معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
رحمنِ لایَموت چو این پادشاه را
دید آن چنان کزو عَمَلُ‌الخَیرِ لایموت
روحش قرینِ رحمتِ خود کرد تا بُوَد
تاریخِ این مُعامله رحمنِ لایَموت.

امروز برابر است با روز مرگ شاه شجاع.
فرزند مبارزالدین محمد بن امیر مظفر بن منصور بن پهلوان حاجی است. ۵۳ سال عمر کرد و ۲۵ سال سلطنت نمود و در سال ۷۸۶هَ.ق. برابر ۲۵ مهرماه سال ۷۶۳ خورشیدی درگذشت.
اشعار فارسی و عربی سروده است که سعدالدّین انسی آنها را گردآوری کرده و مقدمه‌ای برآن نگاشته است و دیوان او در بمبئی بچاپ رسیده است. وی قسمت بیشتر از مدت سلطنت خود را بدفع مخالفان گذرانده است و اغلب در این زدوخوردها که با برادران یا برادرزادگان خود داشته فاتح بوده است. شاه شجاع از طرف مادر منسوب به قراختائیان کرمان است و قسمتی از سپاهیان او نیز ترک و سلسله ٔ او جانشین اتابکان فارس بود. شاه شجاع مردی فاضل و شاعر و شعردوست و ادب پرور و نزد قاضی عضدالدین ایجی و جمعی دیگر ازعلمای وقت تحصیل کرد و در نه سالگی قرآن را حفظ کرد و در اقامه ٔ شعایر دینی جد بلیغ داشت. شاه شجاع دارای خطی زیبا نیز بود و مدرسه ٔ «دارالشفاء» شیراز را تأسیس کرد و سید شریف جرجانی را مأمور تدریس دانشجویان کرد و خود او هم اغلب در حوزه ٔ درس مولانا قوام‌الدّین حاضر میشد و در نشر اصول مذهب تسنن پرداخت و بروش پدر خویش با خلفای فاطمی مقیم مصر بیعت کرد مخصوصاً در سال ۷۷۰هَ.ق. علمای دینی را واداشت که در قبول بیعت «القاهر باﷲ محمدبن ابی بکر» نامه ها بنوشتند و نام این خلیفه را در خطبه ها داخل کردند. و ممدوح حافظ شیرازی و معاصر عماد فقیه نیز بوده است. (الذریعة ج۹: ۴۹۹) (مجمع الفصحاء ج۱: ۳۵) (حافظ شیرین سخن تألیف معین ص ۲۳۳ به بعد).
#یاد_بود_بزرگان
#حافظ #شاه‌شجاع

دیوان حافظ؛ براساس نسخه‌ی نویافته‌ی بسیارکهن؛ به کوشش سیدصادق سجّادی، علی بهرامیان؛ توضیح واژه‌ها و معنای ابیات کاظم برگ‌نیسی؛ فکر روز؛ ۱۳۷۹: ۷۰۶.
فرهنگ بزرگ دهخدا؛ علی اکبر دهخدا؛ مجلس،۱۳۲۵ودانشگاه تهران،۱۳۳۷.
۲۹ خرداد سالروز درگذشت #علی_شریعتی

( زادهٔ ۲ آذر ۱۳۱۲ سبزوار – درگذشتهٔ ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ انگلیس ) #نویسنده، #جامعه‌شناس و #پژوهشگر_دینی

دکتر على #شریعتی‌، فرزند #محمدتقی‌_شریعتی‌_مزینانی استا‌د دانشگا‌ه‌ مشهد بود.
وی پس‌ از گذراندن‌ دوران‌ کودکی‌ وارد دبستا‌ن‌ و پس‌ از شش‌ سا‌ل‌ وارد دانشسرای‌ مقدما‌تی‌ در مشهد شد. او که علا‌وه‌ بر خواندن‌ دروس‌ دانشسرا از کلا‌سها‌ی‌ پدرش‌ نیز بهره می‌گرفت، پس از پا‌یا‌ن‌ تحصیلا‌ت‌ دانشسرا، به‌ آموزگا‌ری‌ پرداخت‌.
شریعتی‌ در سا‌ل‌ ۱۳۳۴ به‌ دانشکده‌ ادبیا‌ت‌ و علوم‌ انسا‌نی‌ دانشگا‌ه‌ مشهد وارد شد و رشته‌ ادبیا‌ت‌ فا‌رسی‌ را برگزید و در همین‌ سا‌ل‌ با‌ یکی‌ از همکلا‌سا‌ن‌ خود بنا‌م‌ پوران‌ شریعت‌ رضوی‌ ازدواج‌ کرد.
او در سا‌ل ‌ ۱۳۳۷ پس‌ از دریا‌فت‌ لیسا‌نس‌ در رشته‌ ادبیا‌ت‌ فا‌رسی‌ به علت‌ شا‌گرد اول‌ شدنش‌ برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌ فرانسه‌ فرستا‌ده‌ شد و در آنجا‌ به‌ تحصیل‌ علومی‌ چون‌ جا‌معه‌ شنا‌سی‌، مبا‌نی‌ علم‌ تا‌ریخ‌ و تا‌ریخ‌ و فرهنگ‌ اسلا‌می‌ پرداخت‌ و با‌ استادان بزرگی‌ چون‌ ما‌سینیون، گورویچ‌ و ‌سا‌رتر و... آشنا‌ شد و از آنا‌ن‌ بهره‌‌ها‌ی‌ بسیا‌ر برد.
دوران‌ تحصیل‌ شریعتی‌ همزما‌ن‌ با‌ جریا‌ن‌ نهضت‌ ملی‌ ایران‌ به‌ رهبری‌ مصدق‌ بود که‌ او نیز با‌ قلم‌ و بیا‌ن‌ خود و نوشته‌‌ها‌ی‌ محکم‌ و مستدل‌ از این‌ حرکت‌ دفا‌ع‌ می‌‌کرد. وی‌ پس‌ از سا‌لها‌ تحصیل‌ با‌ مدرک‌ دکترا در رشته‌‌ها‌ی‌ جا‌معه‌‌شنا‌سی‌ و تا‌ریخ‌ ادیا‌ن‌ به‌ ایران‌ با‌زگشت‌ اما به‌ زندان‌ فرستاده شد و بعد از چند ما‌ه‌ آزاد و به‌ خراسا‌ن‌ رفت.
در سا‌ل‌ ۱۳۴۴ اداره‌ فرهنگ‌ مشهد او را به عنوان‌ دبیر انشا‌ء استخدام‌ کرد و چندی بعد در دبیرستا‌ن‌ به تدریس‌ پرداخت و سپس به‌ عنوان‌ استا‌دیا‌ر تا‌ریخ‌ وارد دانشگا‌ه‌ مشهد شد.
در سا‌ل‌ ۱۳۴۸ به‌ حسینیه‌ ارشا‌د دعوت‌ شد و به زودی‌ مسئولیت‌ امور فرهنگی‌ حسینیه‌ را عهده‌دار شد و به‌ تدریس‌ جا‌معه‌ شنا‌سی‌ مذهبی‌،‌ .تا‌ریخ‌ شیعه‌ و معا‌رف‌ اسلا‌می‌ پرداخت.
در سا‌ل‌۱۳۵۲ حسینیه‌ ارشا‌د تعطیل‌ و شریعتی به مدت ‌ ۱۸ ما‌ه‌ روانه‌ زندان‌ شد.
از این‌ به‌ بعد تا‌ سا‌ل‌ ۱۳۵۶ و هجرتش، او زندگی‌ سختی‌ را پشت‌ سر گذاشت‌. سا‌واک‌ نقشه‌ داشت‌ که‌ او را از پا‌ در آورد. در این‌ زما‌ن‌ استا‌د محمدتقی‌ شریعتی‌ را دستگیر و تحت‌ فشا‌ر قرار داده‌ بودند تا‌ پسرش‌ را محکوم‌ کند، اما‌ او سر با‌ز می‌زد و دکتر شریعتی‌ خود را در اختیا‌ر آنها‌ گذاشت تا‌ پدرش را رها‌ کنند.
در مهر ما‌ه‌ ۱۳۵۳ سا‌واک‌ که از محبوبیت‌ او آگا‌ه‌ بود، می‌خواستند او را وادار به‌ همکا‌ری‌ در نمایش تلویزیونی کنند اما موفق نشدند.
و سرانجام در ۲۵ اردیبهشت‌ ما‌ه ۱۳۵۶ تهران‌ را به سوی‌ اروپا‌ ترک‌ کرد و چندی بعد در ۴۴ سالگی درگذشت.

#یاد_و_نامش_جاودان
ز مال و منصب دنیا جز این نمی‌ماند
میان اهل مروت که #یاد_باد_فلان

حیات مانده غنیمت شمر که باقی عمر
چو برف بر سر کوهست روی در نقصان

بمرد و هیچ نبرد آنکه جمع کرد و نخورد
#بخور #ببخش #بده ؛ای که می‌توانی هان...


#سعدی
Audio
شعر تنها نشین
باصدای شاعر :
#استادحسین_منزوی
در رادیو در سن ۲۰ سالگی(سال ۱۳۴۵)، دوران دانشجویی
#یاد_بود_بزرگان
ابويزيد رحمه الله گفت كه:
جواب سخن ياد داريت هر كه جواب سخن خويش ياد ندارد هر كجا كه سخن گويد باك ندارد!
حساب روز قيامت ياد داريت كه هر كه حساب قيامت ياد ندارد مال از هر كجا جمع كند باكی ندارد!
قدر رفتن نيك بشناسيت هر كه قدر رفتن نيك نشناسد صحبت با هر كه دارد باكی ندارد!!!

#نوارالعلوم_شیخ_ابوالحسن_خرقانی
#یاد_دارید
#یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی

در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود...

#حافظ
#یاد_بگیر_که_چطور_خداحافظی_کنی

انسانی که میداند چگونه عشق بورزد،لحظه ای که از آن بیرون میرود را نیز میشناسد.با وقار از آن خارج میشود،با یک خداحافظی، با سپاس،نه با زجه و ناله و اشک
ولی فقط انسانی که میداند چگونه عشق بورزد،میداند چگونه جدا شود،اما اکثریت نمیدانند و وابستگی ها یشان را با عشق اشتباه میگیرند.مردم عشق ورزیدن را نمیشناسند و آنوقت زمانی که وقت جدایی میرسد، نمیدانند چگونه خداحافظی کنند و دچار غم و اندوه فراوان میشوند
اگر عشق بورزی، خواهی دانست که هر رابطه ای آغازی دارد و پایانی دارد: زمانی برای شروع هست و زمانی برای پایان، و آنگاه زخمی وجود نخواهد داشت. او زخمی نمیشود، زیرا خوب میداند که آن فصل پایان گرفته است. او در استیصال نیست، فقط درک میکند و از دیگری تشکر میکند
به او میگوید: "تو هدایای بسیار زیبایی به من دادی. نگرش تازه ای از زندگی به من بخشیدی؛ دریچه هایی را برایم گشودی که شاید هرگز خودم نمیتوانستم بگشایم. اینک زمان آن رسیده که ما جدا شویم و راههایمان را به تنهایی بپیماییم."
این تمامی هنر عشق ورزیدن است. عشقی که در آن هیچ اثری از وابستگی و ترس نیست.

#اوشو
#ی_چکه_کتاب و #یاد



برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند . چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند.
وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت‌وگو می‌کردند.
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید.
پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود. آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود.

ما بالاخره نفهمیدیم
بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟...
!؟...

#عمران_صلاحی

📚 کمال تعجب
پوینده
چاپ نخست، ۱۳۸۶


امروز، چهاردهمین سالگرد درگذشت عمران صلاحی، نویسنده، شاعر و طنزپرداز معاصر کشورمان است.


بر سرش چتر گرفتم،
دیدم
او خودش (باران) است!


#عمران_صلاحی
گرچه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم.... که نهانش نظری با من دل سوخته…
* تا کجا باز دلِ غم‌زده‌ای سوخته بود...*

ساز و آواز از آلبوم "یاد ایّام"
#محمدرضا_شجریان
تار: داریوش پیرنیاکان
نی: جمشید عندلیبی
غزل #حافظ

#یاد_ایام
 #یاد
روایتی از ترانه گل افشین
ساخته زنده نام
استادناصرچشم آذر:

 افشین مقدم، کیوان، داریوش، نلی، ماسیس، اونیک
اعضای گروه "شیش و هشت" بودند که با آهنگ های
"پرویز مقصدی "
در شوی تلویزیونی فرشید رمزی
در اواخر دهه ی ۴۰ برنامه اجرا
می کردند.
ترانه هایی مانند
" به من نگو دوستت دارم، "شیطنت"، "تنگه غروبه" و... محصول همکاری این گروه در آن برنامه هاست.
با تغییر فضای موسیقی پاپ، فضای موسیقی آنها نیز در اوایل دهه ی ۵۰ تغییر کرد و هر یک به فراخور سلیقه ی شخصی، ترانه های مستقلی را اجرا کردند.

تصادف افشین مقدم در جاده ی شمال و حبس شدن صدای او در سراسر گیتی تا روزِ آخر، به این ترانه ی سوگوارانه با صدای صمیمی ترین رفیق او، کیوان رسید.

ترانه " گل افشین "
یک کولاژ به تمام معنا است.
اگر معنای کولاژ، کنار هم قرار دادن آثار بی پیوند، به هم، و گرفتن مفهوم نو و واحد از آنها باشد
ترانه ی " گل افشین"
اجرای دقیق آن است.

کیوان، همراه ترین همصدای قدیم ِ افشین که در کنار "ماسیس"، "نلی"، "داریوش"، "اونیک" در گروه شش و هشت، متولی این یادمان زیبا شد.

"امیر خسته"
بر مبنای دیگر ترانه های افشین، کلام ترانه را سرود.
او مولفه های چند ترانه ی معروف افشین مقدم را بر گرفت و کنار هم چید و به بغض کیوان سپرد.
گلدون و زمستون.
مسافر.فصل زمستون.
باغچه. جای تو خالی.
گل های باغچه. چشم انتظار...
همه ی این ها را می چیند و
باغچه ای از یاد افشین می سازد تا آنجا که کیوان با بغض می گوید :

گل افشین ! کجایی ؟
 ببینی داغ مرگ رو رو تنامون

صدای تو مونده
توی آهنگ تلخ گریه هامون

ناصر چشم آذر
در مقام اهنگساز و تنظیم کننده
و رهبر ارکستر این ترانه نیز همین روند را گلباران کرده است.
نوای همسرایان و ارگ کلیسا
( هارپسی کورد)
در ابتدای ترانه یاد آور ِ یک تشیع و خاکسپاری پر جبروت است.

بعد افکت باد و بعد پیانوکه گویی از سفر ذهنی راوی به گذشته
می گوید.
با شروع صدای خواننده
به ملودی ترانه ی زمستون 
آهنگ سیاوش قمیشی
کلام سعید دبیری
صدای افشین مقدم - سفر می کند.

در میانه ی دو بخش صدای خواننده، او با همسرایان به ملودی ترانه " مسافر " و " آخرین طبیب"
هر دواثر جهانبخش پازوکی و صدای افشین مقدم- دست
می کشد و بعد با پیانو، به ملودی ترانه ی " صدای فریاد "
آهنگ ناصر چشم آذرو
کلام منصور تهرانی و
صدای افشین- می رسد
و به در نهایت به " گل افشین "
و بغض کیوان می رسد.

ترانه ی گل افشین، همچنان که یادمانی ست از یکی از خوش صدا ترین خوانندگان دهه ی ۵۰
سندی ست از خلاقیت، و
هنر مندی کارورزان ترانه
در همان دهه!
هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز

آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود

من بودم و توران و هستی لذتی داشت

وز شوق چشمک می‌زد و رویش به ما بود

ماه از خلال ابرهای پاره پاره

چون آخرین شب‌های شهریور صفا داشت

آن شب که بود از اولین شب‌های مرداد

بودیم ما بر تپه‌ای کوتاه و خاکی

در خلوتی از باغ‌های احمد آباد

هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز

پیراهنی سربی که از آن دستمالی

دزدیده بودم چون کبوترها به تن داشت

از بیشه‌های سبز گیلان حرف می‌زد

آرامش صبح سعادت در سخن داشت

آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود

گاهی سکوتی بود، گاهی گفت و گویی

با لحن محبوبانه، قولی، یا قراری

گاهی لبی گستاخ، یا دستی گنه‌کار

در شهر زلفی شب روی می‌کرد، آری

من بودم و توران و هستی لذتی داشت

آرامشی خوش بود، چون آرامش صلح

آن خلوت شیرین و اندک ماجرا را

روشنگران آسمان بودند، لیکن

بیش از حریفان زهره می‌پایید ما را

وز شوق چشمک می‌زد و رویش به ما بود

آن خلوت از ما نیز خالی گشت، اما

بعد از غروب زهره، وین حالی دگر داشت

او در کناری خفت، من هم در کناری

در خواب هم گویا به سوی ما نظر داشت

ماه از خلال ابرهای پاره پاره

#مهدی_اخوان_ثالث
#یاد
#زمستان
از انفجار قطره زمانی گذشته بود
از انفجار قطره که دریا
از انبساط سبز روح بهار که صحرا
گلهای سرخ دامنه را دیدیم
مست بلوغ سرخ طراوت
که اشتران قافله ی قاچاق را
آن گونه سهمناک
با رقصشان گرفت که دشمن فرا رسید
ما تا انفجار نبض
تا احتراق داغ شقیقه ها
تا اضطراب لحظه ی موعود
رفتیم
تا جنگل طلایی ارژن
تا جنگل بلوط
که دیدیم
دود
و ز ماورا دود و درخت و
زغال
سالار عاشقان
چنگ بلند بارانش در دست می سرود
ای عاشقان خسته
ای قوچ های تشنه تنها سرگردان
که نامهایتان
و عکس تیر خورده ی قلب شهیدتان را
بر کنده های تناور حک کرده اند
افسوس ! در ولایت دنیا
هیزم شکن سواد ندارد
اینست
که عاشق
باید که یادگاری ها را
زین بعد بر رواق باد نگارد

#منوچهر_آتشی
#یاد_و_باد
#دیدار_در_فلق