بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانهسوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریدهام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریدهای من ز جهان بریدهام
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیدهام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیدهام
#رهی_معیری
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانهسوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریدهام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریدهای من ز جهان بریدهام
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیدهام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیدهام
#رهی_معیری
.
آید وصال و هجر غم انگیز بگذرد
ساقی بیار باده که این نیز بگذرد
ای دل به سردمهری دوران صبور باش
کز پی رسد بهار چو پائیز بگذرد
#رهی_معیری
آید وصال و هجر غم انگیز بگذرد
ساقی بیار باده که این نیز بگذرد
ای دل به سردمهری دوران صبور باش
کز پی رسد بهار چو پائیز بگذرد
#رهی_معیری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#چاوشی
مرا به وصلِ تو ای گل اميدواری نيست
شبِ فراق دراز است و عمرِ من کوتاه
سپيد گشت دو چشمم به انتظارِ شبی
که پيشِ زلفِ تو گويم حديثِ بختِ سياه
#رهی_معیری
#شبتون_ماه
مرا به وصلِ تو ای گل اميدواری نيست
شبِ فراق دراز است و عمرِ من کوتاه
سپيد گشت دو چشمم به انتظارِ شبی
که پيشِ زلفِ تو گويم حديثِ بختِ سياه
#رهی_معیری
#شبتون_ماه
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
#رهی_معیری
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
#رهی_معیری
ندانم کان مه نامهربان،یادم کندیا نه؟
فریبانگیزمن،باوعدهای شادم کندیانه؟
خرابم آنچنان،کز باده هم تسکین نمییابم
لب گرمی شود پیدا،که آبادم کندیا نه؟
صباازمن پیامی ده،به آن صیادسنگیندل
که تاگل درچمن باقیست،آزادم کند یا نه؟
من از یادعزیزان،یک نفس غافل نیَم اما
نمیدانم که بعدازاین،کسی یادم کندیانه؟
رهی،از نالهام خون میچکد اما نمیدانم
که آن بیدادگر،گوشی به فریادم کندیانه؟
#رهی_معیری🍃
فریبانگیزمن،باوعدهای شادم کندیانه؟
خرابم آنچنان،کز باده هم تسکین نمییابم
لب گرمی شود پیدا،که آبادم کندیا نه؟
صباازمن پیامی ده،به آن صیادسنگیندل
که تاگل درچمن باقیست،آزادم کند یا نه؟
من از یادعزیزان،یک نفس غافل نیَم اما
نمیدانم که بعدازاین،کسی یادم کندیانه؟
رهی،از نالهام خون میچکد اما نمیدانم
که آن بیدادگر،گوشی به فریادم کندیانه؟
#رهی_معیری🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون ماه نو از حلقه به گوشان توایم
چون رود خروشنده خروشان تو ایم
چون ابر بهاریم پراکنده تو
چون زلف تو از خانه به دوشان تو ایم
#رهی_معیری
چون رود خروشنده خروشان تو ایم
چون ابر بهاریم پراکنده تو
چون زلف تو از خانه به دوشان تو ایم
#رهی_معیری
آسودگی از محن ندارد #مادر
آسایش جان و تن ندارد #مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
#رهی_معیری
آسایش جان و تن ندارد #مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
#رهی_معیری