" #نوایی "ترانهای محلی خراسانی
از" #غلام_علی_پور_عطایی "است
که از جمله مهمترین و سرشناسترین کارهای او بشمار میرود.
شعر این ترانه توسط "#طبیب_اصفهانی "سروده شده است.
این ترانه تاکنون بارها توسط خوانندگان مختلف بازخوانی شده است.
از جمله خوانندههایی که
به بازخوانی این ترانه پرداختهاند،
💠عبارتند از :
استاد محمد رضا شجریان
محمد اصفهانی
بیژن بیژنی
دریا دادور (یک نسخه در سبک اپرا از این ترانه را بازخوانی کرده است)
رضا رویگری
سیما بینا
شادمهر عقیلی
شکیلا
عارف
مهسا وحدت
محمد اصفهانی
جهان قشقایی
جمال وفایی
از" #غلام_علی_پور_عطایی "است
که از جمله مهمترین و سرشناسترین کارهای او بشمار میرود.
شعر این ترانه توسط "#طبیب_اصفهانی "سروده شده است.
این ترانه تاکنون بارها توسط خوانندگان مختلف بازخوانی شده است.
از جمله خوانندههایی که
به بازخوانی این ترانه پرداختهاند،
💠عبارتند از :
استاد محمد رضا شجریان
محمد اصفهانی
بیژن بیژنی
دریا دادور (یک نسخه در سبک اپرا از این ترانه را بازخوانی کرده است)
رضا رویگری
سیما بینا
شادمهر عقیلی
شکیلا
عارف
مهسا وحدت
محمد اصفهانی
جهان قشقایی
جمال وفایی
شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش
« منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش«
به خود گفتم تو هم مجنون یک لیلای زیبایی
که جان داروی عمر توست در لبهای میگونش
بر آر از سینه جان شعر شورانگیز دلخواهی
مگر آن ماه را سازی بدین افسان افسونش!
نوایی تازه از ساز محبت، در جهان سرکن،
کزین آوا بیاسایی ز گردشهای گردونش.
به مهر آهنگ او روز و شبت را رنگ دیگر زن
که خود آگاهی از نیرنگ دوران و شبیخونش.
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی،
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش،
به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش
غم عشق تو را نازم، چنان در سینه رخت افکند
که غمهای دگر را کرد از این خانه بیرونش!
غرور حسنش از ره میبرد، ای دل صبوری کن!
به خود باز آورد بار دگر شعر فریدونش.
#فریدون_مشیری
#نوایی_تازه
#لحظه_ها_و_احساسها
« منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش«
به خود گفتم تو هم مجنون یک لیلای زیبایی
که جان داروی عمر توست در لبهای میگونش
بر آر از سینه جان شعر شورانگیز دلخواهی
مگر آن ماه را سازی بدین افسان افسونش!
نوایی تازه از ساز محبت، در جهان سرکن،
کزین آوا بیاسایی ز گردشهای گردونش.
به مهر آهنگ او روز و شبت را رنگ دیگر زن
که خود آگاهی از نیرنگ دوران و شبیخونش.
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی،
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش،
به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش
غم عشق تو را نازم، چنان در سینه رخت افکند
که غمهای دگر را کرد از این خانه بیرونش!
غرور حسنش از ره میبرد، ای دل صبوری کن!
به خود باز آورد بار دگر شعر فریدونش.
#فریدون_مشیری
#نوایی_تازه
#لحظه_ها_و_احساسها
باران (زمزمههای استاد)
Shajarian
#نوایی_از_بهشت
🌧 آه باران...
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدی ها...
که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد...؟
زمزمه ای از استاد #شجریان
🌧 آه باران...
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدی ها...
که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد...؟
زمزمه ای از استاد #شجریان