Ⓡ
هو
... و دیگر فرمود : سه چیز است که شیخ در مرید نتواند آموخت و سه چیز است که واجب است بر او تا در مرید آموزد.
آن سه چیز که نتوان آموخت:
#طلب است و #ارادت و #عشق
و آنکه بتوان آموخت:
#علم_عبادت است و #خلق و #ادب.
کسی را که عاشق باشد، او را توان آموخت که راه خانه معشوق به کدام کوی است(علم عبادت) و توان آموخت که در راه خانه معشوق با مردمِ او چگونه زندگانی کن تا تو را منع نکنند و از وصل معشوق باز ندارند(خُلق) و توان آموخت که چون معشوق را یافتی آداب خدمت او چگونه نگاه دار(ادب) تا تو را نراند و سیاست نکند.
اما خواستن ِ معشوق و #درد_طلب او و #بیداری_شب و بی قراری روز در انتظار وصل معشوق را در باطن کسی نتوان نهاد ...
شیخ #علاءالدوله_سمنانی
چهل مجلس،مجلس بیست و ششم
هو
... و دیگر فرمود : سه چیز است که شیخ در مرید نتواند آموخت و سه چیز است که واجب است بر او تا در مرید آموزد.
آن سه چیز که نتوان آموخت:
#طلب است و #ارادت و #عشق
و آنکه بتوان آموخت:
#علم_عبادت است و #خلق و #ادب.
کسی را که عاشق باشد، او را توان آموخت که راه خانه معشوق به کدام کوی است(علم عبادت) و توان آموخت که در راه خانه معشوق با مردمِ او چگونه زندگانی کن تا تو را منع نکنند و از وصل معشوق باز ندارند(خُلق) و توان آموخت که چون معشوق را یافتی آداب خدمت او چگونه نگاه دار(ادب) تا تو را نراند و سیاست نکند.
اما خواستن ِ معشوق و #درد_طلب او و #بیداری_شب و بی قراری روز در انتظار وصل معشوق را در باطن کسی نتوان نهاد ...
شیخ #علاءالدوله_سمنانی
چهل مجلس،مجلس بیست و ششم
خَلق را طاق و طُرُم ، عاریّتی است
امر را طاق و طُرُم ماهیّتی است
شکوه و جلال مردم موقتی است ، ولی شکوه و جلالِ عالَمِ امر ، ذاتی و اصلی است .
عالَم دو نوع است :
عالَمِ خَلق که عبارت است از هر چیزی که از حقّ به سبب ، موجود گردد و منظور عالَمِ شهادت است ،
و عالَمِ اَمر که عبارت است از هر موجودی باشد که بی سبب از حقّ پیدا گردد و مراد عالَمِ ملکوت باشد .
این مقایسه میان شکوه صوریِ جهان و شکوه حقیقی آن جهان است .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهٔ ۵۴ سورهٔ اعراف :
أَلٰا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبٰارَکَ اللهُ رَبُّ الْعٰالَمينَ
از آن او است آفرینش و امر ، پر برکت است پروردگار جهانیان .
#خَلق در اصل به معنای سنجش و اندازه گیری است برای ساختن چیزی ، و در عرف به معنای ایجاد و ابداع بدونِ الگو استعمال می شود .
#اَمر گاهی به معنای شأن و گاهی به معنای دستور دادنِ به انجام کاری است .
وقتی ” امر ” به صورت اسم مصدر استفاده می شود به معنای نتیجهٔ امر و آن نظمی است که در جمیع کارهای مأمور و مظاهر حیات او است .
چون این معنا منطبق با همهٔ شؤون حیاتی انسان است ، لذا ” امر ” در شأن انسان استعمال شده و آن چیزی است که وجودش را اصلاح کند و نیز از این هم بیشتر وسعت یافته ، ” امرِ ” هر چیزی همان شأنی است که وجود آن را اصلاح و حرکات و سکنات و اعمال و اراداتِ گوناگونش را تنظیم می کند .
یعنی خداوند حیات و معاشِ عبد را تدبیر می کند و تدبیرِ مسیر زندگی انسان به دست پروردگارش است .
امری را که خداوند از ذات و صفات و آثار و فعلِ هر چیزی ، مالک است همان گفتن ” کُن ” است که به هر چیزی بگوید ، موجود می شود .
حاصل کلام این است که ” امر ” همان ایجاد است ، چه به ذات چیزی تعلّق گیرد و چه صفات و افعال و آثار آن ؛ پس همان طوری که امرِ ذواتِ موجودات به دست خداست همچنین امرِ نظام وجودش نیز به دست اوست ، چون موجودات از ناحیهٔ خود چیزی از صفات و افعال خود را مالک نیستند .
فرقی که امر با خلق دارد ؛ ”خلق ” ایجاد چیزی است که در خلقت آن تقدیرِ جهات و تنظیم به کار رفته باشد و به همه چیز تعمیم داده می شود و قابل تدریج است به خلاف ”امر” که تدریج بردار نیست و به غیر خدا نسبت داده نمی شود و مختص اوست و بین او و چیزی که می خواهد ایجاد کند واسطه ای قرار ندارد .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
امر را طاق و طُرُم ماهیّتی است
شکوه و جلال مردم موقتی است ، ولی شکوه و جلالِ عالَمِ امر ، ذاتی و اصلی است .
عالَم دو نوع است :
عالَمِ خَلق که عبارت است از هر چیزی که از حقّ به سبب ، موجود گردد و منظور عالَمِ شهادت است ،
و عالَمِ اَمر که عبارت است از هر موجودی باشد که بی سبب از حقّ پیدا گردد و مراد عالَمِ ملکوت باشد .
این مقایسه میان شکوه صوریِ جهان و شکوه حقیقی آن جهان است .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهٔ ۵۴ سورهٔ اعراف :
أَلٰا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبٰارَکَ اللهُ رَبُّ الْعٰالَمينَ
از آن او است آفرینش و امر ، پر برکت است پروردگار جهانیان .
#خَلق در اصل به معنای سنجش و اندازه گیری است برای ساختن چیزی ، و در عرف به معنای ایجاد و ابداع بدونِ الگو استعمال می شود .
#اَمر گاهی به معنای شأن و گاهی به معنای دستور دادنِ به انجام کاری است .
وقتی ” امر ” به صورت اسم مصدر استفاده می شود به معنای نتیجهٔ امر و آن نظمی است که در جمیع کارهای مأمور و مظاهر حیات او است .
چون این معنا منطبق با همهٔ شؤون حیاتی انسان است ، لذا ” امر ” در شأن انسان استعمال شده و آن چیزی است که وجودش را اصلاح کند و نیز از این هم بیشتر وسعت یافته ، ” امرِ ” هر چیزی همان شأنی است که وجود آن را اصلاح و حرکات و سکنات و اعمال و اراداتِ گوناگونش را تنظیم می کند .
یعنی خداوند حیات و معاشِ عبد را تدبیر می کند و تدبیرِ مسیر زندگی انسان به دست پروردگارش است .
امری را که خداوند از ذات و صفات و آثار و فعلِ هر چیزی ، مالک است همان گفتن ” کُن ” است که به هر چیزی بگوید ، موجود می شود .
حاصل کلام این است که ” امر ” همان ایجاد است ، چه به ذات چیزی تعلّق گیرد و چه صفات و افعال و آثار آن ؛ پس همان طوری که امرِ ذواتِ موجودات به دست خداست همچنین امرِ نظام وجودش نیز به دست اوست ، چون موجودات از ناحیهٔ خود چیزی از صفات و افعال خود را مالک نیستند .
فرقی که امر با خلق دارد ؛ ”خلق ” ایجاد چیزی است که در خلقت آن تقدیرِ جهات و تنظیم به کار رفته باشد و به همه چیز تعمیم داده می شود و قابل تدریج است به خلاف ”امر” که تدریج بردار نیست و به غیر خدا نسبت داده نمی شود و مختص اوست و بین او و چیزی که می خواهد ایجاد کند واسطه ای قرار ندارد .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
و دیگر فرمود : سه چیز است که شیخ در مرید نتواند آموخت و سه چیز است که واجب است بر او تا در مرید آموزد.
آن سه چیز که نتوان آموخت:
#طلب است و #ارادت و #عشق
و آنکه بتوان آموخت:
#علم_عبادت است و #خلق و #ادب.
کسی را که عاشق باشد، او را توان آموخت که راه خانه معشوق به کدام کوی است(علم عبادت) و توان آموخت که در راه خانه معشوق با مردمِ او چگونه زندگانی کن تا تو را منع نکنند و از وصل معشوق باز ندارند(خُلق) و توان آموخت که چون معشوق را یافتی آداب خدمت او چگونه نگاه دار(ادب) تا تو را نراند و سیاست نکند.
اما خواستن ِ معشوق و #درد_طلب او و #بیداری_شب و بی قراری روز در انتظار وصل معشوق را در باطن کسی نتوان نهاد ...
شیخ علاءالدوله_سمنانی
آن سه چیز که نتوان آموخت:
#طلب است و #ارادت و #عشق
و آنکه بتوان آموخت:
#علم_عبادت است و #خلق و #ادب.
کسی را که عاشق باشد، او را توان آموخت که راه خانه معشوق به کدام کوی است(علم عبادت) و توان آموخت که در راه خانه معشوق با مردمِ او چگونه زندگانی کن تا تو را منع نکنند و از وصل معشوق باز ندارند(خُلق) و توان آموخت که چون معشوق را یافتی آداب خدمت او چگونه نگاه دار(ادب) تا تو را نراند و سیاست نکند.
اما خواستن ِ معشوق و #درد_طلب او و #بیداری_شب و بی قراری روز در انتظار وصل معشوق را در باطن کسی نتوان نهاد ...
شیخ علاءالدوله_سمنانی
پرسش از #اشو:مفهوم شما از عصیان و فردِ عصیانگر چیست؟
پاسخ:
تعریف من از عصیانگر بسیار ساده است.
انسانی که همچون یک آدم آهنی توسط شرطی شدگی های گذشته زندگی نمیکند.
مذهب، جامعه، فرهنگ، هر چیزی که متعلق به دیروز است، به هیچ وجه در روش زندگی او اخلال نمیکند.
او بطور منفرد زندگی می کند.
پره ای از چرخ نیست.
بلکه یک واحد زنده است.
زندگی او را هیچکس دیگر، جز هوشمندی خودش تعیین نمیکند.
آزادی، همان عطر زندگی اوست؛
نه فقط خودش در آزادی زندگی می کند، بلکه به همه اجازه می دهد در آزادی زندگی کنند.
او به هیچکس اجازه نمی دهد در زندگیش مداخله کند؛
و خودش هم در زندگی هیچکسِ دیگر مداخله نمی کند.
برای او، زندگی چنان مقدس است، و آزادی ارزش نهایی آن است که می تواند همه چیز را فدای آن کند.
اعتبار، آبرو و حتی خود زندگی را....
برای او، آزادی همان چیزی است که مردمان مذهبی در گذشته آن را خداوند می خواندند. آزادی خدای اوست.
انسانها در طول اعصار همچون گوسفند زندگی کرده اند، جزیی از توده،
دنباله روی سنت ها و مجمع ها،
پیروی از کتاب های کهنه و مراسم کهنه، ولی آن روش زندگی، مخالف فردیت انسان بود؛
اگر یک مسیحی باشی نمی توانی یک فرد باشی؛
اگر یک هندو باشی نمی توانی یک فرد باشی،
عصیانگر کسی است که تماماً بر اساس نور خودش زندگی می کند و برای ارزش غایی آزادیِ فردیِ خود، همه چیز را به مخاطره می اندازد.
عصیانگر انسان معاصر است.
توده ها معاصر نیستند.
عصیانگر کسی است که طبق نور خودش زندگی کند و براساس هوشمندی خودش حرکت کند.
او راه خودش را با راه رفتن در آن #خلق می کند و شاهراه توده ها را دنبال نخواهد کرد.
زندگی او خطرناک است.
ولی آن زندگی که خطرناك نباشد،
ابداً زندگی نیست.
او چالش ها ناشناخته را میپذیرد.
#اشو
#روح_عصیانگر
پاسخ:
تعریف من از عصیانگر بسیار ساده است.
انسانی که همچون یک آدم آهنی توسط شرطی شدگی های گذشته زندگی نمیکند.
مذهب، جامعه، فرهنگ، هر چیزی که متعلق به دیروز است، به هیچ وجه در روش زندگی او اخلال نمیکند.
او بطور منفرد زندگی می کند.
پره ای از چرخ نیست.
بلکه یک واحد زنده است.
زندگی او را هیچکس دیگر، جز هوشمندی خودش تعیین نمیکند.
آزادی، همان عطر زندگی اوست؛
نه فقط خودش در آزادی زندگی می کند، بلکه به همه اجازه می دهد در آزادی زندگی کنند.
او به هیچکس اجازه نمی دهد در زندگیش مداخله کند؛
و خودش هم در زندگی هیچکسِ دیگر مداخله نمی کند.
برای او، زندگی چنان مقدس است، و آزادی ارزش نهایی آن است که می تواند همه چیز را فدای آن کند.
اعتبار، آبرو و حتی خود زندگی را....
برای او، آزادی همان چیزی است که مردمان مذهبی در گذشته آن را خداوند می خواندند. آزادی خدای اوست.
انسانها در طول اعصار همچون گوسفند زندگی کرده اند، جزیی از توده،
دنباله روی سنت ها و مجمع ها،
پیروی از کتاب های کهنه و مراسم کهنه، ولی آن روش زندگی، مخالف فردیت انسان بود؛
اگر یک مسیحی باشی نمی توانی یک فرد باشی؛
اگر یک هندو باشی نمی توانی یک فرد باشی،
عصیانگر کسی است که تماماً بر اساس نور خودش زندگی می کند و برای ارزش غایی آزادیِ فردیِ خود، همه چیز را به مخاطره می اندازد.
عصیانگر انسان معاصر است.
توده ها معاصر نیستند.
عصیانگر کسی است که طبق نور خودش زندگی کند و براساس هوشمندی خودش حرکت کند.
او راه خودش را با راه رفتن در آن #خلق می کند و شاهراه توده ها را دنبال نخواهد کرد.
زندگی او خطرناک است.
ولی آن زندگی که خطرناك نباشد،
ابداً زندگی نیست.
او چالش ها ناشناخته را میپذیرد.
#اشو
#روح_عصیانگر
پرسش از #اشو:مفهوم شما از عصیان و فردِ عصیانگر چیست؟
پاسخ:
تعریف من از عصیانگر بسیار ساده است.
انسانی که همچون یک آدم آهنی توسط شرطی شدگی های گذشته زندگی نمیکند.
مذهب، جامعه، فرهنگ، هر چیزی که متعلق به دیروز است، به هیچ وجه در روش زندگی او اخلال نمیکند.
او بطور منفرد زندگی می کند.
پره ای از چرخ نیست.
بلکه یک واحد زنده است.
زندگی او را هیچکس دیگر، جز هوشمندی خودش تعیین نمیکند.
آزادی، همان عطر زندگی اوست؛
نه فقط خودش در آزادی زندگی می کند، بلکه به همه اجازه می دهد در آزادی زندگی کنند.
او به هیچکس اجازه نمی دهد در زندگیش مداخله کند؛
و خودش هم در زندگی هیچکسِ دیگر مداخله نمی کند.
برای او، زندگی چنان مقدس است، و آزادی ارزش نهایی آن است که می تواند همه چیز را فدای آن کند.
اعتبار، آبرو و حتی خود زندگی را....
برای او، آزادی همان چیزی است که مردمان مذهبی در گذشته آن را خداوند می خواندند. آزادی خدای اوست.
انسانها در طول اعصار همچون گوسفند زندگی کرده اند، جزیی از توده،
دنباله روی سنت ها و مجمع ها،
پیروی از کتاب های کهنه و مراسم کهنه، ولی آن روش زندگی، مخالف فردیت انسان بود؛
اگر یک مسیحی باشی نمی توانی یک فرد باشی؛
اگر یک هندو باشی نمی توانی یک فرد باشی،
عصیانگر کسی است که تماماً بر اساس نور خودش زندگی می کند و برای ارزش غایی آزادیِ فردیِ خود، همه چیز را به مخاطره می اندازد.
عصیانگر انسان معاصر است.
توده ها معاصر نیستند.
عصیانگر کسی است که طبق نور خودش زندگی کند و براساس هوشمندی خودش حرکت کند.
او راه خودش را با راه رفتن در آن #خلق می کند و شاهراه توده ها را دنبال نخواهد کرد.
زندگی او خطرناک است.
ولی آن زندگی که خطرناك نباشد،
ابداً زندگی نیست.
او چالش ها ناشناخته را میپذیرد.
#اشو
#روح_عصیانگر
پاسخ:
تعریف من از عصیانگر بسیار ساده است.
انسانی که همچون یک آدم آهنی توسط شرطی شدگی های گذشته زندگی نمیکند.
مذهب، جامعه، فرهنگ، هر چیزی که متعلق به دیروز است، به هیچ وجه در روش زندگی او اخلال نمیکند.
او بطور منفرد زندگی می کند.
پره ای از چرخ نیست.
بلکه یک واحد زنده است.
زندگی او را هیچکس دیگر، جز هوشمندی خودش تعیین نمیکند.
آزادی، همان عطر زندگی اوست؛
نه فقط خودش در آزادی زندگی می کند، بلکه به همه اجازه می دهد در آزادی زندگی کنند.
او به هیچکس اجازه نمی دهد در زندگیش مداخله کند؛
و خودش هم در زندگی هیچکسِ دیگر مداخله نمی کند.
برای او، زندگی چنان مقدس است، و آزادی ارزش نهایی آن است که می تواند همه چیز را فدای آن کند.
اعتبار، آبرو و حتی خود زندگی را....
برای او، آزادی همان چیزی است که مردمان مذهبی در گذشته آن را خداوند می خواندند. آزادی خدای اوست.
انسانها در طول اعصار همچون گوسفند زندگی کرده اند، جزیی از توده،
دنباله روی سنت ها و مجمع ها،
پیروی از کتاب های کهنه و مراسم کهنه، ولی آن روش زندگی، مخالف فردیت انسان بود؛
اگر یک مسیحی باشی نمی توانی یک فرد باشی؛
اگر یک هندو باشی نمی توانی یک فرد باشی،
عصیانگر کسی است که تماماً بر اساس نور خودش زندگی می کند و برای ارزش غایی آزادیِ فردیِ خود، همه چیز را به مخاطره می اندازد.
عصیانگر انسان معاصر است.
توده ها معاصر نیستند.
عصیانگر کسی است که طبق نور خودش زندگی کند و براساس هوشمندی خودش حرکت کند.
او راه خودش را با راه رفتن در آن #خلق می کند و شاهراه توده ها را دنبال نخواهد کرد.
زندگی او خطرناک است.
ولی آن زندگی که خطرناك نباشد،
ابداً زندگی نیست.
او چالش ها ناشناخته را میپذیرد.
#اشو
#روح_عصیانگر