ندانم کان مه نامهربان، يادم کند يا نه؟
فريب انگيز من، با وعدهای شادم کند يا نه؟
خرابم آنچنان، کز باده هم تسکين نمیيابم
لب گرمی شود پيدا، که آبادم کند يا نه؟
صبا از من پيامی ده، به آن صياد سنگين دل
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند يا نه؟
من از ياد عزيزان، يک نفس غافل نيم اما
نميدانم که بعد از اين، کسی يادم کند يا نه؟
رهی، از ناله ام خون ميچکد اما نميدانم
که آن بيدادگر، گوشی به فريادم کند يا نه؟
#رهى_معیری
فريب انگيز من، با وعدهای شادم کند يا نه؟
خرابم آنچنان، کز باده هم تسکين نمیيابم
لب گرمی شود پيدا، که آبادم کند يا نه؟
صبا از من پيامی ده، به آن صياد سنگين دل
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند يا نه؟
من از ياد عزيزان، يک نفس غافل نيم اما
نميدانم که بعد از اين، کسی يادم کند يا نه؟
رهی، از ناله ام خون ميچکد اما نميدانم
که آن بيدادگر، گوشی به فريادم کند يا نه؟
#رهى_معیری
صبا از من پيامی ده، به آن صياد سنگين دل
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند يا نه؟
من از ياد عزيزان، يک نفس غافل نيم اما
نميدانم که بعد از اين، کسی يادم کند يا نه؟
رهی، از ناله ام خون ميچکد اما نميدانم
که آن بيدادگر، گوشی به فريادم کند يا نه؟
#رهى_معیری
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند يا نه؟
من از ياد عزيزان، يک نفس غافل نيم اما
نميدانم که بعد از اين، کسی يادم کند يا نه؟
رهی، از ناله ام خون ميچکد اما نميدانم
که آن بيدادگر، گوشی به فريادم کند يا نه؟
#رهى_معیری
صبا از من پيامی ده، به آن صياد سنگين دل
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند يا نه؟
من از ياد عزيزان، يک نفس غافل نيم اما
نميدانم که بعد از اين، کسی يادم کند يا نه؟
رهی، از ناله ام خون ميچکد اما نميدانم
که آن بيدادگر، گوشی به فريادم کند يا نه؟
#رهى_معیری
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند يا نه؟
من از ياد عزيزان، يک نفس غافل نيم اما
نميدانم که بعد از اين، کسی يادم کند يا نه؟
رهی، از ناله ام خون ميچکد اما نميدانم
که آن بيدادگر، گوشی به فريادم کند يا نه؟
#رهى_معیری