از رَه و منزل ، ز کوتاه و دراز ،
دل ، چه داند؟ ، کوست مستِ دلنواز ،
#کوست = که او هست
آن دراز و کوتَه ، اوصافِ تن است ،
رفتنِ ارواح ، دیگر رفتن است ،
تو ، سفر کردی ز نطفه تا به عقل ،
نی ، به گامی بود ، نی ، منزل ، نه ، نَقل ،
سَیرِ جان ، بی چون بُوَد در دور و دیر ،
جسمِ ما ، از جان بیاموزید سَیر ،
سَیرِ جسمانه ، رها کرد او کنون ،
میرود بی چون ، نهان در شکلِ چون ،
گفت : روزی میشدم مشتاقوار ،
تا ،ببینم در بشر ، اَنوارِ یار ،
تا ببینم قُلزمی در قطرهای ،
آفتابی ،،، درج اندر ذرّهای ،
چون رسیدم سویِ یک ساحل ، به گام ،
بود بیگَهگشته روز و ، وقتِ شام ،
#مولانا
مثنوی دفترسوم ص۴۱۵
دل ، چه داند؟ ، کوست مستِ دلنواز ،
#کوست = که او هست
آن دراز و کوتَه ، اوصافِ تن است ،
رفتنِ ارواح ، دیگر رفتن است ،
تو ، سفر کردی ز نطفه تا به عقل ،
نی ، به گامی بود ، نی ، منزل ، نه ، نَقل ،
سَیرِ جان ، بی چون بُوَد در دور و دیر ،
جسمِ ما ، از جان بیاموزید سَیر ،
سَیرِ جسمانه ، رها کرد او کنون ،
میرود بی چون ، نهان در شکلِ چون ،
گفت : روزی میشدم مشتاقوار ،
تا ،ببینم در بشر ، اَنوارِ یار ،
تا ببینم قُلزمی در قطرهای ،
آفتابی ،،، درج اندر ذرّهای ،
چون رسیدم سویِ یک ساحل ، به گام ،
بود بیگَهگشته روز و ، وقتِ شام ،
#مولانا
مثنوی دفترسوم ص۴۱۵