..
شاهد را شنيدي كيست؟
خدّ و خال و زلف و ابروي شاهد را گوش دار!
اي عزيز، چه داني كه خدّ و خال و زلف معشوق با عاشق چه ميكند؟
تا نرسي نداني!
#عين_القضات_همداني
شاهد را شنيدي كيست؟
خدّ و خال و زلف و ابروي شاهد را گوش دار!
اي عزيز، چه داني كه خدّ و خال و زلف معشوق با عاشق چه ميكند؟
تا نرسي نداني!
#عين_القضات_همداني
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بدان كه راه خدا ،
نه از جهت راست است
و نه از جهت چپ
و نه بالا
و نه زير
و نه دور
و نه نزديك.
راه خدا در دل است
و يك قدم است
خود را از همه آلودگی ها بَرى و پاك كن
و بالاترين رذيلت كه منيت است
و آن اساس تمام بدبختی هاست ،
از خود بريز و آن گاه به جوار قرب حركت كن.
#عين_القضات_همداني
نه از جهت راست است
و نه از جهت چپ
و نه بالا
و نه زير
و نه دور
و نه نزديك.
راه خدا در دل است
و يك قدم است
خود را از همه آلودگی ها بَرى و پاك كن
و بالاترين رذيلت كه منيت است
و آن اساس تمام بدبختی هاست ،
از خود بريز و آن گاه به جوار قرب حركت كن.
#عين_القضات_همداني
لطف معشوق،
پرده از پیش نظر عاشق بردارد
تا نور چشمش را به قوت نورِ جمال خود
از حدقه ی او برباید
و این آخر زخمی بود که
بر هدف دیده ی او اندازد
آه و هزار آه...
اگر جمالش در خیال آید و بمانَد
ماندن خیال با عشق
مرهم آن زخم بود
و این رمزی لطیف است
#عين_القضات_همداني
جماعتی را دیدم که زار زار می گریستند.
گفتم : شما کیستید؟ گفتند : عاشقان.
گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ، شما نه عاشقانید.
چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ، که هریک یک ذره ی خویش را باز می یابد یک ذره از آن خبر ندارد.
پس از آنجا به قعر دوزخ فرو شدم ، گفتم : تو می دَم تا من می دَمَم ، تا از ما کدام غالب آید.
تذکره اولیا
ذکر خرقانی
پرده از پیش نظر عاشق بردارد
تا نور چشمش را به قوت نورِ جمال خود
از حدقه ی او برباید
و این آخر زخمی بود که
بر هدف دیده ی او اندازد
آه و هزار آه...
اگر جمالش در خیال آید و بمانَد
ماندن خیال با عشق
مرهم آن زخم بود
و این رمزی لطیف است
#عين_القضات_همداني
جماعتی را دیدم که زار زار می گریستند.
گفتم : شما کیستید؟ گفتند : عاشقان.
گفتم : ما این حالت را تب و لرز گوییم و فِسَرَه ، شما نه عاشقانید.
چون از آنجا بگذشتم ملائکه پیش آمدند و گفتند : نیک ادبی کردی آن قوم را که ایشان عاشقان نبودند به حقیقت ، عاشقان کسی می باید که از پای سر کند و از سر پای ، و از پیش پس کند و از پس پیش ، و از یمین یسار کند و از یسار یمین ، که هریک یک ذره ی خویش را باز می یابد یک ذره از آن خبر ندارد.
پس از آنجا به قعر دوزخ فرو شدم ، گفتم : تو می دَم تا من می دَمَم ، تا از ما کدام غالب آید.
تذکره اولیا
ذکر خرقانی
لطف معشوق،
پرده از پیش نظر عاشق بردارد
تا نور چشمش را به قوت نورِ جمال خود
از حدقه ی او برباید
و این آخر زخمی بود که
بر هدف دیده ی او اندازد
آه و هزار آه...
اگر جمالش در خیال آید و بمانَد
ماندن خیال با عشق
مرهم آن زخم بود
و این رمزی لطیف است
#عين_القضات_همداني
پرده از پیش نظر عاشق بردارد
تا نور چشمش را به قوت نورِ جمال خود
از حدقه ی او برباید
و این آخر زخمی بود که
بر هدف دیده ی او اندازد
آه و هزار آه...
اگر جمالش در خیال آید و بمانَد
ماندن خیال با عشق
مرهم آن زخم بود
و این رمزی لطیف است
#عين_القضات_همداني
معشوق به همگي
خود جمال است
و كمال است
و جلال است
همه دیده باش
تا او جمال بنماید
همه گوش باش
تا او همه نطق بُوَد
همه سوال باش که او
همه اجابت است...
#عين_القضات_همداني
خود جمال است
و كمال است
و جلال است
همه دیده باش
تا او جمال بنماید
همه گوش باش
تا او همه نطق بُوَد
همه سوال باش که او
همه اجابت است...
#عين_القضات_همداني
هرچند میكوشم که از عشق درگذرم
عشق مرا شیفته و سرگردان میدارد
و با این همه او غالب میشود و من مغلوب.
با عشق کی توانم کوشید؟
کارم اندر عشق مشکل مىشود
خان و مانم در سر دل میشود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من منزل میشود
دریغا
عشق فرضِ راه است همه کس را.
دریغا اگر عشقِ خالق نداری
عشقِ مخلوق مهیا کن
تا قدرِ این کلمات تو را حاصل شود.
دریغا از عشق چه توان گفت؟
و از عشق چه نشان شاید داد؟
و چه عبارت توان کرد!
در عشق قدم نهادن،
کسی را مسلّم شود که با خود نباشد
و ترکِ خود کند
و خود را ایثارِ عشق کند.
عشق آتش است
هرجا که باشد جز او رختِ دیگری ننهند.
همه را سوزد و به رنگ خود گرداند.
#تمهيدات
#عين_القضات_همداني
عشق مرا شیفته و سرگردان میدارد
و با این همه او غالب میشود و من مغلوب.
با عشق کی توانم کوشید؟
کارم اندر عشق مشکل مىشود
خان و مانم در سر دل میشود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من منزل میشود
دریغا
عشق فرضِ راه است همه کس را.
دریغا اگر عشقِ خالق نداری
عشقِ مخلوق مهیا کن
تا قدرِ این کلمات تو را حاصل شود.
دریغا از عشق چه توان گفت؟
و از عشق چه نشان شاید داد؟
و چه عبارت توان کرد!
در عشق قدم نهادن،
کسی را مسلّم شود که با خود نباشد
و ترکِ خود کند
و خود را ایثارِ عشق کند.
عشق آتش است
هرجا که باشد جز او رختِ دیگری ننهند.
همه را سوزد و به رنگ خود گرداند.
#تمهيدات
#عين_القضات_همداني