان شد حافظ ،
حلقهٔ بندگیِ زلفِ تو ، در گوشش باد ،
#حافظ
ورنه ، اندیشهٔ این کار ، فراموشش باد ،
آنکه یک جرعه مِی از دست توانَد دادن ،
دست با شاهدِ مقصود ، در آغوشش باد ،
پیرِ ما گفت : خطا بر قلم صُنع نرفت ،
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشَش باد ،
شاهِ تُرکانْ ، سخنِ مدعیان میشِنَوَد ،
شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاووشش باد ،
گرچه از کِبرْ ، سخن با منِ درویش نگفت ،
جان ، فدایِ شِکَرینپستهٔ خاموشش باد ،
چشمم ، از آینهدارانِ خط و خالش گشت ،
لبم ،،، از بوسهرُبایانِ بَر و دوشش باد ،
نرگسِ مستِ نوازشکُنِ مردمدارَش ،
خونِ عاشق به قدح گر بِخورَد ، نوشش باد ،
به غلامیِّ تو ، مشهورِ جهان شد حافظ ،
حلقهٔ بندگیِ زلفِ تو ، در گوشش باد ،
#حافظ
.
بُوَد آیا که درِ میکدهها بگشایند
گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند
اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
به صفایِ دلِ رندانِ صَبوحی زدگان
بس درِ بسته به مِفْتاحِ دعا بگشایند
نامهٔ تَعزیَتِ دختر رَز بِنْویسید
تا همه مُغبَچِگان زلفِ دوتا بگشایند
گیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ ناب
تا حریفان همه خون از مژهها بگشایند
درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زُنّار ز زیرش به دَغا بگشایند
#حافظ_شیرازی
.
بُوَد آیا که درِ میکدهها بگشایند
گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند
اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
به صفایِ دلِ رندانِ صَبوحی زدگان
بس درِ بسته به مِفْتاحِ دعا بگشایند
نامهٔ تَعزیَتِ دختر رَز بِنْویسید
تا همه مُغبَچِگان زلفِ دوتا بگشایند
گیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ ناب
تا حریفان همه خون از مژهها بگشایند
درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زُنّار ز زیرش به دَغا بگشایند
#حافظ_شیرازی
.
.
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنــــا نگـــــــــه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار ســـــــرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیمِ صبا نگه دارد
#حافظ_شیرازی
.
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست
که آشنا، سخنِ آشنــــا نگـــــــــه دارد
دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان
نگاه دار ســـــــرِ رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
غبارِ راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیمِ صبا نگه دارد
#حافظ_شیرازی
.
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
#حافظ
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
#حافظ
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
#حافظ
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
#حافظ