در عمق پاک تنگه دیزاشکن
نجواگران غارنشین پیر
از زوزه مهیب هیولایی آهنین
دیوانه گشته اند
و کوه با تمام درختانش
بید و بلوط و بادام
امروز یاد آور ترنم سم ها و سنگ هاست
با سنگ سنگ تنگه حسرت سنگر شدن
و اندوه انعکاس صفیر تفنگهاست
اینجا چه قوچ فربهی از من در غلطید
آنجا چه پازنی
روزی که شیرخان سردار یاغیان
از تار و مار قافله ها بازگشته بود
اینجا چه شعله های بلندی
شب کوه را مشبک می کرد
با شاخه شاخه جنگل بید و بلوط و بن
آواز خشکسالی پرواز و نغمه است
دیگر پرنده ها شبهای پر ستاره
مهتاب را به زمزمه پاسخ نمی دهند
و کولیان خسته پای اجاق ها
آهنگ جاودانه مس سر نمی دهند
تا آسیاب تنگه قافله گندم
سنگین و خسته سربالایی را
از قریه های نزدیک
در گرگ و میش صبح نمیاید
در عمق شاخه های بلوط
دیگر پلنگ ماده نمی زاید
و گرگ عاشق از گله انبوه
میشی برای ماده بیمارش
دیگر نمی رباید
گفتند : نهر دره دیزاشکن را
از چشمه سوی باغ دکلهای نفت
کج کرده اند
و جاده های قافله رو را
کوبیده اند زیر سم اسبهای سرب
و کبک های چابک خوشبانگ را
به دره های غربت پرواز داده اند
نجواگران غارنشین گفتند
اینک به جای قافله های قماش
از چاشت بند یکدگر
خرمای خشک و پاره نانی
با حیله می ربایند
در خطه کبود افق دیدم
نجواگران گرسنه غار
بیل بلند و توبره ای بر پشت
با فعله های دیگر در امتداد جاده نیلی
آزرده می روند سر کار
افسوس و آه
گفتم یک روسپی دیگر
دوشیزگی ربوده شد از کوه زادگاه
#منوچهر_آتشی
#باغهای_دیگر
#آواز_خاک
نجواگران غارنشین پیر
از زوزه مهیب هیولایی آهنین
دیوانه گشته اند
و کوه با تمام درختانش
بید و بلوط و بادام
امروز یاد آور ترنم سم ها و سنگ هاست
با سنگ سنگ تنگه حسرت سنگر شدن
و اندوه انعکاس صفیر تفنگهاست
اینجا چه قوچ فربهی از من در غلطید
آنجا چه پازنی
روزی که شیرخان سردار یاغیان
از تار و مار قافله ها بازگشته بود
اینجا چه شعله های بلندی
شب کوه را مشبک می کرد
با شاخه شاخه جنگل بید و بلوط و بن
آواز خشکسالی پرواز و نغمه است
دیگر پرنده ها شبهای پر ستاره
مهتاب را به زمزمه پاسخ نمی دهند
و کولیان خسته پای اجاق ها
آهنگ جاودانه مس سر نمی دهند
تا آسیاب تنگه قافله گندم
سنگین و خسته سربالایی را
از قریه های نزدیک
در گرگ و میش صبح نمیاید
در عمق شاخه های بلوط
دیگر پلنگ ماده نمی زاید
و گرگ عاشق از گله انبوه
میشی برای ماده بیمارش
دیگر نمی رباید
گفتند : نهر دره دیزاشکن را
از چشمه سوی باغ دکلهای نفت
کج کرده اند
و جاده های قافله رو را
کوبیده اند زیر سم اسبهای سرب
و کبک های چابک خوشبانگ را
به دره های غربت پرواز داده اند
نجواگران غارنشین گفتند
اینک به جای قافله های قماش
از چاشت بند یکدگر
خرمای خشک و پاره نانی
با حیله می ربایند
در خطه کبود افق دیدم
نجواگران گرسنه غار
بیل بلند و توبره ای بر پشت
با فعله های دیگر در امتداد جاده نیلی
آزرده می روند سر کار
افسوس و آه
گفتم یک روسپی دیگر
دوشیزگی ربوده شد از کوه زادگاه
#منوچهر_آتشی
#باغهای_دیگر
#آواز_خاک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آواز ماندگار محمدرضا #شجریان در #آلبوم رندان مست
دستگاه/مایه : #همایون
آهنگساز : مجید #درخشانی
شاعر : #حضرت_سعدی
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
#حضرت_سعدی
دستگاه/مایه : #همایون
آهنگساز : مجید #درخشانی
شاعر : #حضرت_سعدی
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
#حضرت_سعدی
گفت : باربد رابه کار گل بردند
و نکیسا را
گفت : ناگاه گردی از مشرق
برخاست
و هزاران هزار تیشه بر فرق
و هزاران هزار تیشه به دست
به سوی بیستون روانه شدند
شاه ما باش
یک صدا گفتند
شاه ما باش تاج تیشه بسر
تا دمار از سپاه خصم
شاه ما باش تیشه را بردار
گفت : فرهاد لیکن آزردده
با نگاهی به چادر اعراب
و
نگاهی به بیستون تناور
خشمی و ترش و تلخی
تیشه را از شکاف سر بر کند
چرخ زد روی پا و … در غلتید
گفت : خون دوباره به نهر جاری شد
#منوچهر_آتشی
#نقشهایی_بر_سفال
#آواز_خاک
و نکیسا را
گفت : ناگاه گردی از مشرق
برخاست
و هزاران هزار تیشه بر فرق
و هزاران هزار تیشه به دست
به سوی بیستون روانه شدند
شاه ما باش
یک صدا گفتند
شاه ما باش تاج تیشه بسر
تا دمار از سپاه خصم
شاه ما باش تیشه را بردار
گفت : فرهاد لیکن آزردده
با نگاهی به چادر اعراب
و
نگاهی به بیستون تناور
خشمی و ترش و تلخی
تیشه را از شکاف سر بر کند
چرخ زد روی پا و … در غلتید
گفت : خون دوباره به نهر جاری شد
#منوچهر_آتشی
#نقشهایی_بر_سفال
#آواز_خاک
#ضرب_المثل
#آواز_خر_و_رقص_شتر_!
خر و اشتری بدور از آبادی به طور آزادانه با هم زندگی می کردند. نیمه شبی در حال چریدن علف،
حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند. شتر چون متوجه خطر گردید رو به خر کرد و گفت: ای خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!
خر گفت: اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سردادن من است. شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد تا مبادا به دست انسانها بیافتند.
خر گفت: متاسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت میدانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!
پس خر بی محابا نعره های دلخراش برمیداشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از ان آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گردیدند و آدمیان هردو را گرفته و در صف چارپایان بارکش گذاشتند.
صبح روز بعد در مسیر راه، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانیده و شتر را به آب راندند.
چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.
خر گفت: ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق میشوم.
شتر گفت: خرجان، من عادت دارم در آب رقصم!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!
خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!
شتر گفت: چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!
امروز زمان رقص ناساز اشتر است!
شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت: رفاقت با خر نادان، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشید!
منبع: امثال و حکم | علی اکبر دهخدا
#آواز_خر_و_رقص_شتر_!
خر و اشتری بدور از آبادی به طور آزادانه با هم زندگی می کردند. نیمه شبی در حال چریدن علف،
حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند. شتر چون متوجه خطر گردید رو به خر کرد و گفت: ای خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!
خر گفت: اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سردادن من است. شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد تا مبادا به دست انسانها بیافتند.
خر گفت: متاسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت میدانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!
پس خر بی محابا نعره های دلخراش برمیداشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از ان آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گردیدند و آدمیان هردو را گرفته و در صف چارپایان بارکش گذاشتند.
صبح روز بعد در مسیر راه، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانیده و شتر را به آب راندند.
چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.
خر گفت: ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق میشوم.
شتر گفت: خرجان، من عادت دارم در آب رقصم!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!
خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!
شتر گفت: چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!
امروز زمان رقص ناساز اشتر است!
شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت: رفاقت با خر نادان، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشید!
منبع: امثال و حکم | علی اکبر دهخدا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای زندۀ تصنیف غم با طبیبان
#شعر: حافظ
#آهنگ و تار: حسین علیزاده
#آواز و تنبک: همایون شجریان
#با حضور و همراهی
# استاد محمدرضا شجریان
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
آن گل که هر دم در دست بادیست
گو شرم بادش از عندلیبان
یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بینصیبان؟
#شعر: حافظ
#آهنگ و تار: حسین علیزاده
#آواز و تنبک: همایون شجریان
#با حضور و همراهی
# استاد محمدرضا شجریان
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
آن گل که هر دم در دست بادیست
گو شرم بادش از عندلیبان
یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بینصیبان؟
ساز و آواز چهارگاه_گلپا
@bazmemusighi
امین رشیدی چشم به راه
@Jane_oshaagh
چشم به راه
آواز وآهنگ
استاد #امین_الله_رشیدی
شعر #کریم_فکور
#آواز_دشتی
امینالله رشیدی (زادهٔ ۴ اردیبهشت ۱۳۰۴) خواننده و آهنگساز ایرانی است. آهنگسازی و خوانندگی رشیدی در رادیو ایران از سال ۱۳۲۷ خورشیدی آغاز و تا پایان سال ۱۳۴۴ بهطور پیوسته ادامه داشته و در این مدت بیش از ۱۲۰ آهنگ ساختهاست.همچنین او یکی از شناخته شده ترین چهرههای موسیقی ایران است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
المِنَه لله که در میکده باز است
وین سوخته را بر در او روی نیاز است
# برنامه ساقینامه
#آواز : استاد شجریان
# اشعار : حافظ
وین سوخته را بر در او روی نیاز است
# برنامه ساقینامه
#آواز : استاد شجریان
# اشعار : حافظ