معرفی عارفان
1.05K subscribers
32.4K photos
11.6K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
صنما ، گر ، ز خط و خالِ تو ، فرمان آرَند ،

این دلِ خستهٔ مجروحِ مرا ، جان آرَند ،




خُنُک آن روز ، خوشا وقت ، که در مجلسِ ما ،

ساقیان ، دستِ تو گیرند و ، بمهمان آرَند ،




صوفیان ، طاقِ دو ابرویِ ترا ، سجده کنند ،

عارفان ، آنچه نداری ، برِ تو ، آن آرَند ،




چشمِ شوخِ تو ، چو آغاز کند بوالعجبی ،

آدمِ کافر و ،،، ابلیسِ مسلمان ، آرَند ،




#مولانا
بارِ دیگر ، یارِ ما ، هنباز کرد ،

اندک اندک ، خوی از ما باز کرد ،




مکرهایِ دشمنان ، در گوش کرد ،

چشمِ خود ، بر یارِ دیگر ، باز کرد ،




هر دم از جورَش ،،، دل ، آرَد نوخبر ،

غم ، دلِ ترسنده را ، غمّاز کرد ،




روتُرُش کردن ، بر ما پیشه ساخت ،

یک بهانه جُست و ، دست‌انکاز کرد ،




ای دریغا ، رازِ ما با همدگر ،

کو ، دگرکس را ، چنین همراز کرد ،




ای دل ، ازسر ، صبر را ، آغاز کن ،

زآنکه دلبر ، جور را ، آغازکرد ،




عقل گوید ، کاین بداندیشی مکن ،

او ، از آنِ ماست ،،، بر ما ، ناز کرد ،




#هنباز = همباز ، انباز ، شریک ، حریف ، همتا

#غماز = بسیارسخن چین، نمام ، فاش کنندۂ راز ، اشاره کننده با چشم و ابرو ، غمزه کننده .

#غمازی = غماز بودن ، سخن چینی .

#انگاز = ادات ، آلت ، افزار .

#دست‌انگاز = آلتِ دست ، دستاویز ، دست‌آویز ، وسیله ، بهانه ، هرچیزی که آنرا وسیله و آلتِ دست قرار بدهند ، دست پیچ هم گفته شده .




#مولانا
دل از خدا به صُنعِ خدا بسته‌ایم ما
در کعبه، دل به قبله‌‌نما بسته‌ایم ما




[(جناب صائب تبریزی)]
چون نیست شدی هست ببودی صنما
چون خاک شدی پاک شدی لاجرما




<<حضرت ابوسعیدابوالخیر>>
گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو


#مولانای_جان
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا می‌نبری با خود از این خوان تو مرو



#مولانای_جان
این گردش را ز جان خود دزدیدم
پیش از قالب به جان چنین گردیدم

گویند مرا صبر و سکون اولیتر
این صبر و سکون را به شما بخشیدم

#مولانای_جان
ای عشق که هستی به یقین معشوقم
تو خالق مطلقی و من مخلوقم

بر کوری منکران که بدخواهانند
بالا ببرم بلند تا عیوقم

#مولانای_جان
ای راحت و آرامگه پیوستم
تا روی تو دیدم ز حوادث رستم

در مجلس تو گر قدحی بشکستم
صد ساغر زرین بخرم بفرستم

#مولانای_جان
جوحی درازگوشِ خود را به‌زجر و درشتی به‌خانه می‌برد و او نمی‌رفت، مردم او را گفتند: همهٔ چارپایان چون رو به‌خانهٔ خود نهند به‌سرعت و شتاب روند، جهت چیست که درازگوش تو برخلافِ عادت به‌خانه بد می‌رود؟
گفت: برای آن نمی‌رود که می‌داند درین خانه نه آب‌ست و نه کاه و نه جو و نه تیمارِ صبح‌گاه و می‌شناسد بدی‌ جای بازگشتِ خود را و می‌داند که رجوع او به‌کجاست.


#جوحی #خر

لطائف‌الطوائف؛ مولانا فخرالدّین علی صفی؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تراجمِ اعلام، به‌سعی و اهتمام احمد گلچین‌معانی؛ اقبال؛ ۱۳۶۷: ۳۲۷_۳۲۸
◾️مناجات شیخ بایزید قدّس الله روحه‌ العزیز

الهی!
ریاضتِ همه عمری نمی‌شناسم و نمی‌فروشم، نماز همه شبی عرضه نمی‌دارم، و روزۀ همه عمری جلوه نمی‌کنم. ختم‌های قرآن بر نمی‌شمارم اوقات مناجات و قربت باز نمی‌گویم. به هیچ باز نمی‌گردم و تو می‌دانی که باز نمی‌گردم و این که به زفان شرح می‌دهم نه از طریق تفاخر و اعتماد است بر آن بلکه شرح می‌دهم که من از هر چه کرده‌ام ننگ می‌دارم و این خلعتم تو داده‌ای که خود را چنین می‌بینم. آن همه هیچ است. همان انگار که: نیست.


[ ذکر بایزید بسطامی، تذکرة‌الاولیاء
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم

#مولانای_جان
امروز یکی گردش مستانه کنم
وز کاسهٔ سر ساغر و پیمانه کنم

امروز در این شهر همی گردم مست
می‌جویم عاقلی که دیوانه کنم

#مولانای_جان
اگر دل است به جان می‌خرد هواے تو را
و گر تن است به دل می‌ڪشد جفای تو را

به یاد روے تو تا زنده‌ام همی گریم
ڪه آب دیده ڪشد آتش هواے تو را

#سیف_فرغانی
به تو گفتم، نگفتم؟
معین، نوجوکی، زاکاریان
#معین

به تو گفتم، نگفتم؟

ترانه سرا #زویا_زاکاریان
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی


#فیض_کاشانی
صبح امیدی که پنهان است در دلهای شب
می شود طالع از آن چاک گریبان غم مخور


#صائب‌_تبریزی
هر که را عشق نباشد، نَتَوان زنده شمرد
و آن که جانش ز مُحبت اثری یافت، نَمُرد


#ملک_الشعرای_بهار
.
       زنده نه آن است که جانی دروست
      اوست که از عشق نشانی در اوست

     حسن نه نیکویی رنگ است و پوست
       هر چه کند جای به دلها نکوست

               #امیر خسرو دهلوی