از براي من ويران سفر گشته مجالي دمي استادن نيست
منم از هر كه در اين ساعت غارتزدهتر
همه چيز از كف من رفته به در
دل فولادم با من نيست
همه چيزم دل من بود و كنون ميبينم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بيشكي انداخته است
دست آن قوم بدانديش در آغوش بهاري كه گلش گفتم از خون و ز زخم.
وين زمان فكرم اين است كه در خون برادرهايم
ــ ناروا در خون پيچان
بيگنه غلتان در خون ــ
دل فولادم را رنگ كند ديگرگون.
#نيما_یوشیج
منم از هر كه در اين ساعت غارتزدهتر
همه چيز از كف من رفته به در
دل فولادم با من نيست
همه چيزم دل من بود و كنون ميبينم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بيشكي انداخته است
دست آن قوم بدانديش در آغوش بهاري كه گلش گفتم از خون و ز زخم.
وين زمان فكرم اين است كه در خون برادرهايم
ــ ناروا در خون پيچان
بيگنه غلتان در خون ــ
دل فولادم را رنگ كند ديگرگون.
#نيما_یوشیج