از دل رفته نشان میآید
بوی آن جان و جهان میآید
آفتابی که ز ما پنهان بود
سوی ما نورفشان میآید
#مولانا⚘
بوی آن جان و جهان میآید
آفتابی که ز ما پنهان بود
سوی ما نورفشان میآید
#مولانا⚘
در بن چاهی همیبودم زبون
در همه عالم نمیگنجم کنون
آفرینها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا
#مولانا⚘
در بن چاهی همیبودم زبون
در همه عالم نمیگنجم کنون
آفرینها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا
#مولانا⚘
امشب شب من بسی ضعیف و زار است
امشب شب پرداختن اسرار است
اسرار دلم جمله خیال یار است
ای شب بگذر زود که ما را کار است
#مولانا
امشب شب پرداختن اسرار است
اسرار دلم جمله خیال یار است
ای شب بگذر زود که ما را کار است
#مولانا
باز ، فرود آمدیم ،
بر درِ سلطانِ خویش ،
باز ، گشادیم خوش ،
بال و پَرِ جانِ خویش ،
باز ، سعادت رسید ،
دامنِ ما را ، کشید ،
بر سرِ گردون ،
زدیم خیمه و ایوانِ خویش ،
دیدهی دیو و پَری ،
دید ز ما سَروری ،
هُدهُدِ جان ، بازگشت ،
سویِ سلیمانِ خویش ،
دوش ، مرا ، یار گفت : ،
چونی ازین روزگار؟ ،
چون بُوَد آنکس؟ ،
که دید دولتِ خندانِ خویش؟ ،
آن شِکَری را ،
که هیچ مصر ندیدش بهخواب ،
شُکر ، که من یافتم ،
در بُنِ دندانِ خویش ،
بی زر و سَر ،،، سَروَریم ،
بی حَشَمی ،،، مهتریم ،
قند و شِکَر میخوریم ،
در شِکَرستانِ خویش ،
#مولانا
بر درِ سلطانِ خویش ،
باز ، گشادیم خوش ،
بال و پَرِ جانِ خویش ،
باز ، سعادت رسید ،
دامنِ ما را ، کشید ،
بر سرِ گردون ،
زدیم خیمه و ایوانِ خویش ،
دیدهی دیو و پَری ،
دید ز ما سَروری ،
هُدهُدِ جان ، بازگشت ،
سویِ سلیمانِ خویش ،
دوش ، مرا ، یار گفت : ،
چونی ازین روزگار؟ ،
چون بُوَد آنکس؟ ،
که دید دولتِ خندانِ خویش؟ ،
آن شِکَری را ،
که هیچ مصر ندیدش بهخواب ،
شُکر ، که من یافتم ،
در بُنِ دندانِ خویش ،
بی زر و سَر ،،، سَروَریم ،
بی حَشَمی ،،، مهتریم ،
قند و شِکَر میخوریم ،
در شِکَرستانِ خویش ،
#مولانا