معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
علتی بد تر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذو دَلان

#مثنوی_مولانا  دفتر اول


📘در جان و روح ، هیچ بیماری و دردی بدتر از کامل فرض کردن خود نیست
علتی بد تر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذو دَلان

#مثنوی_مولانا  دفتر اول


📘در جان و روح ، هیچ بیماری و دردی بدتر از کامل فرض کردن خود نیست
کی ببینی سرخ و سبز و فور را
تا نبینی پیش از این سه، نور را؟

#مثنوی_مولانا دفتر اول


📘چشمتان را ببندید، چند لحظه بسته باقی بگذارید و بعد باز کنید. اولین چیزی که می بینید چیست؟ ممکن است بگویید اولین شیء مادی را که پیرامون من هست، می بینم، مثل انسان، کتاب، و هر چیزی که پیرامون ما هست. اما مولانا می گوید: آن اولین چیزی که می بینی، نور است، نه آن شیء مادی. چون اگر نور نباشد، اگر در تاریکی محض باشی، ممکن نیست بتوانی چیزی را ببینی. حتی عده ای اعتقاد دارند که همین نخستین چیز، خدا است و می گویند، صبح به محض بیداری، اولین چیزی را که می بینید، همان خدا است. زیرا فقط نور است که در نخستین دید ما بر چشم ما ظاهر می شود.
وقتی نور نباشد چگونه می توانی رنگ، مثلا سرخ و سبز و سرخ کمرنگ (فور) را تشخیص بدهی؟ روح یا آدم درون هم همین طور است. میخواهد بگوید که جهان ما، مانند رنگ های گوناگون عالم کثرت است. (یعنی همین جهان مادی ما) و برای درک این عالم کثرت ما محتاج به نور حق داریم. اما ما چون به این موضوع نور توجه نداریم، گمان می کنیم آنچه در عالم هست، ماده است. در واقع هوش و حواس ما آنچنان در رنگ های این جهان (تكثرات و مظاهر این جهان) غرق شده که دیگر چیزی غیر از آن ادراک نمی کنیم و همین رنگها روپوشی شده که به اصل دیدن، یعنی نور توجه نداریم

لیک چون در رنگ گم شد هوش تو
شد ز نور، آن رنگ ها روپوش تو

چون که شب آن رنگها مستور بود
پس بدیدی دید رنگ از نور بود

#مثنوی_مولانا دفتر اول
عاقل از سر بِنهَد این هستی و باد »
چون شنید انجامِ فرعونان و عاد »

ور بِنَنهَد ، دیگران از حالِ او »
عبرتی گیرند از اِضلالِ(۱) او »

(۱) اضلال : گمراهی

#مثنوی_مولانا دفتر اول



📘داستان‌هایی که میشنویم از قوم هایی همچون فرعون و عاد و غیره و نتیجه کار آنها برای این است که غرور و خودبینی را از خود دور کنیم و ببینیم که عاقبتی ندارد  وگرنه خودمان میشویم عامل عبرت برای سایرین
اشتباهی و گمانی در درون
رحمتِ حق است بهرِ رهنمون

#مثنوی_مولانا دفتر اول


📘اشتباهات و گمان‌های ناصوابی که در درون آدمی است در واقع رحمت حق است زیرا موجب بیداری و تنبه انسان می شود


بَندْ بُگْسِل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بَندِ سیم و بَندِ زَر؟

گَر بِریزی بَحْر را در کوزه‌ای
چند گُنجَد؟ قِسْمَتِ یک روزه‌یی

کوزهٔ چَشمِ حَریصانْ پُر نَشُد
تا صَدَف قانِع نَشُد، پُر دُر نَشُد

هرکه را جامه زِ عشقی چاک شُد
او زِ حِرص و عَیْب، کُلّی پاک شُد

#مثنوی_مولانا
دفتر اول، بخش اول
ابیات: ۱۹ تا ۲۲
گر همی خواهی که بفروزی چو روز
هستی همچون شب خـود را بسـوز

#مثنوی_مولانا_دفتر_اول


📘می خواهی مثل روز روشن بشوی؟ هستی مانده از گذشته خود را بسوزان. هستی همچون شب تو چیست؟ تعلقات تو، غرورهای تو، منیّت های تو، وابستگی های تو به دارایی های ذهنیات، عقده های تو، حسادت ها و کینه ورزی های تو نسبت به دیگران که آثارش ابتدا به خود تو بر می گردد. لهیب خشم و حسادت و رقابت
اول تو را می سوزاند. انتقام گیری های تو، اول تو را مریض میکند و ناتوان می سازد. اگر دیگران را می بخشیم، فقط به خاطر خود ببخشیم که سالم بمانیم. بهتر است گذشت کنیم. در این صورت منت سرکسی نمی گذاریم و صداقت خود را حفظ میکنیم. هستی اعتباری ما که عامل فنا و نیستی ماست باید حکم نیستی را پیدا کند. درکی واقعی و صادقانه «از هستی همچون شب» خود پیدا کنیم. نترسیم. گذشته خود را در پناه عقلانیت روز و روشن بینی نقد کنیم.
چون ننالم تلخ از دستان او
چون نیم در حلقهٔ مستان او

چون نباشم همچو شب بی روز او
بی وصال روی روز افروز او

#مثنوی_مولانا
_دفتر_اول
بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید
تا خِطاب اِرجَعی را بشنوید

تا به گفت و گویِ بیداری دَری
تو ز گفتِ خواب، بوئی کی بَری

#مثنوی_مولانا  دفتر اول


📘اگر بخواهی خطاب حق تعالی را بشنوی باید از قید و بند حواس ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزیی دنیاطلب رها شوی
خطاب ارجعی اشاره به آیه 27 و 28 سوره فجر است
(یا ایتها النفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه)
از قید و بند مقتضیات جسم و نفس رها شوید تا لیاقت رجوع به حق را کسب کنید
در بیت دوم گفتار و خطاب حق  تشبیه شده به سخنانی که در رویا و خواب دیده میشود
تا زمانی که درگیر قیل و قال بیداری دنیوی هستیم چگونه ممکن است سخنان مربوط به عالم رویا را بشنویم
تا زمانی که به ظاهر جهان مشغول هستی چگونه ممکن است که به باطن آن راه یابی
بحرِ تلخ و بحرِ شیرین در جهان
در میانشان بَرزَخ لا یَبغِیان

#مثنوی_مولانا دفتر اول



🌸🌸

📘در جهان ما دو دریای شیرین و تلخ وجود دارند که سدّی نامرئی باعث می‌شود با هم مخلوط نشوند .
مولانا در این بیت با توجه به آیات قرآن کریم ، کافران را به دریای تلخ و مومنان را به دریای شیرین ، تشبیه کرده است و می‌گوید : با آنکه در ظاهر این دو گروه با هم به سر می‌برند و آمد و رفت دارند اما چون حقیقتِ ذات آنها به علت تفاوتی که با هم دارند مانند سد و برزخی نامرئی ، مانع به هم پیوستگی ایشان می‌شود .
در قران کریم و در آیات ۱۹ و ۲۰ سوره‌ی رحمان ، آیه‌ی ۵۳ سوره‌ی فرقان ، آیه‌ی ۶۱ سوره‌ی نمل و آیه‌ی ۱۲ سوره‌ی فاطر از این دو دریا یاد شده است .
در شمال کشور دانمارک و در شهر توریستی اسکاگن ، دریای شمال و دریای بالتیک به هم می‌رسند و به دلیل چگالی مختلف در یکدیگر مخلوط نمی‌شوند . این پدیده در دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس که در تنگه ی جبل الطارق به هم می‌رسند و به علت اختلاف غلظت و دما با هم مخلوط نمی‌شوند دیده می‌شود .
در آیه‌ی ۵۳ سوره‌ی فرقان آمده است : و اوست که اندر آمیزد دو دریا را . آب این دریا زلال و گواراست و آب آن یکی تلخ و شورمانند و میان این دو دریا مانع و حائلی نهاده که در هم نیامیزند .
مولانا این وضعیت را برای اختلاط ظاهری و تمایز باطنیِ کافران و مومنان به کار برده است .
گر همی خواهی که بفروزی چو روز
هستی همچون شب خـود را بسـوز

#مثنوی_مولانا_دفتر_اول


📘می خواهی مثل روز روشن بشوی؟ هستی مانده از گذشته خود را بسوزان. هستی همچون شب تو چیست؟ تعلقات تو، غرورهای تو، منیّت های تو، وابستگی های تو به دارایی های ذهنیات، عقده های تو، حسادت ها و کینه ورزی های تو نسبت به دیگران که آثارش ابتدا به خود تو بر می گردد. لهیب خشم و حسادت و رقابت
اول تو را می سوزاند. انتقام گیری های تو، اول تو را مریض میکند و ناتوان می سازد. اگر دیگران را می بخشیم، فقط به خاطر خود ببخشیم که سالم بمانیم. بهتر است گذشت کنیم. در این صورت منت سرکسی نمی گذاریم و صداقت خود را حفظ میکنیم.

هستی اعتباری ما که عامل فنا و نیستی ماست باید حکم نیستی را پیدا کند.

درکی واقعی و صادقانه «از هستی همچون شب» خود پیدا کنیم. نترسیم. گذشته خود را در پناه عقلانیت روز و روشن بینی نقد کنیم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق خداست و ما عاشق خداییم و خدا ما را برای خودش آفریده.
در تنهایی و درد و سختی به او پناه می‌بریم و از او کمک می‌خواهیم، او را در آغوش میگیریم و هر لحظه که دلتنگ شدیم با او سخن می‌گوییم و.....

ولی

همدم و یار زمینی هم نعمت بزرگی‌ست که وجودِ بسیار موثرش اصلا قابل نفی نیست.
حضور و همراهی یار و همدم خوب، زندگی را بهشت می‌کند.


آن کِه عالَم مَستِ گُفتَش آمدی
کَلِّمینی یا حُمَیْرا می‌زَدی

#مثنوی_مولانا
دفتر اول، بخش ۱۱۸، بیت ۲۴۳۸



این بیت اشاره به پیامبر اسلام دارد و می‌گوید:
حتی حضرت محمد که همه از شنیدن سخنان او سرمست می‌شدند، گاهی همسرش عایشه را که بسیار دوست می‌داشت، صدا می‌کرد و می‌گفت:
"با من صحبت کن".

حمیرا یعنی گل سرخ کوچک، و چون عایشه صورت سرخ و سفید و زیبایی داشته، پیامبر به او را حمیرا می‌خواندند.