معرفی عارفان
1.13K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مگر چه می‌خواهم از وطن؟
جز لقمه‌ای نان و خیالی آسوده.
چه می‌‌خواهم؟
جز تکه‌ای آ‌فتاب و
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجره‌ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود؟!
مگر چه خواستم از وطن که از من دریغش کرد؟

#شیرکو_بیکس
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیش از برافراشتن پرچم
من آزادی رنگ‌های آن را می‌خواهم

پیش از سرود ملی
من استقلال واژه‌هایش را می‌جویم

پیش از رادیو
من رهایی همه‌ی صداها را طالبم

پیش از تلویزیون
من خواهان خودمختاری جغرافیای همه‌ی چشم‌ها هستم

و پیش از همه‌ی اینها

ظرفی برای نان
تنگی برای آب
چراغی برای دیوار
و تن‌پوشی برای سرزمین برهنه و
برای فقیران وطنم می‌خواهم!

#شیرکو_بیکس
در ژرفنای درونم
نی‌لبکی محزون هست
هر سال
پاییز که می‌آید
آنرا بر لبش می‌نهد
باد در هم می‌پیچد و
چشم تنهایی خیس می‌شود و
انتظارم فرو می‌ریزد و
حیاط شعرم آکنده می‌شود
از برگ درخت...


#شیرکو_بیکس
انسانی که با سکوت نزیسته است
چگونه خواهد توانست
عشق مرا حس کند
کسی که با چشمانش باد را نبیند
چگونه می‌تواند
کوچم را درک کند
آن کس که به صدای سنگ گوش نسپرده
چگونه می‌تواند
صدایم را بشنود
و آن کس که در ظلمت نزیسته
چگونه به تنهایی‌ام ایمان می‌آورد؟

#شیرکو_بی‌کس
بر فراز این صخره‌ی امید ایستاده‌ای،
میدانی استوار نیست اما ایستاده ای!
همان گونه بایست.
امیدی لرزان، بهتر از قله‌ای استوار و تاریک است.

#شیرکو_بیکس
آینه ها مذکر هستند،
کلیدها مذکر،
ادیان مذکر و
خیابان ها مذکر هستند و
قوانین و جنگها و گروهها و ...

و آنکه مادینه است تنها ...
دو چیزِ معصوم هستند:
اول عشق و
دوم هم درد و رنج !

ای زنِ مه!
من آمده ام ... که مشعلِ سرِ خود را
به دست یکی از جاده های
 شب هنگامت بسپارم
من آمده ام که بغبغویِ تنهاییت را
ازچارچوب لانه ای بیرون کِشم و
به آسمانش بسپارم،

بسپارمش به انبوهِ جنگل
 و به ترانه های محلیِ
کوچه هایِ تهیدستان ...

من آمده ام سرنوشتت را
به مرگ خود بسپارم،
آن دم که مرگِ من
 در آسمان نیلگون و
به روی باغچه یِ سیاه رنگت،
پنجره ای بگشاید،

من می خواهم
در جنگ این عشقِ نوینم ...
به سانِ باران بر رویِ آتش ببارم و
آنگاه جان بسپارم ...

من آمده ام ... روحم را بر گیسوانت بیاویزم و
با هم
برای آن چراغ و گل و میخک و
آن جام های شراب و کتاب
و کمانچه هایی
که فردا کودکان ما می شوند،
تابی از شفق و
تابی از رؤیاهایِ آینده بسازیم ...

#شیرکو_بیکس
اولین بار بود که نی عاشق
در نی‌زار
سر به عصیان می‌زد
این عاشق لاغر اندام رنگ‌پریده
دل به نسیم داده بود
نی‌زار جلودارش شد
عاشق دیوانه گفت:

او یک طرف
شما همه یک طرف
این هم قلب‌ام.
نی‌زار عصبانی
برای مجازات عاشق گریان
دارکوبی فراخواند
دارکوب تیز منقار
پنج شش سوراخ
به قلب و جان نی افکند
از آن پس
این عاشق «نی‌لبک» شد
از آن روز زخم عاشق
با دستان «باد»
به سخن درمی‌آید
و تا اکنون
نغمه می‌خواند برای دنیا.

#شیرکو_بی‌کس | Şêrko Bêkes | کردستان عراق، ۲۰۱۳-۱۹۴۰ |
برگردان: #ناصر_حق‌پرست
در نگاهت
من خلوت تنهایی و ترانه ی تاکستانی هستم
که درفصل سخاوت زمین
به بار می نشیند.

#شیرکو_بیکس
من پاره‌پاره‌هاے تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهے رویید
تو در خون من سبز خواهے شد
و من می‌ایستم
بر تو باران خواهد بارید
بر تو از دو دیده‌ے ابرے من
باران خواهد بارید...


#شیرکو_بیکس
همیشه چشمان‌ات
دو چشمه‌اند در خواب‌هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نم‌نم گیاه و سبزینه.
عشق تو آفتاب است؛
آن‌گاه که
درون‌ام طلوع می‌کنی و می‌بینم‌ات.
آن‌ هنگام هم که می‌روی، نمی‌بینم‌ات.
سایه‌ی تن‌ام می‌شوی و ابر خیال‌ام
پا به پای‌ام راه می‌افتی و
همراه‌ام می‌شوی.


#شیرکو_بیکس