چو کارزار کند شاه روم با شمشاد
چگونه گردم خرم چگونه باشم شاد
جهان عقل چو روم و جهان طبع چو زنگ
میان هر دو فتادهست کارزار و جهاد
#مولانای_جان
چگونه گردم خرم چگونه باشم شاد
جهان عقل چو روم و جهان طبع چو زنگ
میان هر دو فتادهست کارزار و جهاد
#مولانای_جان
ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد
که عشق جان و خرد را به نیم جو نخرد
که عشق شیر سیاهست تشنه و خون خوار
به غیر خون دل عاشقان همینچرد
#مولانای_جان
که عشق جان و خرد را به نیم جو نخرد
که عشق شیر سیاهست تشنه و خون خوار
به غیر خون دل عاشقان همینچرد
#مولانای_جان
به مهر بر تو بچفسد به سوی دام آرد
چو درفتادی از آن پس ز دور مینگرد
امیر دست درازست و شحنه بیباک
شکنجه میکند و بیگناه میفشرد
#مولانای_جان
چو درفتادی از آن پس ز دور مینگرد
امیر دست درازست و شحنه بیباک
شکنجه میکند و بیگناه میفشرد
#مولانای_جان
هر آنک در کفش آید چو ابر میگرید
هر آنک دور شد از وی چو برف میفسرد
هزار جام به هر لحظه خرد درشکند
هزار جامه به یک دم بدوزد و بدرد
هزار چشم بگریاند و فروخندد
هزار کس بکشد زار زار و یک شمرد
به کوه قاف اگر چه که خوش پرد سیمرغ
چو دام عشق ببیند فتد دگر نپرد
ز بند او نرهد کس به شید یا به جنون
ز دام او نرهد هیچ عاقلی به خرد
مخبطست سخنهای من از او گر نی
نمودمی به تو آن راهها که میسپرد
نمودمی به تو کو شیر را چه سان گیرد
نمودمی که چگونه شکار را شکرد
#مولانای_جان
هر آنک دور شد از وی چو برف میفسرد
هزار جام به هر لحظه خرد درشکند
هزار جامه به یک دم بدوزد و بدرد
هزار چشم بگریاند و فروخندد
هزار کس بکشد زار زار و یک شمرد
به کوه قاف اگر چه که خوش پرد سیمرغ
چو دام عشق ببیند فتد دگر نپرد
ز بند او نرهد کس به شید یا به جنون
ز دام او نرهد هیچ عاقلی به خرد
مخبطست سخنهای من از او گر نی
نمودمی به تو آن راهها که میسپرد
نمودمی به تو کو شیر را چه سان گیرد
نمودمی که چگونه شکار را شکرد
#مولانای_جان
مائیم که گه نهان و گه پیدائیم
گهمؤمنو گه یهود و گه ترسائیم
تا این دل ما قالب هر دل گردد
هر روز به صورتی برون میآئیم
#مولانای_جان
گهمؤمنو گه یهود و گه ترسائیم
تا این دل ما قالب هر دل گردد
هر روز به صورتی برون میآئیم
#مولانای_جان
آنکه او موقوف حالست آدمیست
کاو بهحال افزون و گاهی در کمیست
صوفی ابن الوقت باشد در منال
لیک صافی فارغست از وقت و حال
#مولانای_جان
کاو بهحال افزون و گاهی در کمیست
صوفی ابن الوقت باشد در منال
لیک صافی فارغست از وقت و حال
#مولانای_جان
کیمیای حال باشد دست او
دست جنباند شود مس مست او
گر بخواهد مرگ هم شیرین شود
خار و نشتر نرگس و نسرین شود
#مولانای_جان
دست جنباند شود مس مست او
گر بخواهد مرگ هم شیرین شود
خار و نشتر نرگس و نسرین شود
#مولانای_جان
حالها موقوف عزم و رای او
زنده از نفخ مسیحآسای او
عاشقِ حالی، نه عاشق بر منی
بر امید حال بر من میتنی
#مولانای_جان
زنده از نفخ مسیحآسای او
عاشقِ حالی، نه عاشق بر منی
بر امید حال بر من میتنی
#مولانای_جان
هست صوفیِ صفاجو ابنِ وقت
وقت را همچون پدر بگرفته سخت
هست صافی غرق عشق ذوالجلال
ابنِ کس نه، فارغ از اوقات و حال
غرقهٔ نوری که او لم یولدست
لم یلد لم یولد آن ایزدست
رو چنین عشقی بجو گر زندهای
ورنه وقت مختلف را بندهای
#مولانای_جان
وقت را همچون پدر بگرفته سخت
هست صافی غرق عشق ذوالجلال
ابنِ کس نه، فارغ از اوقات و حال
غرقهٔ نوری که او لم یولدست
لم یلد لم یولد آن ایزدست
رو چنین عشقی بجو گر زندهای
ورنه وقت مختلف را بندهای
#مولانای_جان
منگر اندر نقش زشت و خوب خویش
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
منگر آنک تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همّت خود ای شریف
تو به هر حالی که باشی میطلب
آب میجو دایما ای خشکلب
کان لب خشکت گواهی میدهد
کاو بآخر بر سر منبع رسد
خشکی لب هست پیغامی ز آب
که بمات آرد یقین این اضطراب
کاین طلبکاری مبارک جنبشیست
این طلب در راه حق مانع کشیست
این طلب مفتاح مطلوبات تست
این سپاه و نصرت رایات تست
این طلب همچون خروسی در صیاح
میزند نعره که میآید صباح
گرچه آلت نیستت تو میطلب
نیست آلت حاجت اندر راه رب
#مولانای_جان
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
منگر آنک تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همّت خود ای شریف
تو به هر حالی که باشی میطلب
آب میجو دایما ای خشکلب
کان لب خشکت گواهی میدهد
کاو بآخر بر سر منبع رسد
خشکی لب هست پیغامی ز آب
که بمات آرد یقین این اضطراب
کاین طلبکاری مبارک جنبشیست
این طلب در راه حق مانع کشیست
این طلب مفتاح مطلوبات تست
این سپاه و نصرت رایات تست
این طلب همچون خروسی در صیاح
میزند نعره که میآید صباح
گرچه آلت نیستت تو میطلب
نیست آلت حاجت اندر راه رب
#مولانای_جان