🍀
🕊
در دلم بنشستهای بیرون میا
نی برون آی از دلم در خون میا
چون ز دل بیرون نمیآیی دمی
هر زمان در دیده دیگرگون میا
چون کَسات یک ذره هرگز پی نبرد
تو به یک یک ذره بوقلمون میا
غصهای باشد که چون تو گوهری
آید از دریا برون بیرون میا
سرنگون غواص خود پیش آیدت
تو ز فقر بحر در هامون میا
گر پدید آیی دو عالم گم شود
بیش از این ای لولو مکنون میا
نی برون آی و دو عالم محو کن
گو برون از تو کسی اکنون، میا
چون تو پیدا میشوی گم میشوم
لطف کن وز وسع من افزون میا
چون به یک مویت ندارم دست رس
دست بر نه برتر از گردون میا
چون ز هشیاری به جان آمد دلم
بیشرابی پیش این مجنون میا
بدرهی موزون شعرت ای فرید
بستهی این بدرهی موزون میا
#عطار_نیشابوری
🕊
در دلم بنشستهای بیرون میا
نی برون آی از دلم در خون میا
چون ز دل بیرون نمیآیی دمی
هر زمان در دیده دیگرگون میا
چون کَسات یک ذره هرگز پی نبرد
تو به یک یک ذره بوقلمون میا
غصهای باشد که چون تو گوهری
آید از دریا برون بیرون میا
سرنگون غواص خود پیش آیدت
تو ز فقر بحر در هامون میا
گر پدید آیی دو عالم گم شود
بیش از این ای لولو مکنون میا
نی برون آی و دو عالم محو کن
گو برون از تو کسی اکنون، میا
چون تو پیدا میشوی گم میشوم
لطف کن وز وسع من افزون میا
چون به یک مویت ندارم دست رس
دست بر نه برتر از گردون میا
چون ز هشیاری به جان آمد دلم
بیشرابی پیش این مجنون میا
بدرهی موزون شعرت ای فرید
بستهی این بدرهی موزون میا
#عطار_نیشابوری
منصور حلاج راکه می بردند پای چوبه دار به خواهرش گفتندبیاید برای وداع
اوهم آمد امابدون سربند
مردها همه صدا زدندکه پس حجابت کو؟
پاسخ داد
من جز منصور مرد دیگری نمی بینم
#عطار
اوهم آمد امابدون سربند
مردها همه صدا زدندکه پس حجابت کو؟
پاسخ داد
من جز منصور مرد دیگری نمی بینم
#عطار
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار_نیشابوری
🕊🕊🕊
┄
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار_نیشابوری
🕊🕊🕊
┄
چون ، تو جانانِ منی ،
جان ، بی تو خُرم کِی شود؟ ،
چون ، تو در کس ننگری ،
کس ، با تو همدم کِی شود؟ ،
#عطار
جان ، بی تو خُرم کِی شود؟ ،
چون ، تو در کس ننگری ،
کس ، با تو همدم کِی شود؟ ،
#عطار
معرفی عارفان
چون ، مرا دلخستگی ، از آرزویِ رویِ توست ، اینچنین دلخستگی ، زایل به مرهم کی شود؟ ، #عطار
غم ، از آن دارم ،
که بی تو ، همچو حلقه بر دَرَم ،
تا ، تو از در ، درنیایی ،
از دلم غم کی شود؟ ،
#عطار
#تا_تو_از_در_درنیایی ،
#از_دلم_غم_کی_شود؟ ،
که بی تو ، همچو حلقه بر دَرَم ،
تا ، تو از در ، درنیایی ،
از دلم غم کی شود؟ ،
#عطار
#تا_تو_از_در_درنیایی ،
#از_دلم_غم_کی_شود؟ ،
عشق ، چو کارِ دل است ،
دیدهٔ دل ، باز کن ،
جانِ عزیزان نِگر ،
مستِ تماشایِ عشق ،
دوش ، در آمد به جان ،
دمدمهٔ عشقِ او ،
گفت : اگر فانیی ،
هست تو را ، جایِ عشق ،
جان ، چو قدم در نهاد ،
تا که همی چشم زد ،
از بُن و بیخش بِِکَند ،
قوّت و غوغایِ عشق ،
#عطار
دیدهٔ دل ، باز کن ،
جانِ عزیزان نِگر ،
مستِ تماشایِ عشق ،
دوش ، در آمد به جان ،
دمدمهٔ عشقِ او ،
گفت : اگر فانیی ،
هست تو را ، جایِ عشق ،
جان ، چو قدم در نهاد ،
تا که همی چشم زد ،
از بُن و بیخش بِِکَند ،
قوّت و غوغایِ عشق ،
#عطار
معرفی عارفان
عشق ، چو کارِ دل است ، دیدهٔ دل ، باز کن ، جانِ عزیزان نِگر ، مستِ تماشایِ عشق ، دوش ، در آمد به جان ، دمدمهٔ عشقِ او ، گفت : اگر فانیی ، هست تو را ، جایِ عشق ، جان ، چو قدم در نهاد ، تا که همی چشم زد ، از بُن و بیخش بِِکَند ، …
عقل ، کجا پِی بَرَد ؟،
شیوهٔ سودایِ عشق؟ ،
باز نیابی به عقل ،
سِرّ معمایِ عشق ،
عقلِ تو ، چون قطرهایست ،
مانده ز دریا جدا ،
چند کند قطرهای؟ ،
فهم ز دریایِ عشق؟ ،
خاطرِ خیاطِ عقل ،
گرچه ، بسی بخیه زد ،
هیچ قبایی ندوخت ،
لایقِ بالایِ عشق ،
#عطار
شیوهٔ سودایِ عشق؟ ،
باز نیابی به عقل ،
سِرّ معمایِ عشق ،
عقلِ تو ، چون قطرهایست ،
مانده ز دریا جدا ،
چند کند قطرهای؟ ،
فهم ز دریایِ عشق؟ ،
خاطرِ خیاطِ عقل ،
گرچه ، بسی بخیه زد ،
هیچ قبایی ندوخت ،
لایقِ بالایِ عشق ،
#عطار