معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
برداشت سپیده‌دم حجاب از طرفی
بگرفت نگار من نقاب از طرفی

گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان
ماه از طرفی و آفتاب از طرفی!

#شاطرعباس_صبوحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برداشت سپیده‌دم حجاب از طرفی
بگرفت نگار من نقاب از طرفی

گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان
ماه از طرفی و آفتاب از طرفی!

#شاطرعباس_صبوحی
از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن
یکجا صبا، یک‌جا خزان، یک‌جا گل و یک‌جا سمن

برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود
فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن

چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند
سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن

ببرید خیاط ازل دو جامه بر اندام ما
بهر تو گلگونِ قبا، وز بهر من خونین‌کفن

هر گه که بنشینی ز پا، بر گردِ سر می‌گرددت
شمع از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن

از وصف آن خورشید رو، پرسد صبوحی گفتمش:
رخساره مه، زلفان سیه، چشمان غزال، ابرو ختن

#شاطرعباس_صبوحی
عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست

به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست

گر از ریختن خون منت خرسندی است
این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست

سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر
ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست

من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام
که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست

یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست

روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم
تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست

زود باشد که سراغ من دل گمشده را
از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست

#شاطرعباس_صبوحی
عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست

به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست

گر از ریختن خون منت خرسندی است
این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست

سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر
ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست

من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام
که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست

یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست

روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم
تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست

زود باشد که سراغ من دل گمشده را
از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست

#شاطرعباس_صبوحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



تا مرا عشق تو، ای خسرو خوبان به سر است

پند هفتاد و دو ملت به برم بی‌اثر است


#شاطرعباس_صبوحی
گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود

کس ندیدم که در این شهر، گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شب آید و غافل برود

#شاطرعباس_صبوحی

.
در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم

از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم

#شاطرعباس_صبوحی
ای زلف تو چون مار و رخ تو چون گنج
بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج

از سیلی عشق تو، رخم گشته چو نارنج
دین و دل و عقل و خرد و هوش مرا سنج

#شاطرعباس_صبوحی
‌گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا

سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا

صبح، دیدم طرِّهٔ شبنم به روی برگ گل

زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا

#شاطرعباس_صبوحی
توئی در ملک جان، جان و چه جانی؟ جان مهرویان
تو سروی و قدت محشر، چه محشر؟ محشر دوران

جمالت مجمع ما شد، چه مجمع؟ مجمع خوبان
چه خوبی؟ خوبی یوسف، چه یوسف؟ یوسف کنعان

بُوَد چشمت یکی جادو، چه جادو؟ جادوی کافر
چه کافر؟ کافر رهزن، چه رهزن؟ رهزن ایمان

دهان تو بُوَد غنچه، چه غنچه؟ غنچهٔ دلکش
چه دلکش؟ دلکش و خرّم، چه خرّم؟ خرّم و خندان

چه جانسوز است بر آتش، چه آتش؟ آتش محنت
چه محنت؟ محنت دوری، چه دوری؟ دوری جانان

سر کویت بُوَد کعبه، چه کعبه؟ کعبهٔ مردم
چه مردم؟ مردم دیده، چه دیده؟ دیدهٔ گریان

صبوحی تا شدت بنده، چه بنده؟ بندهٔ بیدل
چه بیدل؟ بیدلِ عاشق، چه عاشق؟ عاشق حیران


#شاطرعباس_صبوحی
ای زلف تو چون مار و رخ تو چون گنج
بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج

از سیلی عشق تو، رخم گشته چو نارنج
دین و دل و عقل و خرد و هوش مرا سنج

#شاطرعباس_صبوحی