معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای روی تو آرزوی ديرينه ما
جز مهر تو نيست در دل و سينه ما
از صيقل آدمی زداييم درون
تا عکس رخت فتد در آيينه ما

# عارف زیبااندیش
#فخرالدین_عراقی
《 هو 》

« لمعات »

لمعه هشتم

محبوب یا در آینۀ صورت روی نماید،
یا در آینۀ معنی،
یا ورای صورت و معنی.
اگر جمال بر نظر محب،
در کسوت صورت جلوه دهد،
محب از شهود لذت تواند یافت
و از ملاحظه قوت تواند گرفت.
اینجا سر:
رأیت ربی فی احسن صورة با او گوید: فاینما تولوا فثم وجه الله،
چه معنی دارد؟
و معنی:
الله نور السموات والارض
با وی در میان نهد که عاشق چرا گوید:

یاری دارم که جسم و جان
صورت اوست
چه جسم و چه جان؟
جمله جهان صورت اوست

هر صورت خوب و معنی پاکیزه
کاندر نظر من آید آن صورت اوست

اگر جلال او از درون پردۀ معنی در عالم ارواح تاختن آرد،
محب را از خود چنان بستاند که از او نه رسم ماند و نه اسم،
اینجا محب نه لذت شهود یابد
و نه ذوق وجود.
اینجا فنای:‌
من لم یکن و بقای:
من لم یزل،
با وی روی نماید که:

شعر

ظهرت لمن ابقیت بعد فنائه
فکان بلاکون لانک کنته

چگونه باشد؛‌
و اگر محبوب حجاب صورت
و معنی از پیش جمال و جلال برافکند، سطوت ذات اینجا با محب همه این گوید:

بیت

در شهر بگوی یا تو باشی یا من
کاشفته بود کار ولایت بدو تن

محب رخت بر بندد که:
اذا جاء نهرالله بطل نهر عیسی.

پشه پیش سلیمان از باد بفریاد آمد،
فرمود که:
خصم خود را حاضر کند،
گفت:
اگر مرا طاقت مقاومت او بودی
بفریاد نیامدمی.

در کدام آینه درآید او؟
خلق را روی کی نماید او؟

حضرت #فخرالدین عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلطان عشق خواست كه خيمه به صحرا زند.
درِ خزاين بگشود، گنج بر عالم پاشيد،

ورنه عالم با بود و نبود خود آرميده بود
و در خلوت خانه ی شهود آسوده ....



#لمعات
#فخرالدین_عراقی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محب خواست که به عین الیقین جمال دوست بیند. عمری در این طلب سرگشته می گشت. ناگاه به سمع سر او ندا آمد:

آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است لیکن انباشته ای


#فخرالدین عراقی
مانا دميد بوی گلستان صبحگاه
کآواز داد مرغ خوش الحان صبحگاه

خوش نغمه‌ايست نغمه‌ی مرغان صبحدم
خوش نعره‌ايست نعره‌ی مستان صبحگاه

وقتی خوشست و مرغِ دل ار نغمه‌ای زند-
زيبد، که باز شد درِ بستان صبحگاه

از صد نسيمِ گلشنِ فردوس خوشتر است
بادی که می‌وزد ز گلستان صبحگاه

دامان صبح گير، مگر سر برآورد
صبحِ اُميدِ تو ز گريبان صبحگاه

#فخرالدین_عراقی

‌‌
دل در طلب دنیی دون هیچ منه
بر دل غم او کم و فزون هیچ منه

خواهی که به بارگاه شاهی برسی
از کوی طلب پای برون هیچ منه


#فخرالدین_عراقی
با یار به بوستان شدم رهگذری
کردم نظری سوی گل از بی‌صبری

آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟


#فخرالدین_عراقی
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی

#فخرالدین_عراقی
مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

#فخرالدین_عراقی
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

#فخرالدین_عراقی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

#فخرالدین_عراقی
《 هو 》

« لمعات »

لمعه نهم


محبوب آینۀ محب است،
در او بچشم خود جز خود را نبیند
و محب آینۀ محبوب،‌
که در او اسماء و صفات و ظهور احکام آن بیند،
و چون محب اسماء و صفات او را عین او یابد، لاجرم گوید:

شعر

شهدت نفسک فینا و هیواحدة
کثیرة‌ذات اوصاف و اسماء

و نحن فیک شهدنا بعد کثرتنا
عیناً بها اتحدا لمرئیو الرائی

چنین می‌گوید:

بیت

جام جهان نمای من روی طرب فزای تو است
گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو

گاه این آینۀ او بود، گاه او آینۀ این،
آنگه که محبوب آینه بود،
محب نظر کند، اگر در صورت محبوب باطن و معانی خود بیند متشکل بشکل ظاهر او، نفس خود را دیده باشد بچشم خود، و اگر صورتی بیند جسدی غیر شکل او و ورای آن چیزی دیگر داند که هست،
صورت محبوب دیده باشد بچشم محبوب، اما اگر محب آینه بود نظر کند، اگر صورت محبوب مقید است بشکل آینه، حکم او را باشد:
لون الماء لون انائه،
و اگر خارج از شکل خود بیند،
بداند که آن مصور است که محیط است بهمه صور. والله من ورائهم محیط چون محب مفلس از عالم صور قدم فراتر نهد، همتش محبوب متعالی صفت خواهد،
سر به محبوبی فرود نیارد که مقید بود بقید شکل و مثال،‌تا به قید جملۀ صور از شهود او محو شود، محبوب را بی‌واسطۀ صورت و معنی بیند، چه:‌
انما یتبین الحق عند اضمحلال الرسوم.

در تنگنای صورت معنی چگونه گنجد؟
در کلبه گدایان سلطان چه کاردارد؟
صورت پرست غافل معنی چه داند آخر؟
گو:‌با جمال جانان پنهان چه کار دارد؟

حضرت #فخرالدین عراقی


« لمعات »

لمعه ن
هم

محبوب آینۀ محب است،
در او بچشم خود جز خود را نبیند
و محب آینۀ محبوب،‌
که در او اسماء و صفات و ظهور احکام آن بیند،
و چون محب اسماء و صفات او را عین او یابد، لاجرم گوید:

شعر

شهدت نفسک فینا و هیواحدة
کثیرة‌ذات اوصاف و اسماء

و نحن فیک شهدنا بعد کثرتنا
عیناً بها اتحدا لمرئیو الرائی

چنین می‌گوید:

بیت

جام جهان نمای من روی طرب فزای تو است
گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو

گاه این آینۀ او بود، گاه او آینۀ این،
آنگه که محبوب آینه بود،
محب نظر کند، اگر در صورت محبوب باطن و معانی خود بیند متشکل بشکل ظاهر او، نفس خود را دیده باشد بچشم خود، و اگر صورتی بیند جسدی غیر شکل او و ورای آن چیزی دیگر داند که هست،
صورت محبوب دیده باشد بچشم محبوب، اما اگر محب آینه بود نظر کند، اگر صورت محبوب مقید است بشکل آینه، حکم او را باشد:
لون الماء لون انائه،
و اگر خارج از شکل خود بیند،
بداند که آن مصور است که محیط است بهمه صور. والله من ورائهم محیط چون محب مفلس از عالم صور قدم فراتر نهد، همتش محبوب متعالی صفت خواهد،
سر به محبوبی فرود نیارد که مقید بود بقید شکل و مثال،‌تا به قید جملۀ صور از شهود او محو شود، محبوب را بی‌واسطۀ صورت و معنی بیند، چه:‌
انما یتبین الحق عند اضمحلال الرسوم.

در تنگنای صورت معنی چگونه گنجد؟
در کلبه گدایان سلطان چه کاردارد؟
صورت پرست غافل معنی چه داند آخر؟
گو:‌با جمال جانان پنهان چه کار دارد
؟

حضرت #فخرالدین عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی
ندیم و مونس و یارم تو باشی

دل پر درد را درمان تو سازی
شفای جان بیمارم تو باشی

ز شادی در همه عالم نگنجم
اگر یک لحظه غم خوارم تو باشی

ندارم مونسی در غار گیتی
بیا، تا مونس غارم تو باشی

اگر چه سخت دشوار است کارم
شود آسان، چو در کارم تو باشی

اگر جمله جهانم خصم گردند
نترسم، چون نگهدارم تو باشی

همی نالم چو بلبل در سحرگاه
به بوی آنکه گلزارم تو باشی

چو گویم وصف حسن ماهرویی
غرض زان زلف و رخسارم تو باشی

اگر نام تو گویم ور نگویم
مراد جمله گفتارم تو باشی

از آن دل در تو بندم، چون عراقی
که می‌خواهم که دلدارم تو باشی

#فخرالدین_عراقی
#علیرضا_قربانی
                       
《 هو 》

« لمعات »

لمعه نهم


محبوب آینۀ محب است،
در او بچشم خود جز خود را نبیند
و محب آینۀ محبوب،‌
که در او اسماء و صفات و ظهور احکام آن بیند،
و چون محب اسماء و صفات او را عین او یابد، لاجرم گوید:

شعر

شهدت نفسک فینا و هیواحدة
کثیرة‌ذات اوصاف و اسماء

و نحن فیک شهدنا بعد کثرتنا
عیناً بها اتحدا لمرئیو الرائی

چنین می‌گوید:

بیت

جام جهان نمای من روی طرب فزای تو است
گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو

گاه این آینۀ او بود، گاه او آینۀ این،
آنگه که محبوب آینه بود،
محب نظر کند، اگر در صورت محبوب باطن و معانی خود بیند متشکل بشکل ظاهر او، نفس خود را دیده باشد بچشم خود، و اگر صورتی بیند جسدی غیر شکل او و ورای آن چیزی دیگر داند که هست،
صورت محبوب دیده باشد بچشم محبوب، اما اگر محب آینه بود نظر کند، اگر صورت محبوب مقید است بشکل آینه، حکم او را باشد:
لون الماء لون انائه،
و اگر خارج از شکل خود بیند،
بداند که آن مصور است که محیط است بهمه صور. والله من ورائهم محیط چون محب مفلس از عالم صور قدم فراتر نهد، همتش محبوب متعالی صفت خواهد،
سر به محبوبی فرود نیارد که مقید بود بقید شکل و مثال،‌تا به قید جملۀ صور از شهود او محو شود، محبوب را بی‌واسطۀ صورت و معنی بیند، چه:‌
انما یتبین الحق عند اضمحلال الرسوم.

در تنگنای صورت معنی چگونه گنجد؟
در کلبه گدایان سلطان چه کاردارد؟
صورت پرست غافل معنی چه داند آخر؟
گو:‌با جمال جانان پنهان چه کار دارد؟

حضرت #فخرالدین عراقی
چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم
چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد
تا هست
عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد


#فخرالدین_عراقی
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد


#فخرالدین_عراقی
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟

روی او دیدم سر زلفش چرا آشفته گشت ؟
گر نبیند بلبل شوریده، گلزاری چه شد؟


#فخرالدین_عراقی
چشم او با جان من گر گفته رازی، گو، بگوی
حال بیماری اگر پرسید بیماری چه شد؟
دشمنم با دوستان گوید: فلانی عاشق است
عاشقم بر روی خوبان، عاشقم، آری چه شد؟
در سر سودای عشق خوبرویان شد دلم
وز چنان زلف ار ببستم نیز زناری چه شد؟


#فخرالدین_عراقی
زاهدی را کز می و معشوق رنگی نیست نیست
گر کند بر عاشقان هر لحظه انکاری چه شد؟
های و هوی عاشقان شد از زمین بر آسمان
نعرهٔ مستان اگر نشنید هشیاری چه شد؟
از خمستان نعرهٔ مستان به گوش من رسید
رفتم آنجا تا ببینم حال میخواری چه شد؟
دیدم اندر کنج میخانه
عراقی را خراب
گفتم: ای مسکین، نگویی تا تو را باری چه شد؟


#فخرالدین_عراقی