معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.19K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بر بساط نکته‌دانان
خود فروشی شـرط نیست ...

یا سخن دانسته گو
ای مـــرد عـاقـل ، یا خموش ...

#حافظ
اولین مخلوق خداعقل است
و این گوهر سه صفت دارد:

شناخت حق
شناخت خود
شناخت آن که مخلوقی محدود است.

صفت این سه به ترتیب عبارت است از

حسن یا نیکویی و "زیبایی"
"عشق" یا مهر
"حزن" یا اندوه

که از یک چشمه پدید آمده اند
و "برادران همند".....



جناب سهروردی
فی حقیقه العشق
نعل های بازگون است ای سلیم
سرکشی فرعون می دان از کلیم

دعوتی که اهل فناء از اهل هستی های مجازی و افتادگان در دام خود بینی می کنند در واقع نوعی نعل وارونه زدن است، و دلیل نفرت فرعون از حضرت موسی ع نیز بر همین منوال بوده است. موسی ع هر چند فرعون را به سوی خود می خواند ولی گوهر باطنی موسی ع که از فنای در حق پرداخته شده بود، گوهر پست فرعون را که از پلیدی ها و خودبینی ها ساخته شده بود، پس می زد.(نعل باز گونه یا نعل واژگون زدن: برای مصلحتی، امری را جز آنچه هست نمودن. توضیح آنکه در قدیم، دزدان و غارتگران و مهاجمان برای آنکه تعقیب کنندگان خود را گمراه کنند و از پی خود به بیراهه کشند و جان سالم بدر برند. نعل حیوان خود را وارونه می زدند تا اگر مثلا به جانب شرق می گریزند، تعقیب کنندگان به غلط به سوی غرب بروند.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
"محبوب" هفتاد هزار حجاب نور
و ظلمت ازبهر آن بر روی خود
فرو گذاشته است
تا "محب" خود فراکند
و او را ازپس پرده ی اشیاء ببیند
تا چون دیده آشنا شود
و عشق سلسله "شوق" بجنباند
به مدد عشق و قوت شوق"پرده ها"را
يكان یکان فروکشاند
آنگاه پرتو "سبحات"
غیرت موهوم را"بسوزد"
و او به جای او نشیند
و "همگی عاشق" شود

اگر خلق و اوصاف خلق
"ادراک سبحات کنند سوخته" شوند
حجاب او اسماء و صفات اوتواند بود
چه اگر حجب اسماء و صفات مرتفع شود
احدیت ذات از پرده عزت بتابد
"اشیاء بکلی متلاشی شوند"
هرچند وجود اشیاء به تجلی ذات است
اما "تجلی ذات" پس پرده اسماء
و صفات اثر کند.
اگر به حقیقت نظر کنی "حجب"
هم او تواند بود
به شدت ظهور متحجب است
و به سطوت نور مستتر......



جناب فخرالدین عراقی
لمعات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"عبودیت" مقدمه ی عشق است
و عاشق باید در دم عبودیت "بسوزد"
تا اینکه "انس" به عالم ربوبیّت
در دلش پدید اید...



جناب روزبهان بقلی شیرازی
حق تعالی در انسان
جز جمال خود چیزی ندید
پس همه عالم جمال خدا
و او جمیل است
او دوستدار "جمال و زیبایی" است
ازاین روی کسی که
جهان را از این دیدگاه بنگرد
"جز جمال" خداوند
چیزی را "دوست" ندارد

چراکه زیبایی صنعت
جز به "زیباکاری صنعتگر"
نسبت داده نمی شود......



جناب ابن عربی
فتوحات مکیه
یک شعر بسیار زیبا، “شبستری” دارد که می گوید :
( ز احمد تا احد یک میم فرق است – جهانی اندرین یک میم غرق است )

. در فلسفه قربانی هم قصه این است تا این ” خود ” برداشته نشود خدا ظاهر نمی شود. فلسفه قربانی به تعبیری همان ” قُرب ” است و حاجی ابتدا باید خود را قربانی کند . از برای پذیرش توسط دیگران است که گوسفندی سر بریده می شود . آن هم تا به نفع عامه برسد . قِصه آن است ، ور نه آدمی خود به قربانگاه می رود.
بایزید بسطامی را گفتند:
کیف الطریق الی الله؟
فرمود: خود را در درون دوستی از آن او جای کن!
گفتند: آن‌گاه چه بود و این حدیث چه معنا دارد؟
فرمود: زیرا که او هر روز هزار بار
در دل دوستان خود نظر کند ،
باشد که یک باری در دل دوستی نظر کند
و تو خود را در دل او جای کرده باشی ،
به تبعیت دل او ،
" دل تو محل نظر عنایت گردد"


و تو را خود در همه ‌عمر
این بس بود....



جناب عین القضات همدانی
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است

برادران طریقت نصیحت ام مکنید
که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است

دگر بخفته نمی‌بایدم شراب و سماع
که نیک نامی در دین عاشقان ننگ است

چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است

به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفته‌ایم و دریغا که باد در چنگ است

به خشم رفته ما را که می‌برد پیغام
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است

بکش چنان که توانی که بی مشاهده‌ات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است

ملامت از دل سعدی فرونشوید عشق
سیاهی از حبشی چون رود که خودرنگ است

#سعدی
از بهاران کی شود سرسبز سنگ؟
خاک شو، تا گُل برویی رنگ، رنگ

با فرا رسیدن بهار، کی سنگها سرسبز می شوند؟ پس خاک شو تا همچون گلهای رنگارنگ، رُویش نمایی و سر از خاک طبیعت غریزی برون آری. [پس باید تواضع را نصب‌العین خودسازی تا به کمال برسی.]


سالها تو سنگ بودی دلْ‌خراش
آزمون را، یک زمانی خاک باش

تو سالها سنگ ستبری بودی که دل را می‌آزردی، اینک مدتی هم خاک شو و خاصیت این خاکساری را امتحان کن و ببین که بر اثر خاک شدن و متواضع گشتن چه معارفی در دلت نمایان می شود. [در چهار بیت فوق، از مرگِ اختیاری که خاص انسانهای وارسته و صافی است سخن رفته است. و این مردن، عبارت است از گذر از نفس و خودبینی و اعراض از لذایذ جسمانی و مشتهيات نفسانی که این را در اصطلاح عرفانی، مَوْتِ احمر (= مرگ سرخ) نامند. مرگ اختیاری فقط خاص انسان است

چنانکه شبستری گوید:
جهان را نیست مرگ اختیاری
که آن را از همه عالَم تو داری]

۱. ر. ک. شرح گلشن راز، ص۵۰۶- ۵۰۲ و بیت شماره (۴) همین دفتر.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر، موسیقی و رقص :

مولانا به سه عنصر همگن در زيبايى شناسى توجهى كامل داشت : شعر ، موسيقى و رقص . زيرا اين سه ، زاده وزن و هماهنگى اند ، كه از سرشت طبيعت است .

مولانا، هم در موسيقى علمى تبحر داشت و هم در موسيقى عملى . او ضرب اصول و علم الايقاع (ريتم شناسى) را بخوبى ميدانست و سازى بنام رَباب (=ابر) را به چيرگى مى نواخت و حتى در ساختمان اين ساز تغييراتى پديد آورد و در آن روزگار
فضاى قونيه و سرزمين آناتولى از نغمهء ساز و سماع مولانا و يارانش
عطر آگين شده بود .

مولانا به رقص نيز اهميتى بسزا مى داد، زيرا معتقد بود كه رقص علاوه بر آنكه جسم را چالاك مى كند، روح را هم از خفتگى و تيرگى مى رهاند .

پايان جنگ آمد،
آواز چنگ آمد
يوسف ز چاه آمد،
اى بى هنر ! به رقص آ
طاووس ما در آيد ،
و آن رنگ ها برآيد
تا مرغ جان سرايد ،
بى بال و پر به رقص آ

كريم زمانى🌺

#شرح_مثنوی_معنوی
گولپینارلی3.pdf
27.5 MB
نثر و شرح مثنوی شریف
جلد سوم دفتر پنجم و ششم
نوشته : عبدالباقی گولپینارلی
ترجمه : توفیق سبحانی
نقل است که گفت:
در سفری بودم؛ صحرا پربرف بود،
و گبری را دیدم دامن در سرافکنده و از صحرای برف می‌رفت و ارزن می‌پاشید.
ذالنون گفت: ای دهقان! چه دانه می‌پاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند. دانه می‌پاشم تا این تخم به برآید و خدای بر من رحمت کند.
گفتم: دانه‌ای که بیگانه پاشد - از گبری- نپذیرد.
گفت: اگر نپذیرد، بیند آنچه می‌کنم؟
گفتم: بیند.
گفت: مرا این بس باشد.
پس ذوالنون گفت چون به حج رفتم
آن گبر را دیدم - عاشق آسا در طواف- گفت: یا اباالفیض! دیدی که دید و پذیرفت، و آن تخم به برآمد و مرا آشنایی داد و آگاهی بخشید، و به خانه خودم خواند؟
ذوالنون از آن سخن در شور شد.
گفت: خداوندا! بهشتی به مُشت ارزن به گبری چهل ساله ارزان می‌فروشی.
هاتفی آواز داد:
که حق تعالی هرکه را خواند، نه به علت خواند و هرکه را راند نه به علت راند.
تو ای ذوالنون! فارغ باش که کار انفعال لمایرید با قیاس عقل تو راست نیوفتد.

"تذکرةالاولياء عطار نیشابوری"
"ذکر ذوالنون مصری"
در سایه ی ظلّ الله درآیی، از جمله ی سردیها و مرگها امان یابی، موصوف به صفات حق شوی، از حیّ قیوم آگاهی یابی. مرگ ترا از دور می بیند، می میرد. حیات الهی یابی. پس ابتدا آهسته، تا کسی نشنود. این علم به مدرسه حاصل نشود، و به تحصیل شش هزار سال که شش بار عمر نوح بود بر نیاید. آن صدهزار تحصیل چندان نباشد که یک دم با خدا بر آرد بنده ای به یک روز.

حضرت_شمس
شب انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که دلت همواره یاد
"خداست" کسی نمی تواند دلخوشیهایت
را ویران کند!

🌙شبتون آرام
از چاکِ دلم خنده غم آلود برآید
آری، که ز ماتمکده خشنود برآید؟

من صبح و تو خورشید، چو خواهی که نمانم
نزدیکترآ، تا نفسم زود برآید

#قدسی_مشهدی
تنت نازکتر از صد پرنیان است
چرا دایم مرا در بر نباشد؟

#مشرقی_مشهدی
هرکه با پاکدلان صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار صفایی دارد

زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک
ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد.

گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده
آخر این در گرانمایه بهائی دارد

#پروین_اعتصامی تمثیلات
با افرادی معاشرت کنید که عادت‌هایی دارند که دوست دارید خودتان داشته باشید! انسان‌ها با هم رشد می‌کنند.


#جیمز کلیر
خلق شکر نعمت های تو کنند،
من شکر بودن تو کنم.
نعمت "بودن" توست.

سخنی بسیار عمیق عارفانه از
حضرت شیخ ابو الحسن خرقانی
شازده کوچواو.pdf
503 KB
تحلیل داستان شازده کوچولو
#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری

فرانک فرقانی