معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ز آهِ شبگیر ز بس مشعله روشن کردم
وادی عشق تو را وادی ایمن کردم

چارهء کار خود از رشکِ رقیبان به‌فراق
چارهء درد فراق تو به‌مردن کردم

بنگر ای خرمن گل از تو چه کم شد آخر،
ز نگاهی که منِ سوخته‌خرمن کردم؟

غافل از حالت صیدم شدن انصاف نبود
که به شوق تو بر این بام نشیمن کردم

دل به‌من گفت که گل گوش نخواهد کردن
روز اول که من این ناله به‌گلشن کردم

گره از کار دلم هیچ دعایی نگشود
در غمت بندگیِ شیخ و برهمن کردم

گنهی نیست محبّت که عتابی دارد
یا چه کردم که تو را این‌همه دشمن کردم

خونِ صد دلشده خوردی و فغانی که مراست
بی اثر دیدی و از صد کست ایمن کردم

گفت بر گردن من ساقی و می داد امشب
تا شدم مست و به او دست به‌گردن کردم

«عاشق» از گریهء یعقوب چه‌گویی با من؟
گریه آن بود که بر یوسف خود من کردم.

#عاشق_اصفهانی
ای ناصبور دل! به خدا می‌سپارمت
وز کوی یار می‌روم و می‌گذارمت

بگذر که سر به‌خاکِ قدم می‌گذارمت
وین جان که وقف مهر تو شد می‌سپارمت

کو طالعی که تنگ در آغوش آرمت
یا طاقتی که دست به‌دامن بدارمت؟

اغیار در کمین تو و من قرین مرگ
جان می‌سپارم و به‌خدا می‌سپارمت

ترسم ز عادتی که مرا با جفای توست
یار کسان شوی و همان دوست دارمت

کردم هزار چاره پیِ اضطرابِ دل
ممکن نشد دمی که به‌خاطر نیارمت

با آه و ناله‌ام هوسِ وصلِ چون تویی
وین طرفه‌تر نگر که ز خود می‌شمارمت

ای سنگدل که "عاشقِ" مسکین اسیر توست
تخم وفا چه‌سان به دلِ سخت کارمت؟

#عاشق_اصفهانی
ای‌دل! ز سرِ وصلِ دلارام گذشتیم
فارغ بنشین! زین طمعِ خام گذشتیم

بال و پرِ ما سست شد از ذوقِ نشیمن
هر وقت که بر گوشهٔ آن بام گذشتیم

شاید که شبی یا سحری در بگشایند
هم صبح بر آن کوچه و هم شام گذشتیم

از هر طرفی ریخت به‌ما سنگِ ستمْ چرخ
با چشمِ فروبسته به‌آرام گذشتیم

آن رندِ خرابیم که در کوی خرابات
از مُلکتِ جمشید به‌یک جام گذشتیم

تا راز دلِ غم‌زده غمّاز نداند
از نامه‌بر و نامه و پیغام گذشتیم

بیهوده لئیمانِ جهان را بستودیم
«عاشق»! چو کرم نیست ز ابرام گذشتیم.

#عاشق اصفهانی
خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش
چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش

نمیگویم فراموشم مکن گاهی به یاد آور
اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش

#عاشق_اصفهانی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شریک کن به منِ ناتوان اسیری چند
برای کشتن من، یک نگاهْ بسیار است

#عاشق_اصفهانی
گر تو باشی می توان صد سال بی جان زیستن

بی تو گر صد جان بود یک لحظه نتوان زیستن...

#عاشق_اصفهانی
tarabesstaan
تصنیف نگار _ حسام الدین سراج
🍃🌸🌸🌸

لب لعل ای نگار دریغ از ما مدار
که مهمان توام امشب به یک ساغر شراب

به رویم گَردٍِ غم کند تا کی ستم
زمن اشک از تو مژگان از رخم بفشان غبار

#عاشق_اصفهانی
مسکین‌دلم که بسته‌ی مشکین‌کمندِ توست
غافل مشو از او که گرفتارِ بندِ توست

کس از غمت خراب نشد این‌چنین که من
وقت قبولِ خاطرِ مشکل‌پسندِ توست

هرچند نیست مدّعیِ من، سزای رحم
بیچاره آن کسی که گرفتارِ بندِ توست

طوبیٰ و سِدره جلوه‌ی خوبی فروختند
هنگام جلوه‌کردن سروِ بلند توست

یک شعله‌ام ز سینه، جهان را کفایت است
جوری که می‌کشیم، ز بیمِ گزند توست

عیسیٰ به جان‌سپردن «عاشق» بسی گریست
گویا شنیده بود که او دردمند توست...

#عاشق_اصفهانی
آمدم کز تـو سـتانم
دل نافرمان را

دیدمت روی و
به فرمان تو کردم جان را


#عاشق_اصفهانی
شاید به حالم بنگرد چشمِ خمارآلوده‌ات
ساقی که باشد سرگِران بر خاک ریزد جام را

#عاشق_اصفهانی
‏تغافل کرد تا در آرزوی دام ِاو بودم

کنون کز گوشه‌ی بامش پریدم، دانه می‌ریزد....!!

#عاشق_اصفهانی
از دل تنگ‌ اسیران قفس یاد کنید

ای که دارید نشیمن به لب بامی چند

#عاشق_اصفهانی
باید گذشتن چون ز جان روز وداع یار به


چون زیستن بی او بود مردن از این بسیار به

#عاشق_اصفهانی
دردم نه همین است که بستند پرم را
ترسم نرسانند به گلشن خبرم را
از حسرت مرغی که جدا مانده ز گلشن
آگه نشدم تا نشکستند پرم را

گردیست ز من باقی و ترسم که تو از ناز
تا باز کنی چشم، نیابی اثرم را
بودند به هم روز و شب، آیا که جدا کرد؟
از روشنی روز، شب بی سحرم را

چون لاله من آن روز که سر برزدم از خاک
پیوست به داغ تو محبت جگرم را
عاشق منم آن نخل که از سردی ایام
یکباره برافشاند قضا برگ و برم را

#عاشق_اصفهانی
پیِ تابوت من گفتم بیا گامی دو از یاری
نگفتم بر مرادِ غیر، چاکِ پیرهن بگشا

#عاشق_اصفهانی