معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.19K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گویند شبلی رحمة اللّه علیه روزی طهارت کرد به قصد آن که به مسجد اندر آید از هاتفی شنید که: «ظاهر شستی، صفای باطن کجاست؟» گفتا: بازگشتم و همه ملک و میراث بدادم و یک سال جز بدان مقدار جامه که نماز بدان روا بود نپوشیدم آنگاه به نزدیک جنید آمدم.
وی گفت، رضی اللّه عنه: «یا بابکر، این سخت سودمند طهارتی بود که کردی. خدای تو را پیوسته طاهر داراد.»
گفت: از پس آن هرگز بی طهارت نبود؛ تا حدی که چون از دنیا بخواست رفتن طهارتش را نقض افتاد. اشارت به مریدی کرد که: مرا طهارتی ده.
مرید وی را طهارت داد و تخلیل محاسن فراموش کرد. وی رادر آن حال زبان نبود که سخن گفتی.
دست آن مرید بگرفت و به محاسن خوداشارت فرمودتا تخلیل کرد.


کشف المحجوب
گفت: کی باشد که ازین قصه‌ی قربان برهم؟

گفتم: قربان شو تا از قصه‌ی قربان برهی.
الله‌اکبر نماز از بهر قربان است نفس را؛
تا کی باشد اکبر؟
تا در تو تکبر و هستی هست،
گفتن الله اکبر لازم است،
و قصد قربان لازم است.
اکنون تا کی بت در بغل گیری به نماز آیی؟!

"الله و اکبر می‌گویی و چون منافقان بت را در بغل محکم گرفته‌ای"!!

جناب شمس تبریزی
روزی یکی از مصطفی پرسید که «أینَ اللّهُ»؟
گفت: «فی قُلوبِ عبادِهِ» در دل بندگان خود باید جُست؛ «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَما کُنْتُم» این معنی باشد.
چون دل ترا حاصل آمد ودل را بازیافتی، روح خود جمال عزت با تو نماید.
دریغا اگر شریعت، بند دیوانگی حقیقت آمده نیستی، بگفتمی که روح چیست؛ اما غیرت الهی نمیگذارد که گفته شود.
عیسی- علیه السلام- کمال و رفعت که داشت از آن داشت که او را خلعت روح القدس درپوشیده بودند، و او را همه روح کرده «وَأَیَّدْناهُ بروح القُدُس».
آدم و آدم صفتان که کرامت کمال و فضیلت یافتند بر دیگران، بروح یافتند که «وَأَیَّدَهُم بِروحِ مِنْهُ». و روح را از عالم خدا بقالب فرستادند که «وَنَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی» این باشد.
باش تا این آیت که «وَکذلِکَ أَوْحَینا إِلَیکَ روحاً مِنْ أمر ربّی» چه معنی دارد.

دریغا از دست غیرت اللّه که «إِنَّ اللّهُ غَیورٌ وَمِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّم الفَواحِش»! او غیورست؛ از غیرت، او همه محرمات را حرام کرد؛ و شرح جان نیز کردن از غیرت حرام کرد:

ای دریغا جان قدسی در درون دو جهان
گر کسی گوید که دیدم در مکان و لامکان

کس ندیدستش عیان و کس ندادستش نشان
بر درخت غیرتش آویخته شد پیش از آن


عین القضات همدانی
نیست تخمی کاندرین انبار نیست
غیر حسن تو که آن را یار نیست

هیچ تخمی نیست که در این انبار نباشد، غیر از حُسن و کمال تو که نظیر و مانندی ندارد.

لایق آن دیدم که من آیینه‌ای
پیش تو آرم چو نور سینه‌ای


سرانجام به این نتیجه رسیدم که آیینه به محضرت آورم که مانند نور سینه اولیاءالله روشن و تابان باشد.

تا ببینی روی خوب خود در آن
ای تو چون خورشید شمع آسمان


تا آن که در آن آینه، روی زیبای خود را بنگری، ای تویی که همانند آفتاب، شمع فروزان آسمانی.

آینه آوردمت ای روشنی
تا چو بینی روی خود یادم کنی

ای نور چشم و ای روشنیِ دو دیده ام، برایت آینه آورده ام تا هرگاه در آن آینه، رخسارت را دیدی یاد من باشی .

آینه بیرون کشید او از بغل
خوب را آیینه باشد مشتغل


آن مهمان، آینه ای از بغلش درآورد، زیرا که خوبرویان با آینه سرو کار دارند و بدان مشغول و مانوس اند.

مثنوی معنوی
نیست تخمی کاندرین انبار نیست
غیر حسن تو که آن را یار نیست

هیچ تخمی نیست که در این انبار نباشد، غیر از حُسن و کمال تو که نظیر و مانندی ندارد.

لایق آن دیدم که من آیینه‌ای
پیش تو آرم چو نور سینه‌ای


سرانجام به این نتیجه رسیدم که آیینه به محضرت آورم که مانند نور سینه اولیاءالله روشن و تابان باشد.

تا ببینی روی خوب خود در آن
ای تو چون خورشید شمع آسمان


تا آن که در آن آینه، روی زیبای خود را بنگری، ای تویی که همانند آفتاب، شمع فروزان آسمانی.

آینه آوردمت ای روشنی
تا چو بینی روی خود یادم کنی

ای نور چشم و ای روشنیِ دو دیده ام، برایت آینه آورده ام تا هرگاه در آن آینه، رخسارت را دیدی یاد من باشی .

آینه بیرون کشید او از بغل
خوب را آیینه باشد مشتغل


آن مهمان، آینه ای از بغلش درآورد، زیرا که خوبرویان با آینه سرو کار دارند و بدان مشغول و مانوس اند.

مثنوی معنوی
"حکمت" صناعتی است نظری
که انسان به "وسیله" ان می تواند
هر انچه را که بدان نیاز دارد
در "نفس" خویش حاصل کند

و هر انجه را که بر او واجب است
به دانش خویش به دست اورد
و به نفس خویش برسد
و خود را "کامل" کند

و دانشمند و خردمند شود
همانند "عالَمِ وجود"
و اماده رسیدن به"سعادت اخروی" شود
و ان باز بسته به توان انسانی ست ...

جناب ابوعلی سینا
کسی می خواستم از جنس خود که او را قبله سازم و روی به او آرم _ که از خود ملول شده بودم. تا تو چه فهم کنی از این سخن که می گویم که «از خود ملول شده بودم.» اکنون، چون قبله ساختم، آن چه من می گویم فهم کند و دریابد.


مقالات شمس
همه را در خود بينی، از موسی و عيسی و ابراهيم و نوح و آدم و حوا و ايسيه و دجّال و خضر و الياس، در اندرون خود بينی.
تو عالَم ِ بي كرانی،چه جای آسمان هاست و زمين ها؟

#شمس_تبريزى
دانی که حروف عشق را معنی چیست

عین عابد و شین شاکر و قافست قانع


#مولانا
انسان هنگامی غنی و پر است که با طبیعت همنوا و هماهنگ باشد.
هنگامی که او با هستی همنوا نباشد، کاملا خالی است.
او باید این خلا را پر کند و الا حرص و طمع شروع به پر کردن این خلا می‌کند!
با پول، خانه، لوازم لوکس، حتی دوستان و آشنایان و هر چیز دیگر..،

زندگی با این خلا، ترسناک، ناراحت کننده و غیر ممکن است.
برای وجود این احساس که وجود شما غنی و پر است دو راه وجود دارد:

یکی اینکه با هستی همنوا و هماهنگ شوید
سپس احساس می‌کنید که پر و غنی هستید، پر از زیبایی‌ها، گلها، ستارگان و..، این رضایت کامل است.

ولی در صورتی که این کار را نکنید، همان طور که میلیونها نفر از مردم جهان چنین هستند، این امکان وجود دارد که درون خود را با هر آشغالی پر کنید..
خیلی ساده است طمع به این معنی است که وجود شما از خلا رنج می‌برد و شما می‌خواهید آن را با هر چیز ممکن پر کنید و برای شما اهمیتی ندارد که آن را با چه پر می‌کنید. هنگامی که این مطلب را درک کنید از شر طمع خلاص شده‌اید.


#اوشو
شوقِ دیدارم و یک جلوه ندارم طاقت

مگر آیینه‌ کند بر منِ حیران مددی...


#بیدل_دهلوی
اگــــرم نمی‌پســندے
مدهــم به دست دشـمن 


ڪه من از تـو برنگــــردم به جفاےناپسـندان 


#سعـــــدے
خوش آن شوریدهٔ شیدای بی‌دل
که مدهوش تماشای تو باشد

دلم با غیر تو کی گیرد آرام
مگر مستی که شیدای تو باشد


#فیض‌_کاشانی
به نام خدایی که
مهر او قوت قلب ما،
و یاد او راحتی روح ماست،

آباد آن زبان
که بر آن ذکر اوست،

آزاد آن کس
که وی دربند اوست!

به نام خدای همه
#یک حبه نور

فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا

«چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانی در آن قرار می‌دهد ...»

#نساء - ۱۹
آدمهایی هستند
که خوبند
خوب بودن
به خوردشان رفته
آمده اند
که مهر بورزند
نه جنسیتشان مهم است
نه عقایدشان
نه سنشان
مهم این است
که با دلشان راحتند
صاف و روراست می آیند
در زندگیت
یک توقف می کنند
به پهنای یک عمرت
و می روند
و سالها هم که نبینی شان
باز یکجوری انگار با تو مانده اند
🌺🌺🌺
یار پر مهرم
درود
بامداد چهارشنبه ات عاشقانه
🌺🌺🌺
همواره به یاد داشته باش،موفقیت یک نقطه نیست، بلکه جریانی است پیوسته.
در سراسر جاده زندگی،توقف ممنوع.
مالکیت۹ آسمان را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند.
افکار بزرگ داشته باش،اما از شادی های کوچک لذت ببر.
موفق کسی است که با آجرهایی که به سمتش پرتاب می شود ،بنایی محکم بسازد.
روز را با خنده شروع کن، تا زندگی با خنده در دستانت شکوفا شود.
🌺🌺🌺
شاد باشی
۳۰ تیر زادروز عزت‌اله انتظامی

(زاده ۳۰ خرداد ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۲۶ امرداد ۱۳۹۷ تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون

او در سال ۱۳۲۶ به‌ عرصه هنر وارد شد و با دست‌مایه‌های هنر نمایش و تئاتر به شهر هانوفر آلمان رفت و در مدرسه شبانه آموزش سینما و تئاتر تحصیل کرد.
در سال ۱۳۴۸ با فیلم گاو ساخته داریوش مهرجویی وارد حرفه‌ سینما شد و در دیگر آثار مهرجویی: آقای هالو، دایره مینا، پستچی، اجاره‌نشین‌ها، هامون و بانو، به هنرنمایی پرداخت. وی علاوه بر این نقش‌آفرینی‌ها، در فیلم‌های کارگردانان مطرح سینما: علی حاتمی، مسعود کیمیایی و محسن مخملباف نیز بازی کرد. همچنین در فیلم مستند عشق‌پرداز به‌ کارگردانی محمدهادی کاویانی در کنار محمود فرشچیان حضور داشت.
وی پس از انقلاب و به‌ خصوص در دهه شصت در انواع و اقسام نقش‌ها به‌ بهترین نحو ممکن ظاهر شد. بازی او در فیلم‌های حاجی واشنگتن، اجاره‌ نشین‌ها، گراند‌سینما، هامون، بانو، گاو، ستارخان، صادق کرده، خانه خلوت، ناصرالدین‌شاه اکتور سینما، روز فرشته، روسری آبی، دیوانه از قفس پرید، خانه‌ای روی آب و راه آبی ابریشم، اوج هنرنمایی او در آن فیلم‌های ماندگار است. او در گاوخونی دومین همکاری‌اش با بهروز افخمی را تجربه کرد و جایی برای زندگی چهارمین تجربه‌اش با محمدرضا بزرگ‌نیا بود. او برای اولین بار با مسعود کیمیایی یکی از کارگردانان صاحب سبک سینمای ایران و در ۷۹ سالگی در فیلم حکم همکاری کرد. شاید نقش «رضا» در فیلم حکم یک دن کورلئونه باشد. فیلمی که شاید حال و هوای پدرخوانده را برایمان زنده کند. 
مجید انتظامی آهنگساز و نوازنده معروف، فرزند اوست..

۳۰ خرداد سالروز درگذشت نادرشاه افشار

(زاده ۳۰ آبان  ۱۰۶۷ درگز – درگذشته ۳۰ خرداد ۱۱۲۶ قوچان) سردودمان افشاریه

او از ایل افشار خراسان بود که از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ در ایران پادشاهی کرد و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. بیرون راندن مهاجمان روس، عثمانی و افغان‌ از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح دهلی و ترکستان و جنگ‌های پیروزمندانه او سبب شهرت بسیارش بود و او آخرین کشورگشا و فاتح آسیایی است.
زمانی که روس‌ها، عثمانی‌ها و افغانها از اطراف به ایران دست انداخته بودند و کشورمان در نهایت هرج و مرج بود، عده‌ای سوار با خود همراه کرد و به تهماسب صفوی که به‌کین پدر برخاسته بود همراه شد،  فتنه‌های داخلی را خواباند و مهاجمان را هم بیرون ریخت.
اما شاه تهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت شد و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به‌سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران به‌دلیل عدم توانایی به‌کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت.
آنگاه نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به‌سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به‌خاک ایران افزود. او از آنجا به‌قفقاز تحت اشغال روس‌ها رفت که باکمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به‌فرار گذاشته‌اند. در مسیر برگشت در سال ۱۱۴۸ در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا داد و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود.
او عازم مشهد شد، در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به‌لیاقت شما ایمان دارد و در این شرایط بهتر است نادر همچنان ارتش‌دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند.
او سه بار به‌هند اخطار کرد که افسران اشرف افغان را که حدودا ۸۰۰ نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر کردند و ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به‌دار زدند و بازگشتند. نادرشاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت. محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر، از او خواست هدیه‌ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اصرار او گفت: جوانان ایران به‌کتاب نیازمندند، سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم کرده است. محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها، جواهرات بسیاری به‌نادر هدیه داد که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی  است.
نادر ۱۲ سال سلطنت کرد و سرانجام به دست عده‌ای خائن کشته شد. آرامگاه وی در مشهد است.

This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرام باش آنجا كه ديگر راهی نيست
خدا راه می گشايد :
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرم درد میکند کو مادر من
دو دستش را گذارد بر سر من
دو دستش را گذارد بر ندارد
که شاید بشکند درد سر من...

امان از روزگار