#اصلاحیه
عاشق نشدی زاهد،
دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟
لبریز می غمها،
شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟
یک سلسله دیوانه،
افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو، افسانه چه میدانی؟
من مست می عشقم،
بس توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد، میخانه چه میدانی؟
عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده،
بتخانه چه میدانی؟
تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد،
بیگانه چه میدانی؟
دستار گروگان ده،
در پای بتی جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه میدانی؟
ضایع چه کنی شب را،
لب ذاکر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه میدانی؟
مولانا❌❌❌
سراینده هما میر افشار
عاشق نشدی زاهد،
دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟
لبریز می غمها،
شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟
یک سلسله دیوانه،
افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو، افسانه چه میدانی؟
من مست می عشقم،
بس توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد، میخانه چه میدانی؟
عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده،
بتخانه چه میدانی؟
تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد،
بیگانه چه میدانی؟
دستار گروگان ده،
در پای بتی جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه میدانی؟
ضایع چه کنی شب را،
لب ذاکر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه میدانی؟
مولانا❌❌❌
سراینده هما میر افشار
#اصلاحیه
پریرخی به شکرخنده قتلِ* مردم کرد
چو گفتمش که مرا هم بکش، تبسّم کرد
بیتِ فوق مطلعِ غزلیست از #کاتبی_ترشیزی/نیشابوری شاعر قرن نهم
از #کمالاسماعیل اصفهانی نیست، در بسیاری از سایتها به اشتباه به نامِ ایشان پخش شده است.
*در دیوان غزلیات کاتبی «قصد» آمده است. البته مصحح در پاورقی به ضبطِ «قتل» در دیگر نسخ اشاره کرده است.
پریرخی به شکرخنده قتلِ* مردم کرد
چو گفتمش که مرا هم بکش، تبسّم کرد
بیتِ فوق مطلعِ غزلیست از #کاتبی_ترشیزی/نیشابوری شاعر قرن نهم
از #کمالاسماعیل اصفهانی نیست، در بسیاری از سایتها به اشتباه به نامِ ایشان پخش شده است.
*در دیوان غزلیات کاتبی «قصد» آمده است. البته مصحح در پاورقی به ضبطِ «قتل» در دیگر نسخ اشاره کرده است.
Forwarded from ~zفیضی~
#اصلاحیه
این شعر از سیمین بهبهانی نیست
شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیان
میان این تعصب ها، میان جنگ مذهب ها
یکی افکار زرتشتی، یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی، یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است، یکی هم هست نصرانی
هزاران دین و مذهب هست، دراین دنیای انسانی
خدا یکی… ولی, اما هزاران فکر روحانی
رها کردیم خالق را گرفتاران ادیانیم
تعصب چیست در مذهب؟ مگر نه این که انسانیم
اگر روح خدا در ماست… خدا گر مفرد و تنهاست
ستیز پس برای چیست؟ برای خود پرستی هاست
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند خوشحالم
ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم
👇👇👇👇👇👇
هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندن اندیشه در آتیش می ترسم
تنم آزاد، اما اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم
کلام آخر این شعر یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش وهم از خویش میترسم
شاعر این شعر جناب دکتر سید #محمدرضا اسلامی است
همچنین این شعر الگویی است از شعر ژولیده نیشابوری که به شرح زیر میباشد
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیشش می ترسم
ندارم شکوه از بیگانگان از خویش می ترسم
ندارم وحشتی از شیر وببر و حمله گرگان
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
مرا با جوفروشان سربازار کاری نیست
من از گندم نمایان ارادت کیش می ترسم
ندارم وحشت از جنگ ونفاق وقتل وخونریزی
من از این آتش افروزان صلح اندیش می ترسم
به شیخی گفت کسی, از چه می تر سی زمی ؟ گفتا
ز می خوردن ندارم بیم از مستیش می ترسم
مرا باخانقاه وخرقه وکشکول کاری نیست
من از اعمال زشت خلق نادرویش می ترسم
چه خوش گفت این سخن مردسخن سنجی که می گوید
مراازمرگ باکی نیست ازسختیش می ترسم
من ژولیده را نبود هراسی از سخن گفتن
ولیکن از زبان خویش بیش از پیش می ترسم
#ژولیده نیشابوری
این شعر از سیمین بهبهانی نیست
شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیان
میان این تعصب ها، میان جنگ مذهب ها
یکی افکار زرتشتی، یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی، یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است، یکی هم هست نصرانی
هزاران دین و مذهب هست، دراین دنیای انسانی
خدا یکی… ولی, اما هزاران فکر روحانی
رها کردیم خالق را گرفتاران ادیانیم
تعصب چیست در مذهب؟ مگر نه این که انسانیم
اگر روح خدا در ماست… خدا گر مفرد و تنهاست
ستیز پس برای چیست؟ برای خود پرستی هاست
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند خوشحالم
ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم
👇👇👇👇👇👇
هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندن اندیشه در آتیش می ترسم
تنم آزاد، اما اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم
کلام آخر این شعر یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش وهم از خویش میترسم
شاعر این شعر جناب دکتر سید #محمدرضا اسلامی است
همچنین این شعر الگویی است از شعر ژولیده نیشابوری که به شرح زیر میباشد
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیشش می ترسم
ندارم شکوه از بیگانگان از خویش می ترسم
ندارم وحشتی از شیر وببر و حمله گرگان
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
مرا با جوفروشان سربازار کاری نیست
من از گندم نمایان ارادت کیش می ترسم
ندارم وحشت از جنگ ونفاق وقتل وخونریزی
من از این آتش افروزان صلح اندیش می ترسم
به شیخی گفت کسی, از چه می تر سی زمی ؟ گفتا
ز می خوردن ندارم بیم از مستیش می ترسم
مرا باخانقاه وخرقه وکشکول کاری نیست
من از اعمال زشت خلق نادرویش می ترسم
چه خوش گفت این سخن مردسخن سنجی که می گوید
مراازمرگ باکی نیست ازسختیش می ترسم
من ژولیده را نبود هراسی از سخن گفتن
ولیکن از زبان خویش بیش از پیش می ترسم
#ژولیده نیشابوری
#اصلاحیه
#اشعارجعلی
✳️ شعری که به #غلط به #فردوسی نسبت داده اند:
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن ، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ی ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما ؟
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان ؟
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار ؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما ؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
شاعر اصلی: مصطفی سرخوش✅
فردوسی ❌❌❌❌
از فردوسی نیست.
❇️ همه شعرهای او از نوع مثنوی شاهنامه فردوسی بود به همین علت برخی به دلیل عدم مطالعه اشعار او را به فردوسی نسبت داده اند.
از کتابهای وی میتوان به پیک مهر (چاپ ۱۳۳۱) و آتش دل(چاپ ۱۳۳۵) و زبان اشک (۱۳۴۳) اشاره کرد. از سرخوش در مجلات کاوه و گوهر نیز اشعاری چاپ شده است.
#اشعارجعلی
✳️ شعری که به #غلط به #فردوسی نسبت داده اند:
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن ، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ی ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما ؟
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان ؟
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار ؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما ؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...
شاعر اصلی: مصطفی سرخوش✅
فردوسی ❌❌❌❌
از فردوسی نیست.
❇️ همه شعرهای او از نوع مثنوی شاهنامه فردوسی بود به همین علت برخی به دلیل عدم مطالعه اشعار او را به فردوسی نسبت داده اند.
از کتابهای وی میتوان به پیک مهر (چاپ ۱۳۳۱) و آتش دل(چاپ ۱۳۳۵) و زبان اشک (۱۳۴۳) اشاره کرد. از سرخوش در مجلات کاوه و گوهر نیز اشعاری چاپ شده است.
#اصلاحیه
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی
به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی
ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن اگر هرساله در حجی
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی
ولی قدر سر سوزن ز جای خود نجنبیدی
شاعر اصلی : مریم نکوبخت ✅
فروغ فرخزاد ❌❌❌
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی
به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی
ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن اگر هرساله در حجی
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی
ولی قدر سر سوزن ز جای خود نجنبیدی
شاعر اصلی : مریم نکوبخت ✅
فروغ فرخزاد ❌❌❌
#اصلاحیه
#اشعار_جعلی
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد: کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود
بوی نان تازه هوش اش برده بود
اتفاقا مادرم هم، روزه بود
صورت اش دیدم که لک برداشته
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته
باز هم بانگ درشت پیرمرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد
دوره گردم، کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
خواهرم با روسری بیرون دوید
گفت: " آقا ، سفره خالی می خرید؟!!
شاعر اصلی: محمد رضا یعقوبی ✅
قیصر امین پور❌❌❌❌
از قیصر امین پور نیست.
#اشعار_جعلی
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد: کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود
بوی نان تازه هوش اش برده بود
اتفاقا مادرم هم، روزه بود
صورت اش دیدم که لک برداشته
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته
باز هم بانگ درشت پیرمرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد
دوره گردم، کهنه قالی می خرم
دست دوم، جنس عالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری، شیشه خالی می خرم
خواهرم با روسری بیرون دوید
گفت: " آقا ، سفره خالی می خرید؟!!
شاعر اصلی: محمد رضا یعقوبی ✅
قیصر امین پور❌❌❌❌
از قیصر امین پور نیست.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#اصلاحیه
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدی پیاله ها رو نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران، تو که از پیش خدا می آیی
توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست!
با سوره ی دل اگر خدا را خواندی
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست
این بی خردان خویش خدا می دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنی خودت خدا می بینی
درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست!
#مولانا❌❌❌❌
جعلی
سراینده مهدی مختار زاده
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدی پیاله ها رو نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران، تو که از پیش خدا می آیی
توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست!
با سوره ی دل اگر خدا را خواندی
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست
این بی خردان خویش خدا می دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنی خودت خدا می بینی
درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست!
#مولانا❌❌❌❌
جعلی
سراینده مهدی مختار زاده
#اصلاحیه
باز امشب غزلے
كنج دلم زندانے است
آسمان شب بے حوصلہ ام طوفانے است..
حافظ ❌❌❌
جعلی
سراینده نسترن کاربین
شب همگی بخیر
🌸🍃
#اصلاحیه
ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺩﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺟﺎﻧﺎ ﺑﺰﻥ ﺁﺗﺶ ﺗﻨﻢ ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺳﺎﺯ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮐﻮﮎ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺳﺎﻏﺮﻭﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ
ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﯾﻠﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﭼﻨﮕﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺰﻥ ﺭﺣﻤﯽ ﻧﻤﺎ
ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺖ ﺷﺪﻡ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺗﻨﺒﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺎﺯ ﮐﻦ ﺭﻗﺺ ﺳﻤﺎﻉ آﻏﺎﺯ ﮐﻦ
ﺩﺭ ﻭﺍﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻨﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﺍﻫﻮﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﯾﮏ ﺑﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﻤﺎﺭ ﮐﻦ ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺖ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ
ﺩﺭ ﻣﺤﻔﻞ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﻭَﺷﺎﻥ ﺟﺎﻡ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎﻭ ﺩﺭﺱ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﺎﻕ ﺑﺒﯿﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻟﯿﺨﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺖ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
مولانا❌❌❌
سراینده سعیده طباطبایی
ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺩﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺟﺎﻧﺎ ﺑﺰﻥ ﺁﺗﺶ ﺗﻨﻢ ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺳﺎﺯ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮐﻮﮎ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺳﺎﻏﺮﻭﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ
ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﯾﻠﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﭼﻨﮕﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺰﻥ ﺭﺣﻤﯽ ﻧﻤﺎ
ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺖ ﺷﺪﻡ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺗﻨﺒﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺎﺯ ﮐﻦ ﺭﻗﺺ ﺳﻤﺎﻉ آﻏﺎﺯ ﮐﻦ
ﺩﺭ ﻭﺍﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻨﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﺍﻫﻮﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﯾﮏ ﺑﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﻤﺎﺭ ﮐﻦ ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺖ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ
ﺩﺭ ﻣﺤﻔﻞ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﻭَﺷﺎﻥ ﺟﺎﻡ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎﻭ ﺩﺭﺱ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﺎﻕ ﺑﺒﯿﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻟﯿﺨﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺖ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
مولانا❌❌❌
سراینده سعیده طباطبایی
#اصلاحیه
اَهلِ نَماز میشَوَم ، جُمله نیاز میشَوَم
سوی حِجاز میشَوَم "باز مُقابِلَم تویی"
باده ی ناب میشَوَم ، شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
هَمرَهِ موج میشَوَم ، راهیِ اوج میشَوَم
فوج به فوج میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
سایه ی ماه میشَوَم ، دَر تَهِ چاه میشَوَم
راهیِ راه میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
توی رَواق میشَوَم ، کُنجِ اُتاق میشَوَم
بَسته به طاق میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
اینهَمه مَرد میشَوَم ، مَخزَنِ دَرد میشَوَم
ساکِت و سَرد میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
اَز هَمه دور میشَوَم ، نقطه ی کور میشَوَم
زِنده به گور میشَوَم ،"باز مُقابِلَم تویی"
هَمدَمِ خار میشَوَم ، بی کَس و یار میشَوَم
بَر سَرِ دار میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی !
مولانا❌❌❌
سراینده شیخ داود صمدی عاملی
اَهلِ نَماز میشَوَم ، جُمله نیاز میشَوَم
سوی حِجاز میشَوَم "باز مُقابِلَم تویی"
باده ی ناب میشَوَم ، شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
هَمرَهِ موج میشَوَم ، راهیِ اوج میشَوَم
فوج به فوج میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
سایه ی ماه میشَوَم ، دَر تَهِ چاه میشَوَم
راهیِ راه میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
توی رَواق میشَوَم ، کُنجِ اُتاق میشَوَم
بَسته به طاق میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
اینهَمه مَرد میشَوَم ، مَخزَنِ دَرد میشَوَم
ساکِت و سَرد میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"
اَز هَمه دور میشَوَم ، نقطه ی کور میشَوَم
زِنده به گور میشَوَم ،"باز مُقابِلَم تویی"
هَمدَمِ خار میشَوَم ، بی کَس و یار میشَوَم
بَر سَرِ دار میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی !
مولانا❌❌❌
سراینده شیخ داود صمدی عاملی
#اصلاحیه
دنیاهمه هیچ کار دنیا همه هیچ
ای هیچ ، برای هیچ ، بر هیچ ، مپیچ
دانی که از آدمی ، چه ماند پس مرگ
عشق است محبت است باقی همه هیچ
شاعر اصلی : امیرناصر خزائی
مولوی ❌❌❌❌
از مولوی نیست
دنیاهمه هیچ کار دنیا همه هیچ
ای هیچ ، برای هیچ ، بر هیچ ، مپیچ
دانی که از آدمی ، چه ماند پس مرگ
عشق است محبت است باقی همه هیچ
شاعر اصلی : امیرناصر خزائی
مولوی ❌❌❌❌
از مولوی نیست
#اصلاحیه
همچو خورشيد به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پرشرری ما را بس
خنده در گلشن گيتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گرچه دانم كه ميسر نشود روز وصال
در شب هجر، اميد سحری ما را بس
اگر از ديدۀ كوتهنظران افتاديم
نيست غم، صحبت صاحبنظری ما را بس
شد برومند ز خون دل ما نخلِ سخن
اگر اين نخل دهد برگ و بری ما را بس
در جهانی كه نماند ز كسی نام و نشان
قدسی! از گفتۀ شيوا اثری ما را بس
شاعر اصلی : غلامرضاقدسی ✅
قدسیمشهدی ❌❌❌❌
حافظ❌❌❌❌
از قدسی مشهدی، حافظ نیست.
همچو خورشيد به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پرشرری ما را بس
خنده در گلشن گيتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گرچه دانم كه ميسر نشود روز وصال
در شب هجر، اميد سحری ما را بس
اگر از ديدۀ كوتهنظران افتاديم
نيست غم، صحبت صاحبنظری ما را بس
شد برومند ز خون دل ما نخلِ سخن
اگر اين نخل دهد برگ و بری ما را بس
در جهانی كه نماند ز كسی نام و نشان
قدسی! از گفتۀ شيوا اثری ما را بس
شاعر اصلی : غلامرضاقدسی ✅
قدسیمشهدی ❌❌❌❌
حافظ❌❌❌❌
از قدسی مشهدی، حافظ نیست.
#اصلاحیه
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد-
همه شما طبیعتا شعر "نمیدانم، پس از مرگم چه خواهم شد نمی دانم، نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت..." را خوانده اید یا در جایی شنیده اید( یا نهایتا در این پست خواهید خواند! )
شعری که منسوب است به دکتر شریعتی عزیز، و در پشت کتاب های ایشان نیز چاپ می شد.
ولی واقعیت امر این است: این شعر متعلق است به آقای "سید مرتضی موسوی اهری!" که در کتابی به نام "سوتک" از ایشان به چاپ رسیده است!
ضمن آنکه برای آقای دکتر علی شریعتی گرام ارزش بسیاری قائل بوده و می باشم. تنها دلیلی که اکثر ما گمان میکنیم این شعر از آقای شریعتی است همین چاپ شعر فوق با عکس های ایشان و پشت جلد کتاب هایشان است.
"سوتک"
پس از مرگم چه خواهم شد، نمی دانم
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی درپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان آشفته و آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را...
"سید مرتضی موسوی اهری"
شاعر اصلی : سید مرتضی موسوی اهری ✅
دکتر علی شریعتی ❌❌❌❌
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد-
همه شما طبیعتا شعر "نمیدانم، پس از مرگم چه خواهم شد نمی دانم، نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت..." را خوانده اید یا در جایی شنیده اید( یا نهایتا در این پست خواهید خواند! )
شعری که منسوب است به دکتر شریعتی عزیز، و در پشت کتاب های ایشان نیز چاپ می شد.
ولی واقعیت امر این است: این شعر متعلق است به آقای "سید مرتضی موسوی اهری!" که در کتابی به نام "سوتک" از ایشان به چاپ رسیده است!
ضمن آنکه برای آقای دکتر علی شریعتی گرام ارزش بسیاری قائل بوده و می باشم. تنها دلیلی که اکثر ما گمان میکنیم این شعر از آقای شریعتی است همین چاپ شعر فوق با عکس های ایشان و پشت جلد کتاب هایشان است.
"سوتک"
پس از مرگم چه خواهم شد، نمی دانم
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی درپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان آشفته و آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را...
"سید مرتضی موسوی اهری"
شاعر اصلی : سید مرتضی موسوی اهری ✅
دکتر علی شریعتی ❌❌❌❌
#اصلاحیه
:
من به بند تو اسيرم تو زمن بي خبري؟
آفرين! معرفت اين است كه ز من مي گذري
طعنه ي غير نديدي كه بسوزد دل تو
كه بداني كه چه سخت است به خدا در به دري
خلوت عشق گزيدن هنر لب زدن است
لب من تر كن از آن جام لبان شكري
معرفت نيست من اينجا و تو آنجا و دلي
بگذاريم به اميد نگاه دگري
درد و اندوه مرا تا قلم مرگ نوشت
قلم افسوس بخورد از من و اين بي نظري
ما كه رفتيم ولي اين دل ناقابل ما هست
هست گرو پيش لبانت بخري يا نخري
منع عشق تو نمودند ولي من به جواب
گفتم اين زن بود اما كه نكوتر زپري
شاعر اصلی : رضامحمدی(شبافروز) ✅
شهریار❌❌❌❌
:
من به بند تو اسيرم تو زمن بي خبري؟
آفرين! معرفت اين است كه ز من مي گذري
طعنه ي غير نديدي كه بسوزد دل تو
كه بداني كه چه سخت است به خدا در به دري
خلوت عشق گزيدن هنر لب زدن است
لب من تر كن از آن جام لبان شكري
معرفت نيست من اينجا و تو آنجا و دلي
بگذاريم به اميد نگاه دگري
درد و اندوه مرا تا قلم مرگ نوشت
قلم افسوس بخورد از من و اين بي نظري
ما كه رفتيم ولي اين دل ناقابل ما هست
هست گرو پيش لبانت بخري يا نخري
منع عشق تو نمودند ولي من به جواب
گفتم اين زن بود اما كه نكوتر زپري
شاعر اصلی : رضامحمدی(شبافروز) ✅
شهریار❌❌❌❌
#اصلاحیه
آمدي چشمي به چشمم دوختي ممنونتم
آتشي را در دلم افروختي ممنونتم
گوشه چشمي آمدي آشوب در جانم نشست
ناگهاني خرمنم را سوختي ممنونتم
خنده مستانهات لب را عطشكش كرده بود
آبرو ميخواستم نفروختي ممنونتم
پند پيران را به گوشم خنده كردي مرحبا
درس خوبي را بمن آموختي ممنونتم
ميروم در انزواي خلوتم پنهان شوم
اي كه آتش در دلم افروختي ممنونتم
شاعر اصلی : علیمظفر✅
فروغفرخزاد❌❌❌❌
آمدي چشمي به چشمم دوختي ممنونتم
آتشي را در دلم افروختي ممنونتم
گوشه چشمي آمدي آشوب در جانم نشست
ناگهاني خرمنم را سوختي ممنونتم
خنده مستانهات لب را عطشكش كرده بود
آبرو ميخواستم نفروختي ممنونتم
پند پيران را به گوشم خنده كردي مرحبا
درس خوبي را بمن آموختي ممنونتم
ميروم در انزواي خلوتم پنهان شوم
اي كه آتش در دلم افروختي ممنونتم
شاعر اصلی : علیمظفر✅
فروغفرخزاد❌❌❌❌