معرفی عارفان
1.17K subscribers
33.1K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
‍هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
هر‌که در‌ خواب نشد، خانه خرابش کردند...

بازی اهل سیاست که فریب‌ست و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند...

اول کار بسی وعده‌ی‌ِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر‌آبش کردند...

آنچه گفتند شود سرکه‌یِ نیکو و حلال
در نهانخانه‌یِ تزویر، شرابش کردند...

پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند...

سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند...

گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند...

زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایه‌یِ ایجاد سرابش کردند...

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند...

زنده یاد #فرخی_یزدی
خیال طرّه ی آشفته ی تو تا دل شب

هزار بار پریشان کند خیال مرا

#فرخی_یزدی
ما لب پیمانه بوسیدیم و زاهد دست شیخ
ما به دین خود عمل کردیم و
او بر مذهبش !

#فرخی_یزدی
اصفهان
شجریان
"ساز و آواز"
اصفهان
استاد: #محمدرضاشجریان
تار: استاد #فریدون_حافظی
ویولن: استاد #همایون_خرم
سنتور: استاد #مجید_نجاحی
شعر: #فرخی_یزدی

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
انقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
اتشی در دلش افکندم و ابش کردم...
ﺩﺭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ
ﭼﻮﻥ ﻏﻨﭽﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺻﺒﺤﺪم

با ﺩﺭﻭﻥ ﭘﺮ ﺯ ﺧﻮﻥ
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ لبخندیم ﻣﺎ...

#فرخی_یزدی
هر شب ز عشق روی تو ای آفتاب روی
از دود آه تیره کنم روی ماه را

ما را مخوان به کعبه که در کیش اهل دل
معنی یکیست میکده و خانقاه را

#فرخی یزدی
دلم از این خرابی ها بود خوش
زانکه می دانم

خرابی چون که از حد بگذرد
آباد می گردد...


#فرخی_یزدی
.
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

#فرخی یزدی
اصفهان
شجریان
آواز اصفهان
#استاد:#محمد_رضا_شجریان
#تار:#استاد_فریدون_حافظی
#ویولن:#استاد_همایون_خرم
#سنتور:#استاد_مجید_نجاحی
#شعر:#فرخی_یزدی


شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کرد

منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
انقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
اتشی در دلش افکندم و ابش کردم

غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابه غم بود و جگر گذشته دهر
بر سر اتش جور تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
انچه جان کند تنم عمرحسابش کردم
#فرخی_یزدی » دیوان اشعار » غزلیات »
شمارهٔ ۲۴
 
شرط خوبی نیست تنها جان من گفتار خوب

خوبی گفتار داری بایدت رفتار خوب

گر تو را تعمیر این ویران عمارت لازم است

باید از بهر مصالح آوری معمار خوب

بت پرست خوب به از خودپرست بد رفیق

یار بد بدتر بود صد بار از اغیار خوب

خوب دانی کیست پیش خوب و بد در روزگار

آنکه می ماند ز کار خوب او آثار خوب

رشته تسبیح سالوسی بد آمد در نظر

زین سپس دست من و زلف تو و زنار خوب

نام آزادی ز بدکیشان نمی آمد به ننگ

کشور ویران ما را بود اگر احرار خوب

کار طوفان خوب گفتن نیست هر بیکاره را

کار می خواهد ز اهل کار آن هم کار خوب