ای سروِ خوشخرام! ز بُستانِ کیستی؟
وی نوشکفتهگل! ز گلستان کیستی؟
جمعی شدند جمله پریشانِ موی تو
تو در میان جمع، پریشان کیستی؟
درهای فتنه، چشم تو بر خلق باز کرد
مفتون تو خود به نرگسِ فَتّان کیستی؟
حیران شدند عارف و عامی ز حُسن تو
من در تحیّرم که تو حیران کیستی؟
فرمان برند شاه و گدایت ز جان و دل
ای نازنین! تو در خطِ فرمان کیستی؟
بیروشنیّ روی تو، روزم چو موی توست
شبهای تیره، شمعِ شبستان کیستی؟
دست کسی به دامنِ وصلت نمیرسد
یا لِلعَجب! تو دست به دامان کیستی؟
پروانهسان ز آتشِ روی تو سوختند
شب تا سحر چو شمع، تو سوزان کیستی؟
بردی دل از «مظفّر» و غیری دل از تو برد
آنِ توییم ما و تو خود آنِ کیستی...
#مظفر_شیرازی
وی نوشکفتهگل! ز گلستان کیستی؟
جمعی شدند جمله پریشانِ موی تو
تو در میان جمع، پریشان کیستی؟
درهای فتنه، چشم تو بر خلق باز کرد
مفتون تو خود به نرگسِ فَتّان کیستی؟
حیران شدند عارف و عامی ز حُسن تو
من در تحیّرم که تو حیران کیستی؟
فرمان برند شاه و گدایت ز جان و دل
ای نازنین! تو در خطِ فرمان کیستی؟
بیروشنیّ روی تو، روزم چو موی توست
شبهای تیره، شمعِ شبستان کیستی؟
دست کسی به دامنِ وصلت نمیرسد
یا لِلعَجب! تو دست به دامان کیستی؟
پروانهسان ز آتشِ روی تو سوختند
شب تا سحر چو شمع، تو سوزان کیستی؟
بردی دل از «مظفّر» و غیری دل از تو برد
آنِ توییم ما و تو خود آنِ کیستی...
#مظفر_شیرازی
ای سروِ خوشخرام! ز بُستانِ کیستی؟
وی نوشکفتهگل! ز گلستان کیستی؟
جمعی شدند جمله پریشانِ موی تو
تو در میان جمع، پریشان کیستی؟
درهای فتنه، چشم تو بر خلق باز کرد
مفتون تو خود به نرگسِ فَتّان کیستی؟
حیران شدند عارف و عامی ز حُسن تو
من در تحیّرم که تو حیران کیستی؟
فرمان برند شاه و گدایت ز جان و دل
ای نازنین! تو در خطِ فرمان کیستی؟
بیروشنیّ روی تو، روزم چو موی توست
شبهای تیره، شمعِ شبستان کیستی؟
دست کسی به دامنِ وصلت نمیرسد
یا لِلعَجب! تو دست به دامان کیستی؟
پروانهسان ز آتشِ روی تو سوختند
شب تا سحر چو شمع، تو سوزان کیستی؟
بردی دل از «مظفّر» و غیری دل از تو برد
آنِ توییم ما و تو خود آنِ کیستی...
#مظفر_شیرازی
وی نوشکفتهگل! ز گلستان کیستی؟
جمعی شدند جمله پریشانِ موی تو
تو در میان جمع، پریشان کیستی؟
درهای فتنه، چشم تو بر خلق باز کرد
مفتون تو خود به نرگسِ فَتّان کیستی؟
حیران شدند عارف و عامی ز حُسن تو
من در تحیّرم که تو حیران کیستی؟
فرمان برند شاه و گدایت ز جان و دل
ای نازنین! تو در خطِ فرمان کیستی؟
بیروشنیّ روی تو، روزم چو موی توست
شبهای تیره، شمعِ شبستان کیستی؟
دست کسی به دامنِ وصلت نمیرسد
یا لِلعَجب! تو دست به دامان کیستی؟
پروانهسان ز آتشِ روی تو سوختند
شب تا سحر چو شمع، تو سوزان کیستی؟
بردی دل از «مظفّر» و غیری دل از تو برد
آنِ توییم ما و تو خود آنِ کیستی...
#مظفر_شیرازی