یوسف کنعانیم، روی چو ماهم گواست؛
هیچ کس از آفتاب خط و گواهی نخواست.
ای گل و گلزارها، کیست گواه شما
رنگ که در چشمهاست، بوی که در مغزهاست.
(دیوان شمس)
آفتاب جمال مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز اکنون چندین صد ماه است که در آسمان ذوق ومعرفت و معرفت الاهی طلوع کرده و همچنان در وسط السماء عالم جان بر تخت نیمروز نشسته و از مدح و ثنای عالمیان بی نیاز است:
مدح تعریف است و تخریق حجاب؛
فارغ از مدح و تعریف آفتاب.
مادح خورشید مداح خود است،
که دو چشم سالم و نا مُرمَد است.
(مثنوی)
چه نیاز که گویند در ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ بدنیا آمد؟ آن کس که نه صدف گردون را بر گوهر یکتای خویش تنگ دیده و از مضیق جهات بیرون پریده است و در بلخ و بخارا کی گنجد ؟
این جهان وان جهان مرا مطلب
کاین دو گم شد در آن جهان که منم.
(دیوان شمس)
گفتم ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفتا: من
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه!
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل،
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه!
(دیوان شمس)
و آن کس که در بغداد ازل کوس انا الحق زده و پیش از این انگور ها می خورده و باده در جوشش گدای جوش اوست دستخوش سال و ماه کی باشد؟
پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
ما به بغداد جهان جان اناالحق میزدیم
پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود
(دیوان شمس)
و آن عاشق سرمست که زندان زمان را در شکسته و در شب معراج عشق و لیلة القدر گیسوی دوست با قافله سالار خویش، محمد (ص)، دیدار کرده است بازیچۀ روز و شب کی گردد؟
تا ز روز و شب گذر کردم چنان
که ز اسپر بگذرد نوک سنان
که از آن سو جملهٔ ملت یکیست
صد هزاران سال و یک ساعت یکیست
هست ازل را و ابد را اتحاد
عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد
(مثنوی)
#الهی قمشهای
هیچ کس از آفتاب خط و گواهی نخواست.
ای گل و گلزارها، کیست گواه شما
رنگ که در چشمهاست، بوی که در مغزهاست.
(دیوان شمس)
آفتاب جمال مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز اکنون چندین صد ماه است که در آسمان ذوق ومعرفت و معرفت الاهی طلوع کرده و همچنان در وسط السماء عالم جان بر تخت نیمروز نشسته و از مدح و ثنای عالمیان بی نیاز است:
مدح تعریف است و تخریق حجاب؛
فارغ از مدح و تعریف آفتاب.
مادح خورشید مداح خود است،
که دو چشم سالم و نا مُرمَد است.
(مثنوی)
چه نیاز که گویند در ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ بدنیا آمد؟ آن کس که نه صدف گردون را بر گوهر یکتای خویش تنگ دیده و از مضیق جهات بیرون پریده است و در بلخ و بخارا کی گنجد ؟
این جهان وان جهان مرا مطلب
کاین دو گم شد در آن جهان که منم.
(دیوان شمس)
گفتم ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفتا: من
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه!
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل،
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه!
(دیوان شمس)
و آن کس که در بغداد ازل کوس انا الحق زده و پیش از این انگور ها می خورده و باده در جوشش گدای جوش اوست دستخوش سال و ماه کی باشد؟
پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
ما به بغداد جهان جان اناالحق میزدیم
پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود
(دیوان شمس)
و آن عاشق سرمست که زندان زمان را در شکسته و در شب معراج عشق و لیلة القدر گیسوی دوست با قافله سالار خویش، محمد (ص)، دیدار کرده است بازیچۀ روز و شب کی گردد؟
تا ز روز و شب گذر کردم چنان
که ز اسپر بگذرد نوک سنان
که از آن سو جملهٔ ملت یکیست
صد هزاران سال و یک ساعت یکیست
هست ازل را و ابد را اتحاد
عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد
(مثنوی)
#الهی قمشهای
برای خداوند فرقی ندارد که تو
برایش نماز بخوانی یا نه ؛
برایش روزه بگیری یا نه
فرقی ندارد
چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی
اما اینها برای من و تو فرق می کند
و این فرق زمانی شروع شد که
من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ،
من گفتم من با ایمان ترم
و تو گفتی من!
و فراموش کردیم که
خدای هر دویمان یکیست
خداوند عارف عاشق می خواهد
نه مشتری بهشت.
#الهی_قمشهای
برایش نماز بخوانی یا نه ؛
برایش روزه بگیری یا نه
فرقی ندارد
چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی
اما اینها برای من و تو فرق می کند
و این فرق زمانی شروع شد که
من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ،
من گفتم من با ایمان ترم
و تو گفتی من!
و فراموش کردیم که
خدای هر دویمان یکیست
خداوند عارف عاشق می خواهد
نه مشتری بهشت.
#الهی_قمشهای
نفرین وآرزوی مرگ
برای دیگران داشتن
بذرسیاه ناآرامی و
آشفتگی رادروجودمان
پرورش میدهد
وآسودگی رابرایمان
بی رنگ میکند
مابه دعای هم محتاجیم
نه به نفرین و لعن!
#الهی_قمشهای
برای دیگران داشتن
بذرسیاه ناآرامی و
آشفتگی رادروجودمان
پرورش میدهد
وآسودگی رابرایمان
بی رنگ میکند
مابه دعای هم محتاجیم
نه به نفرین و لعن!
#الهی_قمشهای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عقل جزوی همچو برقست و درخش
در درخشی کی توان شد سوی وخش
نیست نور برق بهر رهبری
بلک امریست ابر را که میگری
برق عقل ما برای گریه است
تا بگرید نیستی در شوق هست
مولوی, مثنوی معنوی, دفتر چهارم
کانال عرفای کهن پیام عارفان
#الهی_قمشهای
در درخشی کی توان شد سوی وخش
نیست نور برق بهر رهبری
بلک امریست ابر را که میگری
برق عقل ما برای گریه است
تا بگرید نیستی در شوق هست
مولوی, مثنوی معنوی, دفتر چهارم
کانال عرفای کهن پیام عارفان
#الهی_قمشهای
آرزو دلیل بر استعداد است!!!!
وقتی آدم آرزو می کند که ای کاش من چنین و چنان شوم بدانید که حتما می تواند بشود و اگرنه آرزو نمی کرد!
مثلا هیچ بره ای که به دنیا می آید آرزو می کند که رئیس دانشگاه هاروارد شود؟ اصلا به ذهنش خطور نمی کند.
هرکسی در دلش هر آرزویی هست برآورده می شود. شک نکنید!
برای اینکه اصلا آرزو سند حقانیت ماست.
#الهی_قمشهای
وقتی آدم آرزو می کند که ای کاش من چنین و چنان شوم بدانید که حتما می تواند بشود و اگرنه آرزو نمی کرد!
مثلا هیچ بره ای که به دنیا می آید آرزو می کند که رئیس دانشگاه هاروارد شود؟ اصلا به ذهنش خطور نمی کند.
هرکسی در دلش هر آرزویی هست برآورده می شود. شک نکنید!
برای اینکه اصلا آرزو سند حقانیت ماست.
#الهی_قمشهای
هر آدمی در زندگی باید کسی رو داشته باشه
که حس کنه با نبودش دنیاش خراب میشه...
اگر در طول زندگی همچین کسی رو پیدا نکردی
بدون اصلا زندگی نکردی،
فقط عمرتو هدر دادی...
#الهی_قمشهای
که حس کنه با نبودش دنیاش خراب میشه...
اگر در طول زندگی همچین کسی رو پیدا نکردی
بدون اصلا زندگی نکردی،
فقط عمرتو هدر دادی...
#الهی_قمشهای
#کلام
" بزرگی در بزرگواری است "
سالی رفت و سالی آمد
و همه مردم جهان به قدر یک سال بزرگتر شدند
اما اگر بزرگی را از سال و ماه جدا کنیم
و به زیبایی و نیکویی پیوند دهیم
آرزوی ما این است که مردمان
آنقدر بزرگ شوند
که بدانند بزرگی در بزرگواری است
و رستگاری همگان در مهربانی و همدردی است
ابوسعید گفت اگر در سرتاسر خاوران خاری در پای کسی رود
آن در پای من رفته است
و مسیح همه آلام بشری را چون تاج خار بر سر خود نهاد
و احمد به وحی الهی گفت شما هرگز به مقام نیکویی نخواهید رسید
مگر از آن چیزها که خود دوست می دارید به دیگران کرامت کنید
دلا تا بزرگی نیاری به دست
به جای بزرگان نشاید نشست
#نظامی
#الهی_قمشهای
" بزرگی در بزرگواری است "
سالی رفت و سالی آمد
و همه مردم جهان به قدر یک سال بزرگتر شدند
اما اگر بزرگی را از سال و ماه جدا کنیم
و به زیبایی و نیکویی پیوند دهیم
آرزوی ما این است که مردمان
آنقدر بزرگ شوند
که بدانند بزرگی در بزرگواری است
و رستگاری همگان در مهربانی و همدردی است
ابوسعید گفت اگر در سرتاسر خاوران خاری در پای کسی رود
آن در پای من رفته است
و مسیح همه آلام بشری را چون تاج خار بر سر خود نهاد
و احمد به وحی الهی گفت شما هرگز به مقام نیکویی نخواهید رسید
مگر از آن چیزها که خود دوست می دارید به دیگران کرامت کنید
دلا تا بزرگی نیاری به دست
به جای بزرگان نشاید نشست
#نظامی
#الهی_قمشهای
مُعاشقه
تهران پادکست
" مُعاشقه "
با حضور
#محمد_رضا_شجریان
#الهی_قمشهای
#محمد_ابراهیم_جعفری
#رضا_براهنی #مسعود_کیمیایی
با حضور
#محمد_رضا_شجریان
#الهی_قمشهای
#محمد_ابراهیم_جعفری
#رضا_براهنی #مسعود_کیمیایی
Audio
چو بگذشت سال ازبرم شست و پنج
فزون کردم اندیشهٔ درد و رنج
به تاریخ شاهان نیاز آمدم
به پیش اختر دیرساز آمدم
بزرگان و با دانش آزادگان
نبشتند یکسر همه رایگان
نشسته نظاره من از دورشان
تو گفتی بدم پیش مزدورشان
جز احسنت از ایشان نبد بهرهام
بکفت اندر احسنتشان زهرهام
#حکیمابوالقاسم_فردوسی
سخنرانی استاد #الهی_قمشهای در ارتباط با #فردوسی و اثر فاخر وی #شاهنامه
فزون کردم اندیشهٔ درد و رنج
به تاریخ شاهان نیاز آمدم
به پیش اختر دیرساز آمدم
بزرگان و با دانش آزادگان
نبشتند یکسر همه رایگان
نشسته نظاره من از دورشان
تو گفتی بدم پیش مزدورشان
جز احسنت از ایشان نبد بهرهام
بکفت اندر احسنتشان زهرهام
#حکیمابوالقاسم_فردوسی
سخنرانی استاد #الهی_قمشهای در ارتباط با #فردوسی و اثر فاخر وی #شاهنامه
هرزمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید
هر چند راه او سخت و ناهموار باشد
وهر زمان بالهای عشق، شما را دربر گرفت خود را به او بسپارید
هر چند که تیغهای پنهان دربال و پرش ممکن است
شما را مجروح کند
وهر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید
هرچند دعوت او رویاهای شما را
چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد
به صلیب نیز می کشد.
وچنانکه شما را می رویاند
شاخ و برگ شما را هرس می کند
وچنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود
و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود
و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد
وسپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید ازآن بیرون آید
سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید
وبعد از آن شما را برآتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید
عشق با شما چنین رفتارها می کند
تا به اسرار قلب خود معرفت یابید
و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزئی از آن شوید
اما اگر از ترس بلا و آزمون
تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید
خوشتر آنکه عریانی خود بپوشانید
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید
به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست
جایی که شما می خندید اما تمامی خنده خود را
بر لب نمی آورید
ومی گریید اما تمامی اشکهای خود را فرو نمی ریزید
عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش
عشق نه مالک است و نه مملوک
زیرا عشق برای عشق کافی است
وقتی که عاشق می شوید مگویید«خداوند در قلب من است»، بلکه بگویید«من در قلب خداوند جای دارم»
وگمان مکنید که زمام عشق در دست شماست
بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته بیند حرکت شما را هدایت می کند
عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش دررسد
اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید
آرزو کنید ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید
آرزو کنید زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد
آرزو کنید سپیده دم برخیزید و بالهای قلبتان را بگشایید
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است
آرزو کنید هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید
آرزو کنید شب هنگام با دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید
و به خواب روید، با دعایی در دل برای معشوق
و آوازی بر لب در ستایش او
#جبران_خلیل_جبران
برگردان: #الهی_قمشهای
هر چند راه او سخت و ناهموار باشد
وهر زمان بالهای عشق، شما را دربر گرفت خود را به او بسپارید
هر چند که تیغهای پنهان دربال و پرش ممکن است
شما را مجروح کند
وهر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید
هرچند دعوت او رویاهای شما را
چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد
به صلیب نیز می کشد.
وچنانکه شما را می رویاند
شاخ و برگ شما را هرس می کند
وچنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود
و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود
و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد
وسپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید ازآن بیرون آید
سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید
وبعد از آن شما را برآتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید
عشق با شما چنین رفتارها می کند
تا به اسرار قلب خود معرفت یابید
و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزئی از آن شوید
اما اگر از ترس بلا و آزمون
تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید
خوشتر آنکه عریانی خود بپوشانید
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید
به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست
جایی که شما می خندید اما تمامی خنده خود را
بر لب نمی آورید
ومی گریید اما تمامی اشکهای خود را فرو نمی ریزید
عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش
عشق نه مالک است و نه مملوک
زیرا عشق برای عشق کافی است
وقتی که عاشق می شوید مگویید«خداوند در قلب من است»، بلکه بگویید«من در قلب خداوند جای دارم»
وگمان مکنید که زمام عشق در دست شماست
بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته بیند حرکت شما را هدایت می کند
عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش دررسد
اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید
آرزو کنید ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید
آرزو کنید زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد
آرزو کنید سپیده دم برخیزید و بالهای قلبتان را بگشایید
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است
آرزو کنید هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید
آرزو کنید شب هنگام با دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید
و به خواب روید، با دعایی در دل برای معشوق
و آوازی بر لب در ستایش او
#جبران_خلیل_جبران
برگردان: #الهی_قمشهای
تنها انسان عاشق است كه از احوال ديگری باخبر میشود؛ با او همدلی میكند،
به درون كشتی ديگری میرود و اگر طنابی سست شده است،
آن را محكم میكند و اگر شكستگی پيش آمده است به اصلاح آن میكوشد.
آن كس كه عاشق نيست خبری جز از خويشتن ندارد
و یقیناً خويشتن را نيز درست نمیشناسد.
#الهی_قمشهای
به درون كشتی ديگری میرود و اگر طنابی سست شده است،
آن را محكم میكند و اگر شكستگی پيش آمده است به اصلاح آن میكوشد.
آن كس كه عاشق نيست خبری جز از خويشتن ندارد
و یقیناً خويشتن را نيز درست نمیشناسد.
#الهی_قمشهای
بُدم بی عشق گمراهی
درآمد عشق ناگاهی
بُدم کوهی، شدم کاهی
برای اسب سلطان را
#غزل_مولانا
بدون عشق، نيل به هيچ كمالی ميسر نمی شود.
بدون عشق نه دينی هست و نه آيينی و نه مذهبی و نه ايمانی و نه فضيلتی و نه كمالی و نه هنری و نه اخلاصی.
زيرا همه اينها بدون عشق, جز صورتی خشك و بی حاصل نخواهند بود.
دکتر حسین #الهی_قمشهای
درآمد عشق ناگاهی
بُدم کوهی، شدم کاهی
برای اسب سلطان را
#غزل_مولانا
بدون عشق، نيل به هيچ كمالی ميسر نمی شود.
بدون عشق نه دينی هست و نه آيينی و نه مذهبی و نه ايمانی و نه فضيلتی و نه كمالی و نه هنری و نه اخلاصی.
زيرا همه اينها بدون عشق, جز صورتی خشك و بی حاصل نخواهند بود.
دکتر حسین #الهی_قمشهای
بُدم بی عشق گمراهی
درآمد عشق ناگاهی
بُدم کوهی، شدم کاهی
برای اسب سلطان را
#غزل_مولانا
بدون عشق، نيل به هيچ كمالی ميسر نمی شود.
بدون عشق نه دينی هست و نه آيينی و نه مذهبی و نه ايمانی و نه فضيلتی و نه كمالی و نه هنری و نه اخلاصی.
زيرا همه اينها بدون عشق, جز صورتی خشك و بی حاصل نخواهند بود.
دکتر حسین #الهی_قمشهای
درآمد عشق ناگاهی
بُدم کوهی، شدم کاهی
برای اسب سلطان را
#غزل_مولانا
بدون عشق، نيل به هيچ كمالی ميسر نمی شود.
بدون عشق نه دينی هست و نه آيينی و نه مذهبی و نه ايمانی و نه فضيلتی و نه كمالی و نه هنری و نه اخلاصی.
زيرا همه اينها بدون عشق, جز صورتی خشك و بی حاصل نخواهند بود.
دکتر حسین #الهی_قمشهای