📕 #تیکه_کتاب
توی بهشت هم اگر بیرضایت خودت بروی برایت بدل میشود به جهنم
چراروزگار رابه خودت سخت میکنی آقا معلم؟اگردل ببندی،هرخراباتی یک بهشت است
#جلال_آل_احمد|نفرین زمین
توی بهشت هم اگر بیرضایت خودت بروی برایت بدل میشود به جهنم
چراروزگار رابه خودت سخت میکنی آقا معلم؟اگردل ببندی،هرخراباتی یک بهشت است
#جلال_آل_احمد|نفرین زمین
#معرفی_نویسنده 📚
#جلال_آل_احمد
زادروز ۱۱ آذر ۱۳۰۲
مرگ ۱۸ شهریور ۱۳۴۸
منتقد؛نویسنده؛دبیر
در سال 1302 در محله سید نصرالدین از مجلههای قدیمی شهر تهران در خانوادهای روحانی و اصالتا اهل طالقان به دنیا آمد.
كودكی وی در محیطی كاملا مذهبی گذشت. پدر جلال تمام سعی خود را بكار بست تا از او جانشینی برای خود پرورش دهد.
اما كوششهای پدر در تربیت مذهبی كودك به ناكامی انجامید و پس از پایان یافتن دوره تابستان جلال روانه بازار كار شد تا حداقل حرفهای برای گذران زندگی خود بیاموزد.
جلال روزها به كارهایی چون ساعتسازی، سیمكشی برق، چرم فروشی و ... میپرداخت و شبها دور از چشم پدر در كلاسهای شبانه مدرسه «درالفنون» به تحصیل خود ادامه میداد.
دوران دبیرستان او نیز مصادف با جنگ دوم جهانی بود. در همین دوران پدر به دلیل حضور برادر بزرگتر جلال در نجف، شرایط را برای اجرای خواست قلبی خود فراهم دید و بار دیگر فرزند جوان خود را روانه نجف كرد تا به تحصیل علوم حوزوی بپردازد.
اما بیشتر از دو ماه زندگی با برادر را تاب نیاورد و به ایران بازگشت.
پس از بازگشت از نجف در سال 1322 وارد دانشسرای عالی شد و در سال 1325 در رشته ادبیات فارغالتحصیل شد.
جلال در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال مجموعه داستانی به نام «دید و بازدید» را منتشر كرد.
وی در سال 1326، به عنوان آموزگار در وزارت فرهنگ مشغول به كار شد و در همین زمان تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسی ادامه داد.
او در سال 1327 در اتوبوسي به تهران با #سیمین_دانشور، داستان نویس و مترجم معاصر، آشنا شد و در سال 1329 با وی ازدواج كرد.
آل احمد در سال 1330 پیش از آنكه از رساله دكترای خود با عنوان «قصه هزار و یك شب» دفاع كند، تحصیلات دانشگاهی خود را نیمه كاره رها كرد.
در كتاب «خدمت و خیانت روشنفكران» جلال بیعلاقگی خود را نسبت به دریافت درجه «دكترا» به كم سوادی برخی از استادان دانشگاه مربوط دانست.
جلال همچنین در دیدار با علی شریعتی از نیمه كاره رها كردن تحصیلات تكمیلی خود به عنوان «موهبت» یاد كرد.
وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابه هنگام آلاحمد، جنازهٔ وی به سرعت تشییع و دفن شد؛ که باعث ایجاد باوری دربارهٔ سر به نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کردهاست ولی شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رساندهاست و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.
سیمین دانشور، همسر جلال، در کتاب «غروب جلال»اما صریحاً عنوان میکند که شوهرش قربانی نوشابه شد. او علت مرگ جلال را زیادهروی در مصرف نوشابه الکلی قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آنزمان) ذکر میکند و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو نقل میکند و شایعات مربوط به دستداشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد میکند.اودر وصیت نامه خود آورده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها مقبرهای در شأن او ایجاد شود و این کار هیچگاه صورت نگرفت
برخی از آثار 📚
نون والقلم
مدیر مدرسه
زن زیادی
سه تار
از رنجی که میبریم
#جلال_آل_احمد
زادروز ۱۱ آذر ۱۳۰۲
مرگ ۱۸ شهریور ۱۳۴۸
منتقد؛نویسنده؛دبیر
در سال 1302 در محله سید نصرالدین از مجلههای قدیمی شهر تهران در خانوادهای روحانی و اصالتا اهل طالقان به دنیا آمد.
كودكی وی در محیطی كاملا مذهبی گذشت. پدر جلال تمام سعی خود را بكار بست تا از او جانشینی برای خود پرورش دهد.
اما كوششهای پدر در تربیت مذهبی كودك به ناكامی انجامید و پس از پایان یافتن دوره تابستان جلال روانه بازار كار شد تا حداقل حرفهای برای گذران زندگی خود بیاموزد.
جلال روزها به كارهایی چون ساعتسازی، سیمكشی برق، چرم فروشی و ... میپرداخت و شبها دور از چشم پدر در كلاسهای شبانه مدرسه «درالفنون» به تحصیل خود ادامه میداد.
دوران دبیرستان او نیز مصادف با جنگ دوم جهانی بود. در همین دوران پدر به دلیل حضور برادر بزرگتر جلال در نجف، شرایط را برای اجرای خواست قلبی خود فراهم دید و بار دیگر فرزند جوان خود را روانه نجف كرد تا به تحصیل علوم حوزوی بپردازد.
اما بیشتر از دو ماه زندگی با برادر را تاب نیاورد و به ایران بازگشت.
پس از بازگشت از نجف در سال 1322 وارد دانشسرای عالی شد و در سال 1325 در رشته ادبیات فارغالتحصیل شد.
جلال در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال مجموعه داستانی به نام «دید و بازدید» را منتشر كرد.
وی در سال 1326، به عنوان آموزگار در وزارت فرهنگ مشغول به كار شد و در همین زمان تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسی ادامه داد.
او در سال 1327 در اتوبوسي به تهران با #سیمین_دانشور، داستان نویس و مترجم معاصر، آشنا شد و در سال 1329 با وی ازدواج كرد.
آل احمد در سال 1330 پیش از آنكه از رساله دكترای خود با عنوان «قصه هزار و یك شب» دفاع كند، تحصیلات دانشگاهی خود را نیمه كاره رها كرد.
در كتاب «خدمت و خیانت روشنفكران» جلال بیعلاقگی خود را نسبت به دریافت درجه «دكترا» به كم سوادی برخی از استادان دانشگاه مربوط دانست.
جلال همچنین در دیدار با علی شریعتی از نیمه كاره رها كردن تحصیلات تكمیلی خود به عنوان «موهبت» یاد كرد.
وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابه هنگام آلاحمد، جنازهٔ وی به سرعت تشییع و دفن شد؛ که باعث ایجاد باوری دربارهٔ سر به نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کردهاست ولی شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رساندهاست و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.
سیمین دانشور، همسر جلال، در کتاب «غروب جلال»اما صریحاً عنوان میکند که شوهرش قربانی نوشابه شد. او علت مرگ جلال را زیادهروی در مصرف نوشابه الکلی قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آنزمان) ذکر میکند و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو نقل میکند و شایعات مربوط به دستداشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد میکند.اودر وصیت نامه خود آورده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها مقبرهای در شأن او ایجاد شود و این کار هیچگاه صورت نگرفت
برخی از آثار 📚
نون والقلم
مدیر مدرسه
زن زیادی
سه تار
از رنجی که میبریم
#آشنایی #سیمین_دانشور و #جلال_آل_احمد
آشنایی سیمین دانشور و جلال آل احمد از زبان خواهر سیمین دانشور (ویکتوریا دانشور):
ما عید رفته بودیم اصفهان و در اتوبوسی که میخواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانمْ سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم خانمْ سیمین دارند آماده شوند بروند بیرون. من هم میخواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل احمد مقابل در ایستاده است. نگو اینها روز قبل قرار مدارشان را گذاشتهاند. روز نهم آشناییشان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسمشان فامیل و همهی نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آنها خانهای اجاره کردند و رفتند سر زندگیشان.
در ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رسالهٔ وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی سیاح و بدیعالزمان فروزانفر).
دانشور در ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفوردآمریکا رفت و در آنجا دو سال در رشتهٔ زیباییشناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامهنویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.
پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت؛ تا این که در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آلاحمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جملهٔ پرفروشترین رمانهای معاصر است. در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که به ۱۷ زبان ترجمه شده و درباره رخدادهای زمان رضاشاه است. این بانوی پیشکسوت داستاننویس پس از یک دوره بیماری، در سال ۸۶ کار نوشتن را دوباره از سر گرفت و داستانی با نام برو به شاه بگونگاشت درباره حضرت علی و مظلومیتهای ایشان است. از سیمین دانشور همواره به عنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کمنظیر در ادبیات داستانی ایران نام میبرند. سیمین دانشور در هجدهم اسفندماه سال ۱۳۹۰ در خانهاش در تهران درگذشت.
آشنایی سیمین دانشور و جلال آل احمد از زبان خواهر سیمین دانشور (ویکتوریا دانشور):
ما عید رفته بودیم اصفهان و در اتوبوسی که میخواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانمْ سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم خانمْ سیمین دارند آماده شوند بروند بیرون. من هم میخواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل احمد مقابل در ایستاده است. نگو اینها روز قبل قرار مدارشان را گذاشتهاند. روز نهم آشناییشان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسمشان فامیل و همهی نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آنها خانهای اجاره کردند و رفتند سر زندگیشان.
در ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رسالهٔ وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی سیاح و بدیعالزمان فروزانفر).
دانشور در ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفوردآمریکا رفت و در آنجا دو سال در رشتهٔ زیباییشناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامهنویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.
پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت؛ تا این که در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آلاحمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جملهٔ پرفروشترین رمانهای معاصر است. در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که به ۱۷ زبان ترجمه شده و درباره رخدادهای زمان رضاشاه است. این بانوی پیشکسوت داستاننویس پس از یک دوره بیماری، در سال ۸۶ کار نوشتن را دوباره از سر گرفت و داستانی با نام برو به شاه بگونگاشت درباره حضرت علی و مظلومیتهای ایشان است. از سیمین دانشور همواره به عنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کمنظیر در ادبیات داستانی ایران نام میبرند. سیمین دانشور در هجدهم اسفندماه سال ۱۳۹۰ در خانهاش در تهران درگذشت.
پیش از آفتاب که برمی خیزی
انگار پیش از خلقت برخاسته ای
و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بودن
از تاریکی به روشنایی
از خواب به بیداری
از سکون به حرکت ...
و امروز صبح چنان حالی داشتم
که به همه سلام می کردم.
#جلال_آل_احمد
انگار پیش از خلقت برخاسته ای
و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بودن
از تاریکی به روشنایی
از خواب به بیداری
از سکون به حرکت ...
و امروز صبح چنان حالی داشتم
که به همه سلام می کردم.
#جلال_آل_احمد
چه وحشتی! می دیدم که این مردان آینده، درین کلاس ها و امتحان ها آن قدر خواهند ترسید و مغزها و اعصاب شان را آن قدر به وحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسیه، اصلاً آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت! انبانی از ترس و دلهره. آدم وقتی معلّم است، متوجّه این چیزها نیست. چون طرف مخاصم است. باید مدیر بود، یعنی کنار گود ایستاد و به این صف بندی هر روزه و هر ماهه ی معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که یک ورقه ی دیپلم یا لیسانس یعنی چه! یعنی تصدیق به این که صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرّکش ترس است و ترس است و ترس!
📕 مديرمدرسه
👤 #جلال_آل_احمد
فوق العاده زیبااا
📕 مديرمدرسه
👤 #جلال_آل_احمد
فوق العاده زیبااا
شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده، دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمیگذاشت. در نظر خود من که چنین میکردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بتپرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛ و تصدیق میکنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق میدهد که تا به آخر براندش.
#جلال_آل_احمد
#جلال_آل_احمد
معرفی عارفان
صهبای خرد.pdf
#جلال_آل_احمد در سالهای دور از #سیمین_دانشور برایش نوشت : با هرکس حرف میزنم اولین کاری که میکنم این است که حلقهام را طوری به رخش بکشم که او از من بپرسد که ازدواج کردهای و من حرفم را به تو بکشانم و بعد عکس تو را نشان بدهم ...
#جلال_آل_احمد در سالهای دور از #سیمین_دانشور برایش نوشت : با هرکس حرف میزنم اولین کاری که میکنم این است که حلقهام را طوری به رخش بکشم که او از من بپرسد که ازدواج کردهای و من حرفم را به تو بکشانم و بعد عکس تو را نشان بدهم ...
ما درست از آن روز که مکان شهادت را رها کردیم
و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب در آمدیم.
#جلال_آل_احمد
منبع: کتاب غرب زدگی اثر جلال آل احمد
(انتشارات آدینه سبز، چاپ چهارم، 1390) ص 44
و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب در آمدیم.
#جلال_آل_احمد
منبع: کتاب غرب زدگی اثر جلال آل احمد
(انتشارات آدینه سبز، چاپ چهارم، 1390) ص 44
ما درست از آن روز که مکان شهادت را رها کردیم
و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب در آمدیم.
#جلال_آل_احمد
منبع: کتاب غرب زدگی اثر جلال آل احمد
(انتشارات آدینه سبز، چاپ چهارم، 1390) ص 44
و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب در آمدیم.
#جلال_آل_احمد
منبع: کتاب غرب زدگی اثر جلال آل احمد
(انتشارات آدینه سبز، چاپ چهارم، 1390) ص 44
زندگی برای آدم بی فکر همیشه راحت است. خورد و خواب است. و رفتار بهایم. اما وقتی پای فکر به میان آمد، توی بهشت هم که باشی آسوده نیستی. مگر چرا آدم ابوالبشر از بهشت گریخت؟ برای این که عقل به کله اش آمد و چون و چراش شروع شد. خیال می کنید بار امانتی که کوه از تحملش گریخت و آدم قبولش کرد چه بود؟ آدم زندگی چهارپایی را توی بهشت گذاشت و رفت به دنیای پر از چون و چرای عقل و وظیفه، به دنیای پر از هول و هراس بشریت.
#جلال_آل_احمد
"نون والقلم"
#جلال_آل_احمد
"نون والقلم"
فرقی میان این حکومت و آن حکومت نمیبینم.
ما اصلاً زندگی بشری نمیکنیم. زندگی ما زندگی نباتی است. درست مثل یک درخت. زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت مینشیند به انتظار بهار، تا برگ دربیاورد. بعد به انتظار تابستان، تا میوه بدهد. بعد به انتظار باران، بعد به انتظار کود، و همینجور؛ همهاش به انتظارِ تحولات.
#نون_و_القلم
#جلال_آل_احمد
ما اصلاً زندگی بشری نمیکنیم. زندگی ما زندگی نباتی است. درست مثل یک درخت. زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت مینشیند به انتظار بهار، تا برگ دربیاورد. بعد به انتظار تابستان، تا میوه بدهد. بعد به انتظار باران، بعد به انتظار کود، و همینجور؛ همهاش به انتظارِ تحولات.
#نون_و_القلم
#جلال_آل_احمد
فرقی میان این حکومت و آن حکومت نمی بینم.
ما اصلاً زندگی بشری نمی کنیم. زندگی ما زندگی نباتی است. درست مثل یک درخت. زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت می نشیند به انتظار بهار ، تا برگ در بیاورد. بعد به انتظار تابستان ، تا میوه بدهد. بعد به انتظار باران ، بعد به انتظار کود ، و همین جور؛ همه اش به انتظار تحولات ...
#جلال_آل_احمد / نون و القلم
#زادروز
ما اصلاً زندگی بشری نمی کنیم. زندگی ما زندگی نباتی است. درست مثل یک درخت. زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت می نشیند به انتظار بهار ، تا برگ در بیاورد. بعد به انتظار تابستان ، تا میوه بدهد. بعد به انتظار باران ، بعد به انتظار کود ، و همین جور؛ همه اش به انتظار تحولات ...
#جلال_آل_احمد / نون و القلم
#زادروز
فرقی میان این حکومت و آن حکومت نمی بینم.
ما اصلاً زندگی بشری نمی کنیم. زندگی ما زندگی نباتی است. درست مثل یک درخت. زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت می نشیند به انتظار بهار ، تا برگ در بیاورد. بعد به انتظار تابستان ، تا میوه بدهد. بعد به انتظار باران ، بعد به انتظار کود ، و همین جور؛ همه اش به انتظار تحولات ...
#جلال_آل_احمد / نون و القلم
#زادروز
ما اصلاً زندگی بشری نمی کنیم. زندگی ما زندگی نباتی است. درست مثل یک درخت. زمستان که آمد و برگ و بارش ریخت می نشیند به انتظار بهار ، تا برگ در بیاورد. بعد به انتظار تابستان ، تا میوه بدهد. بعد به انتظار باران ، بعد به انتظار کود ، و همین جور؛ همه اش به انتظار تحولات ...
#جلال_آل_احمد / نون و القلم
#زادروز
هر چقدر ما ایرانیها شلنگ قلیان به دست داریم این غربیها کتاب در دست دارند و کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است ... ما چوب حماقتمان را میخوریم آنها نان لیاقتشان را!
#جلال_آل_احمد
#جلال_آل_احمد