سوگ بنان
این برنامه در سومین روز درگذشت روانشاد استاد #بنان به تاریخ دوازدهم اسفند ۱۳۶۴ ضبط شده است.
نینواز: استاد #محمد_موسوی
آواز: استاد #اکبر_گلپایگانی ( #گلپا )
کلام از رحیم #معینی_کرمانشاهی
من ندانم چه اثر بود که در نای تو بود
که پیام دل عشاق در آوای تو بود
شوخ و مستانه چو بانگت به فضا میغلتید
طوطی عشق تماشاگر سیمای تو بود
تا ابد جای تو در خانه ی چشم هنر است
خالی امروز به هر جمع اگر جای تو بود
ای بنانی که همانند تو تکرار ، محال
دیلمان شاهد قولم ، زنواهای تو بود
چه گلی از چه گلستان بدهد بوی تو را
کاروان ، سرگل جاوید به گلهای تو بود
ای روانشاد به هنگام تو خاموش شدی
هنر آن روز هنر بود ، که دنیای تو بود
این برنامه در سومین روز درگذشت روانشاد استاد #بنان به تاریخ دوازدهم اسفند ۱۳۶۴ ضبط شده است.
نینواز: استاد #محمد_موسوی
آواز: استاد #اکبر_گلپایگانی ( #گلپا )
کلام از رحیم #معینی_کرمانشاهی
من ندانم چه اثر بود که در نای تو بود
که پیام دل عشاق در آوای تو بود
شوخ و مستانه چو بانگت به فضا میغلتید
طوطی عشق تماشاگر سیمای تو بود
تا ابد جای تو در خانه ی چشم هنر است
خالی امروز به هر جمع اگر جای تو بود
ای بنانی که همانند تو تکرار ، محال
دیلمان شاهد قولم ، زنواهای تو بود
چه گلی از چه گلستان بدهد بوی تو را
کاروان ، سرگل جاوید به گلهای تو بود
ای روانشاد به هنگام تو خاموش شدی
هنر آن روز هنر بود ، که دنیای تو بود
کانال تلگرامی smsu43@
حجت اشرف زاده - رفیق
در زدم و گفت کیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفت درآن دوست چیست ؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفت اگر دوستی!
از چه در این پوستی ؟
دوست که در پوست نیست!
گفتمش ای دوست، دوست
گفت در آن آب و گِل،
دیده ام از دور دل
او به چه امّید زیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفتمش این هم دمی است،
گفت عجب عالمی است
ساقی بزم تو کیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
در چو به رویم گشود،
جمله ی بود و نبود
دیدم و دیدم یکی است،
گفتمش ای دوست، دوست!
#معینی_کرمانشاهی
گفتمش ای دوست، دوست
گفت درآن دوست چیست ؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفت اگر دوستی!
از چه در این پوستی ؟
دوست که در پوست نیست!
گفتمش ای دوست، دوست
گفت در آن آب و گِل،
دیده ام از دور دل
او به چه امّید زیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفتمش این هم دمی است،
گفت عجب عالمی است
ساقی بزم تو کیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
در چو به رویم گشود،
جمله ی بود و نبود
دیدم و دیدم یکی است،
گفتمش ای دوست، دوست!
#معینی_کرمانشاهی
کانال تلگرامی smsu43@
حجت اشرف زاده - رفیق
در زدم و گفت کیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفت درآن دوست چیست ؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفت اگر دوستی!
از چه در این پوستی ؟
دوست که در پوست نیست!
گفتمش ای دوست، دوست
گفت در آن آب و گِل،
دیده ام از دور دل
او به چه امّید زیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفتمش این هم دمی است،
گفت عجب عالمی است
ساقی بزم تو کیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
در چو به رویم گشود،
جمله ی بود و نبود
دیدم و دیدم یکی است،
گفتمش ای دوست، دوست!
#معینی_کرمانشاهی
گفتمش ای دوست، دوست
گفت درآن دوست چیست ؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفت اگر دوستی!
از چه در این پوستی ؟
دوست که در پوست نیست!
گفتمش ای دوست، دوست
گفت در آن آب و گِل،
دیده ام از دور دل
او به چه امّید زیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
گفتمش این هم دمی است،
گفت عجب عالمی است
ساقی بزم تو کیست؟
گفتمش ای دوست، دوست
در چو به رویم گشود،
جمله ی بود و نبود
دیدم و دیدم یکی است،
گفتمش ای دوست، دوست!
#معینی_کرمانشاهی
پــــرده پــــرده آنـــقـدر از هـم دریــدم خویــش را
تا که تصــویــری ورای خـویـــش دیـدم خویــش را
خویش خویش منــهم اینک از در صلح آمده است
بسکه گوش از خــلق بستم تا شنیدم خویــش را
خویشِ خویشِ من مرا و هرچه من ها بود سوخت
کُشتم آن خویش و ز خاکش پروریـــدم خویــش را
معنی این خویـــش را از خویشِ خویش خود بپرس
(خویش یابی را گُــــزیدم بس گَــزیدم خویــش را)1
می شدم.ساقی شدم.ساغرشدم.مستی شدم
تا ز تاکستـــان هســـتی خــوشه چیدم خویــش را
ســـردی کــاشــانـه را بــــــا آه گــــــرمـی داده ام
راه بر خـــورشیــــــد بستـــــم تا دمیـدم خویــش را
بــــــرده داران زمـــــان هــا چـــوب حـــــرّاجــم زدند
دســـت اوّل تــــا بـــرآمــد.خــود خریــدم خویــش را
بــزم ســـازان جهــــان . مـــی از سبـــوی پُــر خورند
مــن تـهـی پـیـمـانـه بـودم سـر کـشـیـدم خویــش را
اشــک و مــن در یــک تـــرازو قـــــدر هـم بشناختیـم
ارزش مـــن بیــــن کـه بـا گـوهــر کشیـدم خویــش را
شـمـعـــم و بـا سوخـتـــن تـا آخـــــرین دم زنــــده ام
قطــــره قطــــره ســـوختـــــم تا آفـریـــدم خویـش را
#معینی_کرمانشاهی
تا که تصــویــری ورای خـویـــش دیـدم خویــش را
خویش خویش منــهم اینک از در صلح آمده است
بسکه گوش از خــلق بستم تا شنیدم خویــش را
خویشِ خویشِ من مرا و هرچه من ها بود سوخت
کُشتم آن خویش و ز خاکش پروریـــدم خویــش را
معنی این خویـــش را از خویشِ خویش خود بپرس
(خویش یابی را گُــــزیدم بس گَــزیدم خویــش را)1
می شدم.ساقی شدم.ساغرشدم.مستی شدم
تا ز تاکستـــان هســـتی خــوشه چیدم خویــش را
ســـردی کــاشــانـه را بــــــا آه گــــــرمـی داده ام
راه بر خـــورشیــــــد بستـــــم تا دمیـدم خویــش را
بــــــرده داران زمـــــان هــا چـــوب حـــــرّاجــم زدند
دســـت اوّل تــــا بـــرآمــد.خــود خریــدم خویــش را
بــزم ســـازان جهــــان . مـــی از سبـــوی پُــر خورند
مــن تـهـی پـیـمـانـه بـودم سـر کـشـیـدم خویــش را
اشــک و مــن در یــک تـــرازو قـــــدر هـم بشناختیـم
ارزش مـــن بیــــن کـه بـا گـوهــر کشیـدم خویــش را
شـمـعـــم و بـا سوخـتـــن تـا آخـــــرین دم زنــــده ام
قطــــره قطــــره ســـوختـــــم تا آفـریـــدم خویـش را
#معینی_کرمانشاهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شکیلا
این تو بودی؛ کز ازل خواندی به من، درسِ وفا را
این تو بودی؛ که آشنا کردی به عشق، این مبتلا را
من؛ که این حاشا نکردم،از غمت؛ پروا نکردم…
#معینی_کرمانشاهی
این تو بودی؛ کز ازل خواندی به من، درسِ وفا را
این تو بودی؛ که آشنا کردی به عشق، این مبتلا را
من؛ که این حاشا نکردم،از غمت؛ پروا نکردم…
#معینی_کرمانشاهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پند مرا بشنو
آهنگ : #صمدی در #شوشتری
ترانه : #معینی_کرمانشاهی
(ای آشنا بشنو)
یازدهم خرداد
زادروز #بانو_شمس
نخستین خواننده زنِ گیلانی
که در #رادیو_ملی_ایران_تهران
برنامه اجرا کرد.
#شبتون_نیک_فرجام_همرهان_جان
آهنگ : #صمدی در #شوشتری
ترانه : #معینی_کرمانشاهی
(ای آشنا بشنو)
یازدهم خرداد
زادروز #بانو_شمس
نخستین خواننده زنِ گیلانی
که در #رادیو_ملی_ایران_تهران
برنامه اجرا کرد.
#شبتون_نیک_فرجام_همرهان_جان
VID-20240606-WA0018.mp4
17.6 MB
دستگاه چهارگاه
خواننده اشرف مرتضایی(#مرضیه)
بعد از آنشب بیخبری
آهنگساز
#پرویز_یاحقی
شاعر
#معینی_کرمانشاهی
بعد از آن شب بی خبری
وآن خوابی که بشد سپری
چون مرغ شبانگه بیدارم
از خوابی که دیدم بیمارم
و آهنگ نبودم اگر من
آواز دشتی
از شاخه گل ۸۱
شاعر: #معینی_کرمانشاهی
آّهنگ: #علی_تجویدی
خواننده اشرف مرتضایی(#مرضیه)
بعد از آنشب بیخبری
آهنگساز
#پرویز_یاحقی
شاعر
#معینی_کرمانشاهی
بعد از آن شب بی خبری
وآن خوابی که بشد سپری
چون مرغ شبانگه بیدارم
از خوابی که دیدم بیمارم
و آهنگ نبودم اگر من
آواز دشتی
از شاخه گل ۸۱
شاعر: #معینی_کرمانشاهی
آّهنگ: #علی_تجویدی
امروز که رنگ و بویی اندر گل ماست ...
چون لاله بجز آتش و خون در دل ماست..!
فردا که خزان به گلشن عمر وزید ...
ای لالهرخان چه از جهان حاصل ماست ..؟
#معینی_کرمانشاهی
چون لاله بجز آتش و خون در دل ماست..!
فردا که خزان به گلشن عمر وزید ...
ای لالهرخان چه از جهان حاصل ماست ..؟
#معینی_کرمانشاهی
خزان_مرضیه
@bazmemusighi
"خزان"
خواننده: #مرضیه
آهنگ: #بزرگ_لشگری
ترانه سرا: #معینی_کرمانشاهی
دستگاه: ماهور
فصل خزان شد آفت جان شد بهر گل ها
لاله گران شد دل نگران شد وای از دل ها
راز و نیازم سوز و گدازم دور از رویش
این دل پژمرده با که گوید
ای لاله ی زیبا شد خزان وای از من
در دامــن صـحـــــرا در کنار تو دگـر
عاشقی همچو من چون کند شکوه ی لاله رویان را
ای نامهربان آه عاشقان چون سوز خزان سوزاند جهان
ترسم آه من ســــوزد دامنت ناگـــهان
عمر من در خزان طی شد چرا چنین
پس چه شد آن بهار عمر نازنین، نازنین
دیگر عمرم کی وفا کند
جانان با من کی صفا کند
در این خزان عاشقی همچو من
چون کند شکوه ی لاله رویان را
خواننده: #مرضیه
آهنگ: #بزرگ_لشگری
ترانه سرا: #معینی_کرمانشاهی
دستگاه: ماهور
فصل خزان شد آفت جان شد بهر گل ها
لاله گران شد دل نگران شد وای از دل ها
راز و نیازم سوز و گدازم دور از رویش
این دل پژمرده با که گوید
ای لاله ی زیبا شد خزان وای از من
در دامــن صـحـــــرا در کنار تو دگـر
عاشقی همچو من چون کند شکوه ی لاله رویان را
ای نامهربان آه عاشقان چون سوز خزان سوزاند جهان
ترسم آه من ســــوزد دامنت ناگـــهان
عمر من در خزان طی شد چرا چنین
پس چه شد آن بهار عمر نازنین، نازنین
دیگر عمرم کی وفا کند
جانان با من کی صفا کند
در این خزان عاشقی همچو من
چون کند شکوه ی لاله رویان را
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-زود رنجیدن اگر جرم من ساده دل است
جمع یاران ابدی باد و مرا عزت خویش!
چند رنگی شده سرلوحه ی بزم آرایی
آه از این گونه زبون ساختن همت خویش!
من از این قاعده بیرونم و زین مایه تهی
به جهانی ندهم سابقه حرمت خویش!
جرعه ای آب و لبی نان چو شود مایه عمر
چه بهشتی به از این کلبه بی منت خویش!
شمع گریان شده می سوخت ولی روشن بود
نازم آن سر که فتد در قدم غیرت خویش!
#معینی_کرمانشاهی
.
.
این شعر بدجوری حرف دل خیلیامونه:)
جمع یاران ابدی باد و مرا عزت خویش!
چند رنگی شده سرلوحه ی بزم آرایی
آه از این گونه زبون ساختن همت خویش!
من از این قاعده بیرونم و زین مایه تهی
به جهانی ندهم سابقه حرمت خویش!
جرعه ای آب و لبی نان چو شود مایه عمر
چه بهشتی به از این کلبه بی منت خویش!
شمع گریان شده می سوخت ولی روشن بود
نازم آن سر که فتد در قدم غیرت خویش!
#معینی_کرمانشاهی
.
.
این شعر بدجوری حرف دل خیلیامونه:)
چرا تو جلوه ساز این بهار من نمیشوی؟
چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی؟
بهار من گذشته شاید
شکوفهٔ جمال تو شکفته در خیال من
چرا نمیکنی نظر به زردی جمال من؟
بهار من گذشته شاید
تو را چه حاجت نشانهٔ من
تویی که پا نمی نهی به خانهٔ من
چه بهتر آن که نشنوی ترانهٔ من
نه قاصدی که از من آرد گهی به سوی تو سلامی
نه رهگذاری که از تو آرد گهی به سوی من پیامی
بهار من گذشته شاید
غمت چو کوهی به شانهٔ من
ولی تو بی غم از غم شبانهٔ من
چو نشنوی فغان عاشقانهٔ من
خدا تو را از من نگیرد ندیدم از تو گرچه خیری
به یاد عمر رفته گریم کنون که شمع بزم غیری
بهار من گذشته شاید
#معینی_کرمانشاهی
🌼✨┄
چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی؟
بهار من گذشته شاید
شکوفهٔ جمال تو شکفته در خیال من
چرا نمیکنی نظر به زردی جمال من؟
بهار من گذشته شاید
تو را چه حاجت نشانهٔ من
تویی که پا نمی نهی به خانهٔ من
چه بهتر آن که نشنوی ترانهٔ من
نه قاصدی که از من آرد گهی به سوی تو سلامی
نه رهگذاری که از تو آرد گهی به سوی من پیامی
بهار من گذشته شاید
غمت چو کوهی به شانهٔ من
ولی تو بی غم از غم شبانهٔ من
چو نشنوی فغان عاشقانهٔ من
خدا تو را از من نگیرد ندیدم از تو گرچه خیری
به یاد عمر رفته گریم کنون که شمع بزم غیری
بهار من گذشته شاید
#معینی_کرمانشاهی
🌼✨┄
خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ایی میشکند ، پشت سپاهی گاهی
قصه ی یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
#معینی_کرمانشاهی
ناله ایی میشکند ، پشت سپاهی گاهی
قصه ی یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
#معینی_کرمانشاهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
پردهپرده آن قدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویشِ خویشِ من مرا و هرچه منها بود سوخت
کُشتم آن خویش و ز خاکش پروریدم خویش را
خویشِ خویشِ من هم اینک از درِ صلح آمدهاست
بس که گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
معنی این خویش را از خویشِ خویشِ خود بپرس
خویشبینی را گَزیدم تا گُزیدم خویش را
مِی شدم، ساقی شدم، ساغر شدم، مستی شدم
تا ز تاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
#معینی_کرمانشاهی
پردهپرده آن قدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویشِ خویشِ من مرا و هرچه منها بود سوخت
کُشتم آن خویش و ز خاکش پروریدم خویش را
خویشِ خویشِ من هم اینک از درِ صلح آمدهاست
بس که گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
معنی این خویش را از خویشِ خویشِ خود بپرس
خویشبینی را گَزیدم تا گُزیدم خویش را
مِی شدم، ساقی شدم، ساغر شدم، مستی شدم
تا ز تاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
#معینی_کرمانشاهی